آن ٧٢ سد

به گزارش پایگاه رویدادهای معماری عبدالحسین طوطیایی- پژوهشگر کشاورزی در یادداشتی که صبح امروز در روزنامه شرق منتشر شد در خصوص سدهای روی رودخانه های پیرامون دریاچه ارومیه چنین اذعان داشت که: اخیراً اسامی ۷۲ سد روی رودخانه‌ها و سرشاخه‌های آن‌ها که در پیرامون دریاچه ارومیه قرار داشته و نهایتاً به این حوضه آبریز سرریز می‌شدند با عنوان «چرا دریاچه ارومیه خشک شد؟» در شبکه‌های اجتماعی منتشرشده است. این نما، چرایی این بحران را به‌خوبی ارائه داده و جای هیچ پرسشی را باقی نمی‌گذارد، اما برخی پرسش‌های پرشمارتر نیز به ذهن متبادر می‌شود که پاسخ به آن‌ها را نه‌تنها در مدیریت ناکارآمد منابع آب بلکه در جای‌جای فرهنگ «خود گرایی نهادینه‌شده» در جامعه باید به کاوش بنشینیم؛ پاسخی که اگر به بازنگری در مناسبات مدیریت کلان و مردم با عرصه‌های عمومی بینجامد، چه‌بسا در ارومیه‌های دیگر نیز طراوتی از امید پدید آورد. احداث این ۷۲ سد هرگز در یک روز، سال و هم‌زمان صورت نگرفت. حداقل ۱۵۰ شرکت مشاور و پیمانکاری در بخش غیردولتی از آغاز مطالعات اولیه و امکان‌سنجی‌ها تا مراحل شناخت، فاز یک (بررسی‌های کارشناسی برای تأیید و توجیه اجرائی شدن پروژه‌ها)، فاز ۲ (طرح‌های اجرائی) و فاز ۳ (اجرا به‌وسیله پیمانکاران) را پی گرفته بودند. در بخش دولتی نیز با عنایت به مطالعات امکان‌سنجی و پروژه‌های پیشنهادی، صدها و صدها جلسات توجیهی و فنی برگزارشده بوده است. در فصل مشترکی برای همه جلسات، این نتیجه گرفته‌شده که طرح، مورد موافقت ارکان بالای مدیریت اجرائی قرارگرفته و منابع لازم به آن تعلق خواهد گرفت. بدون کمیسیون‌های کشاورزی و آب و برنامه‌وبودجه و دیگر دیسیپلین‌های مربوطه در مجلس و ازجمله نمایندگان ادوار مختلف نیز همواره پیگیر اجرای پروژه‌ها بوده و چه‌بسا در صحن‌های علنی تذکراتی برای سرعت عمل دادن به وزیر مربوطه هم می‌داده‌اند. بدیهی است که برای آغاز به کار و رونمایی از این ۷۲ سد، حداقل ۷۲ مراسم با سخنرانی‌های امیدبخش از آینده پررونق‌تر کشاورزان منطقه، افزایش تولید و درآمد ناخالص ملی، کاهش بی‌کاری و… برگزارشده است. مهم‌تر از همه اینکه دریاچه ارومیه حداقل ۳۰ تا ۴۰ مراسم آخر این رونمایی‌ها را با چشمان اندوهگین و خشک خود که قطره اشکی هم نداشته است نظاره می‌کرده است. اگر بار دیگر ۷۲ گزارش توجیهی فاز یک تمامی این سدها را مطالعه و بررسی کنیم، جز چشم‌اندازی از بهشت، شکوفایی، خودکفایی، اشتغال‌زایی و صادرات غیرنفتی و افزایش درآمد ملی و منطقه‌ای نخواهیم دید؛ چشم‌اندازی که اکنون در مقابل چشمان اندوهگین دریاچه، آمیزه‌ای از نابخردی و مهم‌تر از همه فدا کردن مصالح ملی در قربانگاه جاذبه‌های فردی را فراروی وجدان عمومی به نمایش می‌گذارد.  اکنون‌که به ضرب‌وزور ته‌مانده‌های صندوق توسعه ملی به دنبال احیای دریاچه هستیم، گزارش‌های توجیهی فاز یک از توقف فعالیت کشاورزی و حقابه‌ها و پرشدن دیگربار دریاچه نویدمان می‌دهند.

 وی در ادامه افزود: البته برای این نوید از جیب تمامی مردم کشورمان هزینه می‌شود. دریاچه‌ای که بسیاری از بهترین‌های تاریخ کشورمان را در آغوش پرمهرش نمک‌گیر کرده بود، حالا اما از اینکه بهشت خیالی مطالعات توجیهی انبوه مشاوران، جای خود را به هزینه پرشدن داده، بیمناک شده است، آینده‌ای که هرآن ناگزیر به تاج‌های بی‌نشان انبوه سدها و کانال‌های خشکیده چشم دوخته و نمک بر زخم خود بساید. اگر که نیک بنگریم، آنچه بر سرنوشت دریاچه ارومیه گذشت را باید برای تمامی عرصه مدیریت و مردم کشورمان بار دیگر از سر «نوشت». مردمی را نیز که بخشی از متخصصان و ماهرانش در این چرخه زوال چه‌بسا نیستی آفریدند باید مورد پرسش قرار دهیم تا تنها به صندلی‌ها خیره نشویم. باید در پند آخرین دریاچه، به این باور تلخ برسیم که بسیاری از ما برای دستیابی به کرسی آرزوهای خود به هر شیوه‌ای دست می‌یازیم؛ شیوه‌هایی که می‌توانند رویاروی آرمان‌های ملی هم قرار بگیرند. ای‌کاش برای بازسازی دریاچه ارومیه هم‌زمان به بازسازی ساختاری فرهنگ اجتماعی و مدیریتی خود نیز بپردازیم؛ ساختاری که از پستوی چرخه مشاور – کارفرما -پیمانکار و مهرهای کلیشه‌ای سازمان حفاظت محیط‌زیست خارج شود و در داوری آگاهان صاحب‌نظر قرار گیرد. آیا باز دریاچه دیگری برای پندآموزی به‌جامانده است؟

 منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]روزنامه شرق[/button]

مطلبی دیگر
رومن پولانسکی در خانه اردیبهشت؛ روایتی نه چندان رسمی از تهران قدیم