در بخش اول از مجموعه یادداشت های « پنجره های شکسته» به شرح مفهوم یاد شده در بستر نظریات ایده پردازان شهری پرداخته شد.
در این نوشتار با اجزاء سازنده ایده و راهکارهایی که از دل آن برای مدیریت بهتر فضای شهری بدست می آید آشنا خواهیم شد:
[divider]بینظمی و ترس از جرم بهشدت به یکدیگر وابسته هستند.[/divider]
بینظمی پیامدهایی را به دنبال دارد: بینظمی به افزایش ترس از جرائم منجر میشود. ویلسون و کلینگ (۱۹۸۲) به رفتارهای پرخاشگرانه و بینظم و شرایطی همچون دیوارنویسی، تکدی گری پرخاشگرانه و جوانان خشن، اشاره کردند. کلینگ و کلز (۱۹۹۶) بیان کردند که در وسیعترین مفهوم اجتماعی، بینظمی به معنی رفتارهای وحشی، خشن و تهدیدکننده است که بهخصوص زندگی شهری را مختل میکند. در اصطلاح کلیتر، بیشتر تحقیقات، بینظمی را در غالب دو بعد مشخص میکنند: اجتماعی و فیزیکی. بینظمی فیزیکی به شرایط قابلرؤیت و آسان برای شناسایی ازجمله زباله ریختن، ساختمانها و اتومبیلهای رهاشده، دیوارنویسیها، پنجرههای شکسته و مسدود شده و محوطههای ناهنجار اشاره میکند. بینظمی میتواند اخلاقی_ عملی که شخصی در نقض ارزشهای جامعه مرتکب میشود_ یا محیطی باشد مانند دیوارنویسی.
[divider]پلیس قوانین خیابان را مورد مذاکره و تبادل نظر قرار میدهد.[/divider]
دومین ایده اصلی مورد مذاکره قرار دادن قوانین خیابانی توسط پلیس است. این مورد چیزی بیشتر از تشریح کاری است که پلیس به هنگام مراقبت و کنترل پنجرههای شکسته انجام میدهد. آنچه این ایده اصلی شرح میدهد فرایند چگونگی تعریف و اجرای بینظمی است. همچنین تشخیص بین پنجرههای شکسته و رویکرد مراقبتی انعطاف صفر را پررنگتر میکند. عوامل وضعی و زمینهای، عوامل مهمی در مطالعات مشاهداتی از نظارت پنجرههای شکسته بودند. کلینگ و سوسا بهعنوانمثال دریافتند که افسران پلیس نیویورک بهطور روزمره شرایط اطراف قانونشکنیهای کوچک را قبل، حین و بعد از اجرای تصمیمها ارزیابی میکنند.
[divider]محلههای مختلف قوانین مختلفی دارند.[/divider]
فضاهای عمومی مختلف، چه مناطق مسکونی، مجتمعهای آپارتمانی، حوزههای تجاری یا پارکها انتظارات رفتاری متفاوتی دارند. رفتاری که در یک زمان و یک مکان قابلقبول است ممکن است در مکانی دیگر قابلقبول نباشد. ایدهی اصلی و ایدهای که پلیس قوانین خیابان را مورد مذاکره قرار میدهد به اهمیت کار پلیس در جوامع اشاره میکند. افسران به داشتن ارتباط با قواعد یک محدوده _فروشندهها، جوانان، افراد بیخانمان، ساکنان_ بهمنظور درک مشخصههای فضای عمومی و همکاری با آن قواعد برای تعریف و نظارت بر مشکلات محدوده نیاز دارند.
[divider]تخلفات پرخاشگرانه نامنظم به کاهش کنترلهای اجتماعی منجر میشود.[/divider]
یک عنصر مهم در نتایج بسط داده شدهی پنجرههای شکسته، رابطه بین بینظمی، ترس، از بین رفتن کنترلهای اجتماعی و بزهکاری است. بینظمی و ترس به ناتوانی یک جامعه برای کنترل خود منجر میشود و هنگامیکه این مورد اتفاق بیافتد اجتماع شروع به اتمیزیشن (تفکیک) میکند. کلینگ و کولز زنجیره وقایع را به شکل زیر توضیح میدهند:
رفتارهای پرخاشگرانه و بینظم، نشانههایی برای شهروندان است که منطقه ناامن است. با واکنش محتاطانه و پر از ترس، شهروندان از محیط خیابانها دور میشوند، از بعضی مناطق خاص پرهیز میکنند و فعالیتها و معاشرتهای معمول خود را کم میکنند. همانطور که شهروندان از نظر فیزیکی از محدوده صرفنظر میکنند، از حمایتهای دوجانبه با شهروندان دوست در خیابان نیز صرفنظر میکنند، درنتیجه از کنترلهای اجتماعی چشمپوشی میکنند. تیلور در این مورد بحث میکند که مقامات دولتی برای بازتوسعه شهری نباید امیدوار باشد که مبارزات سیاه که توسط خودشان آغازشده، دوباره بافت بنیادی محلههایی که دههها از خدمات ناکافی شهر، همچون امکانات استخدام برای افراد بزرگسال و کاهش امکانات آموزش برای جوانان آسیبدیدهاند، بازگرداند.
[divider]در مناطقی که کنترل اجتماعی کاهش یافته است در مقابل هجوم جرائم آسیبپذیر هستند.[/divider]
بهطور نامنظم فضاهای عمومی متخلفان را جذب میکند. بینظمیها علامتی است برای متخلفان که یک محدوده به مکان مناسبی برای وقوع جرم است. در اینجا نشانههایی فیزیکی ازجمله دیوارنویسی، زباله ریختن در پیادهروها، خانههای متروکه و نردههای امنیتی پنجرهها، وجود دارند. همچنین نشانههای اجتماعی ازجمله گروههای جوانان بددهن که در اطراف خیابان پرسه میزنند، متکدیان مهاجمی که شهروندان را مخاطب قرار میدهند، افراد بیخانمانی که در خیابانها میخوابند، وجود دارند. این رویدادها، زمینه را برای وفور متخلفان بهمنظور توجه به یک نقطه مشترک فراهم میکند. آن مکان بهعنوانمثال محله، پارک، محدودهی تجاری در پایینشهر یا سیستم مترو باشد. ویلسون وکلینگ متذکر شدند که در محیطی که مردم دلگرم و مطمئن نباشند، نمیتوانند رفتارها را تنظیم کنند: مواد مخدرها عوض میشوند، روسپیان وسوسه میشوند و ماشینها لخت میشوند.
[divider]ماهیت نقش پلیس در برقراری نظم، بهمنظور تقویت مکانیسمهای کنترل غیررسمی خود جامعه است.[/divider]
مطابق این ایده نقش پلیس پشتیبانی از جامعه است. ویلسون و کلینگ (۱۹۸۲) ذکر کردند که پلیس قادر به جایگزینی کنترلها و مراقبتهای اجتماعی نیست. همچنین بیان کردند که پلیس بدون منابع فوقالعاده نمیتواند جانشینی را برای کنترل غیررسمی فراهم آورد. جین جیکوبز این مورد را در کار پیشگامانه اش «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکا» تصدیق کرد. وی در مورد سرزندگی محلههای شهری نوشت و مشاهده کرد که این نظم توسط پلیس اداره نشده است. وی توضیح داد که این نظم بهطور ابتدایی به وسیلهی مراقبتها و کنترلهای پیچیده، تقریباً ناآگاهانه، شبکه داوطلبانه و بین مردم استانداردشده است و نیز توسط خود مردم اجرا میشود. آنچه جیکوبز بهعنوان اجرای عادی و اتفاقی توسط شهروندان توصیف میکند در این ایده اصلی قرار میگیرد.
[divider]مشکلات ناشی از تخلفات گروه های بزرگ متخلف است نه تعدادی اشخاص منفرد.[/divider]
یک یا دو انسان مست در یک فضای عمومی مانند پارک که از عابران پول گدایی میکنند ممکن است مشکل به نظر نرسند. هنگامیکه این تعداد به نقطهی مشخصی میرسد آن مقدار به تعداد عوامل زمینهای بستگی دارد. این فضا میتواند به نقطه اوج رسیده و از یک فضای منظم تغییر کند، جایی که کاربران آن فضا با سطح مشخصی از اختلالات و بینظمیها هراسناک نیستند و با سطحی از بینظمیها همزیستی میکنند، جایی که بزهکاری بهطور مکرر اتفاق میافتد.
[divider]محلههای متفاوت ظرفیت متفاوتی برای مدیریت بینظمی دارند.[/divider]
این ایده اصل و پایهی مقالهی ویلسون و کلینگ بود و در حاشیهی پنجرههای شکسته نیز مجدداً مورد تأکید قرار گرفت. بعضی از محلهها ظرفیت بالایی را برای مدیریت بینظمیها دارا هستند. میدان هاروارد در کمبریج مثالی برای این مورد است. در میدان هاروارد مردم، کلاهبرداران و متکدیان پرخاشگر بیشتری نسبت به سایر بخشها وجود دارد. بااینحال این میدان میتواند رفتار افراد را بدون تهدیدی برای شهروندان، بازرگانان یا زندگی جامعه جذب کند. میدان هاروارد نسبتاً یک محلهی غنی است که توسط آنچه شاید معتبرترین دانشگاه جهان باشد محاصرهشده است. این ظرفیت برای کنترل اجتماعی غیررسمی میتواند مدیریت شود و رفتارهای پرخاشگرانه و جرائم خطرناک را کاهش دهد.