نویسنده: دکتر محسن محمدزاده (دانشکده معماری و برنامهریزی / دانشگاه اوکلند )
مترجم: محمود نقوی ( دانشجوی دکتری شهرسازی اسلامی / دانشگاه هنر اسلامی تبریز )
[divider]چکیده[/divider]
دبی، پدیده جدیدی در خاورمیانه است که توسط نیروهای بینالمللی شکلگرفته و بهعنوان یک مدل موفقیتآمیز پیشرفت پذیرفتهشده است. این شهر بهعنوان یک آرمانشهر نئولیبرال، نقش عمل برنامهریزی در شهرهای جدید را تحت سیطره نئولیبرالیسم بازنمایی میکند. دبی به لحاظ کالبدی و اجتماعی-فرهنگی، با پروژههای شهری جدا از هم و محلههایی که قادر نیستند فهم یکپارچهای از سازمان یک شهر را بسازند، چندتکه شده است. همانطور که هاروی میگوید؛ نئولیبرالیسم ذاتاً چندپارگی و تبعیض را در شهرها ایجاد میکند. در این میان سؤالاتی مطرح است از جمله اینکه نقش برنامهریزی در ظهور این پدیده چیست؟ و مهمتر آنکه آیا واقعاً چنین روندی مطلوب است؟ این تحقیق، توسعه شهری دبی را بهعنوان کعبه آمال بازار املاک و مستغلات در خاورمیانه تحلیل خواهد کرد؛ جایی که رشد اقتصادی آن برخلاف سایر کشورهای منطقه مبتنی بر نفت نیست. البته که دبی تا حد زیادی توسط سایر استانهای نفتی امارات پشتیبانی میشود. در دبی، از برنامهریزی عمدتاً برای حمایت تام از بازار املاک و مستغلات استفاده میشود؛ از این رو مفاهیم برنامهریزی نظیر انعطافپذیری که ذاتاً بهعنوان ابزاری برای کاستن از جمود برنامهریزی سنتی طرح شده بود، با تفسیری اشتباه، برای تسهیل جریانهای سرمایهگذاری بینالمللی به کار گرفتهشده اند. برنامهریزان عمدتاً این تفسیر اشتباه را تحت عنوان وجود رقابتپذیری ناگزیر برای پاسخگویی به گرایشهای بازار پذیرفته و مشروعیت میبخشند. علاوه بر اینها، برنامهریزی با مدلهای منطقی صرفا برای ترسیم تصاویر ممکن و توجیهپذیر پروژههای شهری استفاده شده و درمجموع هرگونه عمل برنامهریزی در مقیاس شهر بهعنوان مانعی برای توسعه اقتصادی قلمداد میشود. این تحقیق از ظرفیت پساساختارگرایی برای بررسی توسعه دبی بهعنوان یک شهر بدون برنامه استفاده میکند. رویکرد روانکاوی لاکانی برای نشان دادن اینکه چگونه برنامهریزان ناخودآگاه برداشتهای غلط نئولیبرالی را بهعنوان واقعیتهای شهری پذیرفته و آنگاه مشروعیت بخشیدهاند و اینگونه بدون برنامه، شهری را توسعه دادهاند، استفاده خواهد شد.
کلمات کلیدی: دبی، رشد اقتصادی، انعطافپذیری، لاکان، عمل برنامهریزی
[divider]مقدمه[/divider]
شهرها در دوران جهانیسازی، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، تحت تأثیر نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بینالمللی قرار دارند (Lever، ۲۰۰۱). نیروهای بینالمللی تنها به تغییر شکل شهرهای موجود نمیپردازند؛ بلکه شهرهای جدیدی چون دبی، سنگاپور و هنگکنگ را خلق کردهاند که بهعنوان مراکز جهانی جدید در رتبهبندی شهرهای جهانی طبقهبندی میشوند (Marcuse & Kempen, 2000). عمده این شهرهای جدید جهانی، بازنمایاننده یک مدل جدید توسعه شهری بر اساس ارزشهای غالب نئولیبرالی مانند تجارت و مصرف هستند. بازاریابی املاک و مستغلات، در میان سایر فعالیتهای تجاری، پیشران اقتصادی اصلی توسعه این شهرها در سازوکار نئولیبرالی است (Haila, 2000; Smith, 2002). برجهای مسکونی لوکس، هتلها و مراکز خرید غولپیکر، جریانهای مالی بینالمللی را به پروژههای شهری در این شهرهای جهانی جذب میکنند (Davis, 2006). پس از پدیده دبی، این مدل بیشک بهعنوان یک رویه موفقیتآمیز برای توسعه شهری حداقل در میان سیاستمداران خاورمیانه پذیرفتهشده است (Bagaeen، ۲۰۰۷). بهاینترتیب، این سؤالات مطرح میشود که اساساً مدل نئولیبرال توسعه در شهرهای جدید جهانی چه تأثیراتی دارد؟ و نقش عمل برنامهریزی در این مدل توسعه شهری چیست؟
جهانیسازی با ارزشهای نئولیبرالیاش، بر حوزه برنامهریزی معاصر نیز همانند سایر حوزهها تسلط یافته است (Gunder & Hillier, 2009) و گفتمان نئولیبرال بهطور فزاینده تبدیل به گفتمان غالب در قلمرو برنامهریزی شده است (Broomhill، ۲۰۰۱؛ Miraftab، ۲۰۰۹)؛ بااینحال بسیاری از برنامهریزان ازاینروند آگاه نیستند.
عمل برنامهریزی معاصر، در تمامی شهرها به طور عام و بهطور خاص در شهرهای جهانی جدید، بهمنظور حمایت از رشد اقتصادی و ایجاد مزیتهای مالی بیشتر برای گروههای نخبه و سرمایهگذاران بینالمللی بازار املاک و مستغلات – بهعنوان پیشران اصلی توسعه نئولیبرالی- تا حد زیادی بیارزش شده است (Swyngedouw, Moulaert, & Rodriguez, 2002). روشهای برنامهریزی و مدلهای منطقی آن عمدتاً برای جذب سرمایهگذاران بینالمللی با ارائه تصاویر قابلاعتمادی از پروژههای شهری آینده مورداستفاده قرار میگیرد؛ پروژههایی که همگی به سود حداکثری و ریسک حداقلی سرمایهگذاران تعهد میکنند (Brenner & Theodore, 2005).
در این شرایط و در این واقعیت بازارمحور، مفاهیم اساسی برنامهریزی در گفتمان و عمل برنامهریزی معاصر، به شدت دچار سوء برداشت شده و مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند (Ache, 2008). بهعنوانمثال، مفهوم «سیّالیت »، (بهغلط) به معنای پاسخگویی به خواستههای پویای بازار در عرصه جهانی رقابتی تفسیر شده است. دراینبین، برنامهریزان نیز کموبیش این تفاسیر غلط نئولیبرالی را پذیرفته و مشروعیت میدهند (Gunder & Hillier, 2009). بااینحال، برنامهریزان و محققینی نظیر گاندر (۲۰۱۰b)، هیلر (۲۰۰۷) و سرل (۲۰۰۴)، تلاش کردهاند تأثیرات نئولیبرالیسم بر گفتمان و نظریه برنامهریزی را نشان دهند. هرچند بازهم در نظریه برنامهریزی، عوارض جانبی سوءبرداشت نئولیبرالی بر شکلگیری شهرهای جهانی مانند دبی، تبدیل به کانون توجه مشخصی بهویژه از یک دیدگاه پساساختارگرایانه نشده است. این تحقیق، تلاشی است برای نشان دادن مسیری که در آن برنامهریزها، ناخودآگاه شهرها را بدون برنامه تولید میکنند؛ شهرهایی که در این عصر جهانی، بیش از هر چیز بر مبنای گفتمان بازارمحور شکلگرفتهاند.
محققان، بهویژه در علوم انسانی و اجتماعی، برای تحلیل حوادث اجتماعی و انسانی از ایدههای لاکانی بهرههای زیادی گرفتهاند (Stavrakakis & Chrysoloras, 2006). گاندر (۲۰۰۵) در برنامهریزی و ژیژک (۱۹۹۴) و استاوراکاکیس (۲۰۰۷) در سیاست و علوم اجتماعی و گروس (۲۰۰۴) در معماری، ایدههای لاکانی را در تحقیقات خود گسترش دادهاند. در این پژوهش از بعضی دیگر از ایدههای لاکانی نظیر «دیگری بزرگ »، «زنجیره دلالی » و «ژوئیسانس (التذاذ)» استفادهشده است تا نشان داده شود چرا و چگونه برنامهریزان تفسیر نادرست مفاهیم را بهکاربرده و شهرهای بدون برنامهای را تحت سیطره نئولیبرالیسم جهانی ایجاد میکنند.
[divider]چرا لاکان؟ ایدههای لاکانی چگونه به برنامهریزان کمک میکند؟[/divider]
لاکان، نوساختارگرای فرانسوی، فهم علمی مرسوم درباره سوژه انسانی را به چالش کشید و با ایدههای بحثبرانگیزش علوم انسانی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار داد (Homer, 2005). آثار لاکان به محققان در افشای شکست درک مرسوم در علوم انسانی بهویژه در تحلیل فرایندها در جوامع پسافوردیستی یاری رساند (Žižek, 1999).
لاکان تلاش کرد بهجای درک اینکه جهان چگونه کار میکند، فرایند خودهمانندسازی انسانها را تحلیل کرده و سازوکار تعاملی گردآمدن دانش درباره جهان را مفهومپردازی کند (Sturrock, 2003). مراحل همانندسازی لاکان برای فهم ایدههایش و توسعه آنها در تحلیل رفتار برنامهریزان در عمل برنامهریزی معاصر تحت سیطره نئولیبرالیسم، ضروری است.
کار لاکان در بیشتر موارد حول محور موضوع وضعیت «سوژه» و همانندسازی انسان است. او برای تولید این درک، مفاهیم فلسفی، انسانشناختی و زبانشناختی را در رویکردهای روانکاوانه خود به کار گرفت و بهشدت تغییر داد (Russell, 2008). لاکان تلاش کرد تا همانندسازی انسانی را بهعنوان یک فرایند ناخودآگاه تعریف کند و این، کاملاً برخلاف فلسفههای غالب – مثل پدیدارشناسی- بود که بر هوشیاری و ذهنیت انسان تأکید اصرار داشتند (Homer, 2005).
لاکان رویکرد روانکاوانه خود را با مفهومپردازی فرایند همانندسازی انسانی در سه قلمرو خیالی، نمادین و حقیقی، توسعه داد (Homer, 2005). در رویکرد لاکانی، امر میانی یا نمادین، بنیانی است برای فهم هسته آن دسته از رفتارهای انسانی و اجتماعی که در ناخودآگاه قرار دارند (Homer, 2005). در این تحقیق، این امر نمادین برای نشان دادن اینکه چگونه در عمل برنامهریزی معاصر، برنامهریزان بهطور ناخودآگاه، گفتمان برنامهریزی را تنزل داده و بهاشتباه تفسیر کردهاند مورداستفاده قرار خواهد گرفت.
لاکان عمدتاً بر زبانشناسی و نقش نمادین آن در فرایند همانندسازی تمرکز داشت (Russell, 2008). او تئوری پرنفوذ خود را بر مبنای زبان و ناخودآگاه شکل داد و اذعان کرد که «ناخودآگاه، بهمانند یک زبان، ساختیافته است» (Homer, 2005). او زبان را بهمثابه یک ساختار غالب در شکل دادن به همانندسازی و ناخودآگاهی سوژه انسانی در نظر گرفت.
بااینحال، مسلماً لاکان مفاهیم نمادین خود را از ساختارگرایان دیگری چون سوسور و لویاشتراوس اخذ کرد و سپس مفاهیم خود را با تبدیل این اصطلاحات ساختاری و استقرار آنها در تحلیلهای روانکاوانه خود، صورتبندی کرد (Leupin, 2004). لوی اشتراوس در ملاحظات انسانشناسی خود متوجه شد که «یک ساختار ناخودآگاه وجود دارد که موقعیت اجتماعی مردم را تعیین میکند و روابط آنها را بدون آگاه شدنشان از آن تنظیم میکند» (Homer، ۲۰۰۵، p. 35). لاکان به این نتیجه رسید که ساختار ناخودآگاه لویاشتراوس با درک او از همانندسازی انسان سازگار است.
بر این اساس، لاکان، جهان انسانی را بهمثابه نظم نمادینی که همه جنبههای یک زندگی انسانی را تحت سلطه دارد توصیف میکند. او تأکید کرد که این نظم نمادین بهطور ناگزیر درک انسان از خود و همچنین درک فرد از جهان را شکل میدهد؛ گرچه عمدتاً انسان از این عملکرد نمادین غافل است. بنابراین برای مردم، «نشانهها، واقعیتر ازآنچه نمادپردازی شدهاند هستند» (Roudinesco, 1999, p. 211). به اعتقاد او در جامعه معاصر، غلبه نشانههای بازارمحور و نظم گفتمان غالب، ادراکات ساکنان را تشکیل داده است. بر این اساس، ادراک برنامهریزان و ناخودآگاه جمعی آنان نیز بهوسیله نظم نمادین بازارمحور غالب در سازوکار جهانی نئولیبرال، پیریزی شده است.
لاکان تصور میکرد مرحله نمادین نقطهای است که کودک شروع به یادگیری زبان، نشانهها و دستورات برای برقراری ارتباط با دیگران میکند. «این دنیای کلمات است که دنیای چیزها را ایجاد میکند – چیزهایی که در ابتدا با یکدیگر درگیر میشوند و در همه حال در حال تبدیلشدن هستند –» (Jacques Lacan, 2006, p. 229). همانطور که هومر (۲۰۰۵, p. 44) استدلال میکند، برای لاکان، «ناخودآگاه، ترکیبی از جنس دلالت است. ناخودآگاه، آن فرایند دریافت معنا است که فراتر از کنترل ماست؛ زبانی است که از طریق ما صحبت میکند؛ نه زبانی که ما با آن صحبت میکنیم»؛ بنابراین، امر نمادین، جهان انسانی را تحدید میکند و بهتبع آن، دانش انسانی نیز براساس این امر نمادین، محدود میشود. در یک جامعه نئولیبرالیزه، مردم بهطور ناگزیر گفتمان نئولیبرالی را گسترش میدهند و سپس، همان گفتمان غالب، آنها را کنترل میکند (Foucault, 1982). برنامهریزان، گفتمانهای غالب نئولیبرالی را در طرحهای شهری خود بالفعل میکنند؛ هرچند ممکن است خود از این فرایند آگاه نباشند (Gunder, 2010b).
لاکان، از ایدههای سوسور در رویکرد روانکاوانه خود استفاده کرده است. سوسور بیان میکند که زبان صرفا فهرستی از کلمات نیست که مطابق با مجموعهای از چیزها یا پدیدهها در جهان باشد؛ بلکه ساختاری از نشانههاست. وی اضافه کرد که نشانه نمیتواند مستقیماً به یک پدیده یا شیء در جهان مادی دلالت کند؛ بلکه کلمات به مفاهیم کلی اشاره دارند (Sturrock, 2003). دو عنصر، فرمول زبانی سوسور را تشکیل میدهند. دال، که میتواند یک الگوی صوتی و یا کلمه نوشته شده باشد و مدلول، بهعنوان مفهوم. قرارداد اجتماعی، رابطه میان دال و مدلول را تعیین و تعریف میکند و درنهایت معنای نشانهها را بهمثابه مفاهیم مشترک تولید میکند.
لاکان، قاعده سوسور را گسترش داد، به چالش کشید و سپس اصلاح کرد. او بر این عقیده بود که دال بر مدلول تقدم دارد. “نشانه، ما را به یک شیء خاص در دنیای واقعی ارجاع نمیدهد، بلکه به یک علامت دیگر که بهنوبه خود ما را به نشانه دیگری ارجاع میدهد که آن نیز به همین ترتیب به نشانهای دیگر” (Homer, 2005, p. 40). لاکان میگفت چیزی که دال به آن اشاره میکند، یک مدلول نیست؛ بلکه تنها دال دیگری است که فرایند بیپایانی از معانی را ایجاد میکند. از منظر لاکانی، «دلالت، همیشه فرایندی شبیه به زنجیر است» که «زنجیره دلالی » را تشکیل میدهد (Homer, 2005, p. 42).
لاکان تعریف خود را از فرآیند همانندسازی انسان را با معرفی یک مفهوم دیگر یعنی «دیگری بزرگ» در رابطه با «زنجیره دلالی»، تکمیل کرد. لاکان استدلال کرد که سرتاسر دانش انسان از جهان، توسط «دیگری» ساختیافته است (Kirshner, 2004). ما در قلمرو نمادینی به دنیا آمدهایم که در آن زبان و «دیگری بزرگ»، مجموعهای غیرشخصی از قوانین و محدودیتهای نمادین هستند (Stavrakakis, 1999; Žižek, 1991). از این منظر، برنامهریزان نیز خود را با زنجیره دلالی که آنها را به «دیگری» در قلمرو نمادین متصل میکند، همانند میسازند.
به عقیده لاکان (۱۹۸۸, p. 89)، « این گفتمان جریانی است که در آن، من یکپارچهشده است؛ من یکی از پیوندهای آن است». بهعبارتدیگر، برای لاکان، دیگری، نشان میدهد که زبان تنها بهعنوان دستگاهی از نشانهها یا دالها شناخته نمیشود؛ بلکه ممنوعیتها و قابلیتهایی را بهعنوان دیگری بزرگ تولید میکند (Dean, 1997). دیگری بزرگ، سوژه انسانی را به شبکه ساختارهای گفتمانی و سایر نهادهای اجتماعی-نمادین پیوند میزند (Stavrakakis, 1999). در این شرایط، گفتمان نمادین برنامهریزی، برنامهریزان را به دیگرانی در جامعه، نظیر دانشگاهها، جوامع حرفهای و بخشهای دولتی و خصوصی متصل میکند (Gunder & Hillier, 2009).
از منظر لاکانی، سوژه انسانی ناگزیر در یک نظم زبانی بهعنوان «دیگری بزرگ»، تحت کنترل درآمده و از آن مهمتر، دیگری بزرگ ناخودآگاه ادراک انسان را سازمان داده و او را بهمثابه سوژه خود تلقی میکند. هومر (۲۰۰۵, p. 44) نیز استدلال میکند که «لاکان، ناخودآگاه را بهعنوان گفتمان دیگری» تعریف میکند. در مقابل، اگرچه که دیگری بزرگ، ناگزیر جهان انسانی را شکل میدهد، اما نمیتواند بهطور کامل توسط انسان قابلدرک باشد؛ همیشه چیزی پشت واقعیت نمادین وجود دارد (Homer, 2005, p. 44). یک انسان ناخودآگاه درک خود را بهاشتباه، بهعنوان دانش واقعی تلقی کرده و مهمتر از آن، فرض میکند که میتواند به درک کاملی از جهان ادراکشده خود بهعنوان یک ابژه دست یابد. بازار و ارزشهای آن، تبدیل به دیگری بزرگ جامعه معاصر شده است؛ بنابراین، گفتمان نمادین، ادراک برنامهریزان از خودشان را بهعنوان برنامهریز شکل داده و فهم آنها از واقعیت شهری را تنظیم میکند (Gunder & Hillier, 2009).
سوژه انسانی، کنشهای انسان را با دیگری بزرگ در رابطه با برچسب او بهعنوان یک دال در زنجیره دلالی سازگار میکند (Brown, 2008). دلالت سوژه، موقعیت سوژه را در نظم نمادین نشان داده و آن را به ساختارها و نهادهای اجتماعی-سیاسی بهعنوان بخشی از زنجیره دلالی مرتبط میسازد (Stavrakakis, 1999). مثلاً یک مرد، نقشهای متفاوتی را با توجه به دالهایی چون «پدر» و «برنامهریز» میپذیرد که سوژه را به دالهای دیگری چون «خانواده» و «رشته» مرتبط میکند.
دالها همچنین موقعیت سوژه انسانی را در ساختارهای اجتماعی تثبیت میکنند؛ علاوه بر این و مهمتر از این، دیگری بزرگ، نظامات و نقشهای اجتماعی را با توجه به روابط بین دالها در نظم نمادین تعریف میکند (Barnard, 2000, p. 74). دلالت سوژه یک فرایند ناخودآگاه بیپایان است. برچسب خوردن یک سوژه بهوسیله یک دال برای یک نقش اجتماعی جدید، بااتصال به شبکههای دال جدیدی همراه میشود. در یک جامعه مبتنی بر بازار مانند دبی، سوژه انسانی، موقعیت خود در سیستم بازار را بهوسیله دال حرفهای خود مییابد.
لاکان با دقت تمایز میان «نیاز» و «تمایل» را نیز روشن ساخت. یک نیاز مثل گرسنگی، میتواند برآورده شود؛ اما سوژه انسانی نمیتواند تمایل خود به چیزی خارج از نیازهای اساسی انسان را پاسخ دهد (Homer, 2005, p. 72). دیگری بزرگ، نهتنها سوژههای انسانی را به سمت ساختارهای اجتماعی متمایل میکند، بلکه درعینحال تمایل انسان را ایجاد میکند. «دیگری بزرگ، نظم نمادین است؛ این زبانی خارجی است که ما در آن متولدشدهایم؛ باید آن را یاد بگیریم تا برای ابراز تمایلات خود، بهوسیله آن صحبت کنیم. این زبان، گفتمان و تمایلات افراد دوروبرمان نیز هست که از طریق آنها، ما تمایل خودمان را درونی ساخته و ابراز میکنیم» (Homer, 2005, p. 72).
به اعتقاد نگارنده، دیگری بزرگ ناگزیر تمایلاتی را در برنامهریزی -بهمانند دیگر جنبههای نظم نمادین- شکل میدهد و درنهایت، اینگونه میشود که تمایلات برنامهریز، عمدتاً تمایلات دیگرانی نظیر سیاستمداران، متفکران و سرمایهگذاران خواهد بود. برنامهریزان، ناخودآگاه این جاهطلبیها را بهعنوان تمایلات شخصی خودشان پذیرفته، درونی کرده و ادراک میکنند. اینگونه، برنامه مطلوب و مطابق میل، برنامهای خواهد بود که فرصتهای اقتصادی بیشتری را فراهم میکند و رشد اقتصادی را در یک جامعه مبتنی بر بازار مانند دبی، به حرکت وامیدارد.
برای لاکان، تمایل همواره تحقق چیزی است که سوژه فاقد آن است و دیگری واجد آن؛ دیگری، موقعیت سوژه را در ساختارها و نهادهای اجتماعی-نمادین نشان داده و تمایلات سوژه را بهعنوان چیزی خارجی که به موقعیت اجتماعی-فرهنگی منجر میشود، شکل میدهد؛ بنابراین، انفصالی میان سوژه و دیگری رخ میدهد؛ این انفصال در میان دو فقدان جای گرفته است: فقدانی در سوژه و فقدانی در دیگری (Homer, 2005, p. 73). دیگری یک سوژه مورد تمایل است و بنابراین، خواستههای او فراتر از نیازهای اساسی است. این خواستههای نامحدود، تمایل را ایجاد میکند. در مقابل، سوژه نیازمند مورد تمایل واقعشدن بهوسیله دیگری است. چیزی که البته یک معضله است؛ چراکه تمایل دیگری ذاتی نیست و تنها توسط دالهایی که بهطور مداوم در زنجیره دلالی تغییر میکنند، ابراز میشود.
ورهاق (۱۹۹۸, p. 168)، تلاش میکند تا این روند را سادهتر کند؛ «سوژه، با معمای تمایل دیگری مواجه میشود، تلاش میکند که این میل را ابراز کند و درنتیجه، خویش را با دالهایی در زمین دیگری شکل میدهد؛ بیآنکه هیچگاه در پر کردن فاصله میان سوژه و دیگری موفق شود. ازاینرو، در حرکت مداوم از دال به مدلول، سوژه بهطور متناوب ظاهرشده و ناپدید میشود».
در این نوشتار، از این مفاهیم لاکانی در سامان دادن به استدلالی برای تحلیل همانندسازی برنامهریزان و نشان دادن اینکه چرا ارزشهای جهانی نئولیبرال بهمثابه «واقعیت» پذیرفتهشده و بهوسیله برنامهریزانِ تحت سیطره نئولیبرالیسم، مشروعیت یافتهاند، بهرهگیری شده است. با تحقیق بر روی دبی بهعنوان آرمانشهر نئولیبرالی، نشان خواهیم داد که چگونه این ارزشهای نئولیبرال، شهرهای بدون برنامه را خلق کردهاند (Davis, 2006).
[divider]گفتمان نئولیبرالیسم و پیامدهای آن برای برنامهریزی معاصر[/divider]
نئولیبرالیسم و پیامدهای آن بر شهرها به عنوان یک گفتمان غالب، به هسته مرکزی تحقیقات دانشگاهی تبدیلشده است (Wilson, 2004). به عقیده برنر و تئودور (۲۰۱۰)، در نظریه برنامهریزی، نئولیبرالیسم و واژگان آن بهطور گستردهای توسط محققان برای توصیف وضعیت شهری معاصر بهکاررفته است. بااینحال، سؤالاتی مطرح میشود: نئولیبرالیسم چیست؛ اثرات نئولیبرالیسم بر برنامهریزی عنوان ایدئولوژی غالب در آینده چه خواهد بود؟ ویژگیهای شهرهای جدید جهانی در دوران نئولیبرال چیست؟ آیا این شهرهای اتوپیایی نئولیبرالی مکانهای مطلوب هستند؟
نئولیبرالیسم، یک فرایند مبتنی بر بازار است که تحولات اجتماعی-سیاسی گستردهای را ایجاد میکند. نئولیبرالیسم و نیروهای جهانیاش، نهادهای اجتماعی-سیاسی محلی را تا حدزیادی بازسازی میکنند؛ حداقل درزمینۀ اقتصادی، اشکال جدیدی از سازمانهای قدرت بازارمحور شکل میگیرد (Brenner & Theodore, 2010). این اشکال جدید سازمانهای قدرت مبتنی بر بازار، به تعاملات بینالمللی خود نظیر سرمایهگذاری جهانی، جریان اطلاعات و مهاجران بهعنوان سرمایه انسانی وابستهتر از قبل هستند. برخلاف آنچه در گذشته و متکی بر تعاملات تاریخی محلیشان وجود داشته است (Harvey, 2007).
در وهله اول، برای درک بهتر جهانیشدن و پیامدهای آن در برنامهریزی و شهرها، لازم است مروری بر لیبرالیسم بهعنوان منشأ نئولیبرالیسم صورت گیرد. « به لحاظ ایدئولوژیک، لیبرالیسم ادعا میکند که روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، به بهترین وجه از طریق انتخابهای رسمی آزاد بازیگران رسمی آزاد و منطقیای که به دنبال پیش بردن آنچه دارند و یا دنبال کردن علایق ایدئال خود در چارچوبی نهادی هستند که بهصورت تصادفی یا طراحیشده، دامنه انتخابهای رسمی آزاد را بیشینه میکند، سازمان مییابند» (Jessop, 2002, p. 106). برخلاف لیبرالیسم که قبلاً در داخل مرزهای ملی محدود بود، نئولیبرالیسم در سطح جهان، نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و ارتباطات آنها را با آزادسازی و خصوصیسازی نهادهای محلی، بازتنظیم میکند (Brenner & Theodore, 2010). ایدئولوژی لیبرال و نئولیبرال که صرفاً به دنبال حداکثر سازی نفع شخصی هستند، اساساً مغایر باهدف برنامهریزی هستند. چراکه برنامهریزی حداقل در حرف، علاقهمند به مصالح جمعی است (Watson, 2006).
مقررات بازارمحور جهانی بهطور گسترده تمامی شهرها را فارغ از اندازه و مکانشان، متأثر کردهاست (Marcuse & Kempen, 2000): نیروهای بینالمللی بازار، شهرهای جدید جهانی را به مراکز بازاریابی تبدیل میکنند؛ شهرهای بازارمحور جدید مثل دبی، بهطور گسترده بازنمایاننده ارزشهای جهانیای نظیر مصرفگرایی و فعالیتهای تجاری میشوند؛ بازاریابی املاک و مستغلات، در میان سایر فعالیتهای تجاری، پیشران اصلی رشد اقتصادی است و درنهایت، مراکز خرید غولپیکر، هتلها و ساختمانهای مسکونی مجلل، تصاویر آرمانی نئولیبرالی این شهرها را تولید میکنند (Govers & Go, 2009).
شهرهای مبتنی بر بازار، نمونههایی از یک مدل جدید توسعه شهری هستند که در آن مدلهای برنامهریزی صرفاً برای ایجاد فرصتهای اقتصادی جدید در حوزه املاک و مستغلات به کار میروند (Prouty, 2009). توسعهدهندگان شهری بینالمللی، جریانهای سرمایه و خواستههای بازار جهانی، فرایند توسعه نئولیبرالی را در این شهرها تهییج میکنند. روشهای برنامهریزی، بهسان ابزارهایی منطقی، برای ایجاد تصاویر روشنی از پروژههای شهریای که عموماً واجد حداکثر سود و حداقل ریسک هستند، به کار میروند. نفوذ نیروهای نئولیبرالی در قلمرو برنامهریزی و گفتمان مبتنی بر بازار، تبدیل به گفتمان غالب برنامهریزی شدهاست (Watson, 2006).
گرایشهای قدرتمند جهانی، گفتمان عمومی خود را در رشتههای دانشگاهی تولید میکنند و مهمتر از آن، فهم و تفسیری خاص از برنامهریزی را مبنی بر اینکه شهرها صرفاً بهسان بازارهای بزرگ ارزیابی شوند، ترویج میکنند (Watson, 2006). مسلماً برنامهریزی بهمثابه یک دانش علمی تا حد زیادی متأثر از گفتمانها و ارزشهای نئولیبرال بوده است (Jessop, 2002).
فلوبییرگ (۱۹۹۱)، مسیری را نشان میدهد که در آن «قدرت» تا حد زیادی از طریق گمراه کردن و سپس، بد تفسیر کردن نتایج علمی عمل برنامهریزی، شرایطی را برای پاسخ به منافع خود ایجاد میکند. مهمتر از این، واقعیتی است که فوکو آن را طرح کرده است و آن اینکه دانش بهوسیله ادراکات بهاشتباه تفسیر شده در نهادهای اجتماعیفرهنگیای مانند دانشگاهها که عمدتاً توسط نهادهای قدرت کنترل میشوند، تنظیم و تبدیل به هنجار میشود. تاونزند و مدنیپور (۲۰۰۸)، اذعان دارند که دانشگاهها و مدارس برنامهریزی در میان دیگر نهادهای قدرت، با آموزش دادن ارزشهای جهانی به برنامهریزان، شهرها را مدیریت میکنند. نئولیبرالیسم، بهطور فزاینده با اصلاح و تغییر هویت برنامهریزان بر اساس گفتمان نمادین خود، برنامهریزی معاصر را متأثر میکند (Gunder & Hillier, 2009).
دانشجویان در سرتاسر جهان، ابتدا تحت عنوان برنامهریزان برچسب میخورند و این «برنامهریز» بهعنوان یک دال، پیوندهای جدیدی را با سایر دالها در دانشگاهها و مدارس برنامهریزی ایجاد میکند. دانشجویان بهطور مداوم و در تعامل با دیگران – نظیر سخنرانان و یا حتی در زمان مطالعه منابع برنامهریزی – با گفتمان برنامهریزی و دالهای آن مأنوستر میشوند. همانندسازی برنامهریزان، یک فرایند ناخودآگاه است (Gunder & Hillier, 2004). گفتمان برنامهریزی، یا همان دیگری بزرگ، هویت جدیدی تولید میکند که این هویت، تمایلات جدیدی را بهعنوان آرزوها و جاهطلبیهای برنامهریز ایجاد کرده و از آن مهمتر، این تمایلات را درونی میکند (Homer, 2005). بهطورکلی، برنامهریزان مایلاند توسط دیگران – مثل همکاران و همچنین جامعه بازارمحور – بهعنوان برنامهریزان خوب پذیرفته و تأیید شوند.
برنامهریزان، بهسان سایر متخصصین، در مدارس برنامهریزی و دانشگاههایی تحصیلکردهاند که بهطور گسترده بر جریان جهانی اطلاعات و منابع علمی مبتنی هستند. منابع علمی و مراجعی که مستقیم یا غیرمستقیم، کم یا زیاد، به ارزشهای نئولیبرالی میپردازند (Goonewardena, 2003). گفتمانها و مفاهیم نئولیبرال که در فضای آکادمیک و دانشگاهها غالب شدهاند، کاملا بهسان شرکتها، مدیریت میشوند. در این شرایط، دانش دانشجویان بهطور عام و ادراک برنامهریز بهطور خاص، بهوسیله ارزشها و گفتمانهای بازارمحور، مدیریت میشود. و به این ترتیب برنامهریزان جوان آماده میشوند و انتظار میرود که در مکانیزم بازار جهانی و تحت سیطره گفتمان نئولیبرالیسم، مشغول به کار شوند.
برنامهریزان مایلاند توسط سایرینی که در این معرکه هستند، مثل توسعهدهندگان شهری، سیاستمداران و همه کسانی که در برنامهریزی جوامع دخیل هستند، تأیید شوند. این جاهطلبی، ناخودآگاه آنها را به دنبال کردن و تأیید کردن ارزشهای بازاری و هنجارهای دیگران سوق میدهد. برنامهریزی که بتواند فرصتهای اقتصادی بزرگتری برای شهر به ارمغان بیاورد و یا جریان بینالمللی سرمایه را به سمت پروژههای شهریاش جذب کند، برنامهریز موفق تلقی میشود (Gunder, 2010a)؛ بنابراین، برنامهریزان برای ماندن در این سازوکار، تلاش میکنند که به تقاضای بازار پاسخ دهند.
«دیگری بزرگ» برنامهریزان را به ساختارهای سیاسی اجتماعی و نهادهایی چون شرکتهای خصوصی و سازمانهای عمومی که بهطور گسترده توسط نیروهای بازارمحور جهانی تغییر ماهیت دادهاند، پیوند میزند. برنامهریزان، مفاهیم نئولیبرال نظیر رقابت را بهعنوان یک واقعیت حیاتی شهری پذیرفته و از آن مهمتر، به آنها مشروعیت میبخشند؛ چراکه آنها مجبورند برای پیروز شدن در رقابت بیپایان میان شهرها، راهحلهای اقتصادی پیدا کنند. بهبیانیدیگر، دالهای نئولیبرال بر تغییر گفتمان و نگرانیهای برنامهریزی حکمفرما هستند.
مفاهیم برنامهریزی نظیر سیّالیت نیز تحت سیطره ارزشهای جهانی تا حد زیادی بهغلط تفسیر شده و در پاسخ به نیازهای بازار املاک و مستغلات، مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. اگرچه سیّالیت و سیاستهای پویای برنامهریزی، نخستین بار برای حل مشکل منعطف نبودن طرحهای شهری سنتی نظیر طرحهای جامع پیشنهادشدهاند؛ بااینوجود، سیّالیت بیشتر از یک زاویه اقتصادی و در رابطه با پویایی بازار تفسیر شده و این نوع سیّالیت است که عمدتاً هسته اصلی تحقیقات معاصر برنامهریزی را شکل داده است. در این شرایط، دیگر جنبههای سیّالیت مغفول مانده و یا صرفاً در رابطه با تقاضاها و ارزشهای بازار و تحت سیطره نئولیبرالیسم مورد ارزیابی واقع میشوند (Hillier, 2007). بااینحال، برنامهریزان کموبیش از این سوءبرداشت نسبت به سیّالیت بیاطلاعاند؛ دانش برنامهریز، شناختهشدهی ناشناخته است.
برنامهریزان، دانش را بهسان یک فن میپندارند و از پیامدهای دانش خودآگاه نیستند (Žižek, 2006). اما بهراستی نتیجه این دانش برنامهریزی تحت سلطه نئولیبرالیسم چیست؟ برنامهریزی نئولیبرال، عمل برنامهریزی بازارمحور است: برنامهریزی بدون برنامه. این مدل، مفاهیم و فنون برنامهریزی را برای تضمین تولید سود مالی صرف، تقلیل داده و آثار جانبی اقدامات را در برخورد با پیامدهای اجتماعی و محیطی، نادیده میگیرد. در ادامه، دبی بهعنوان یک اتوپیای نئولیبرالی، موردبررسی قرار میگیرد تا مدل نئولیبرال توسعه شهری و پیامدهای آن، به تصویر کشیده شود.
[divider]دبی: شهری با توسعه به سبک نئولیبرال[/divider]
دبی، بهعنوان یک شهر جهانی برای نمونه موردی این پژوهش انتخابشده است. دبی، یکی از سریعترین شهرهای در حال رشد جهان است (Pacione, 2005). «شهر دبی، بازنمایاننده شرایط عمومی واقعی شهر معاصر است» (Katodrytis, 2005, p. 4). دبی در طول سه دهه بهعنوان یک شهر بینالمللی در جنوب خلیجفارس ظهور کرد. جمعیت دبی از ۱۸۵ هزار نفر در سال ۱۹۷۵، به ۱ میلیون و ۷۳۸ هزار نفر در سال ۲۰۰۹ رسید و پیشبینی میشود تا سال ۲۰۱۷ به بیش از ۴ میلیون نفر برسد. فرصتهای اقتصادی، مهاجران را از سرتاسر جهان به دبی جذب میکند. در سال ۲۰۰۰، بیش از نیمی از افرادی که اقامت دائمی دبی را داشتهاند، در خارج از کشور متولدشده بودند. این آمار البته جدای از یکمیلیون کارگری ویزای موقت دارند و ۴.۲ میلیون گردشگری است که سالانه از دبی بازدید میکنند (Pacione, 2005).
تا همین اواخر این توسعه سریع، دبی را به بزرگترین سایت ساختوساز جهان تبدیلشده بود؛ بهطوریکه «یکپنجم جرثقیلهای دنیا اکنون در دبی قرار دارند» (Bagaeen, 2007, p. 176). بااینحال، به دلیل بحران اقتصادی جهانی، بازار املاک و مستغلات دبی در حال حاضر به دلیل کاهش ضریب اطمینان سرمایهگذاری و کندی جریانات بینالمللی سرمایه، با بحران بزرگی مواجه است (Toksoz, 2010, p. 197). با همۀ اینها، دبی و روند توسعه نئولیبرالیاش که عمدتاً مبتنی بر املاک و مستغلات است، هیچگاه بهطور کامل از دیدگاه برنامهریزی پساساختارگرا نقد نشده است.
دبی، دولتشهری است که توسط شیخمحمد بهمثابه یک شرکت خصوصی اداره میشود. هدف این شرکت خصوصی، حداکثر سازی ثروت آنهم نه برای ساکنان این دولت شهر که برای مالک آن و خانواده گسترده اوست (Davis, 2006). کمپانیهای اصلی متولی توسعه، نظیر دبیورلد، بهوسیله خاندان سلطنتی اداره میشوند (Kanna, 2009). دبی، مسیری را ارائه داده است که در آن نیروهای بینالمللی جهانی، نهادهای سیاسی-اجتماعی سنتی را اصلاح و سیستم قدرت قبیلهای را به یک دولت-شرکت تبدیل کردهاند.
اکثر شهروندان عرب بومی که حدود ۱۵ درصد ساکنان هستند، مشاغل دولتی داشته و حقوق بالایی میگیرند. آنها درواقع، کارمندان دائمی شرکت-شهر[۱] هستند (Hvidt, 2009, p. 403). یک شهروند عرب از دبی میگوید: «کشور، مانند یک شرکت است؛ اگر سود نداشته باشد، موفق نمیشود» (Kanna, 2009, p. 109). دبی، نیروی کار خود را از بازار بینالمللی خریداری میکند؛ اما این جمعیت فراوان مهاجران، تحت عنوان کارگران موقت شناخته میشوند. برای خارجیها، کسب شهروندی در دبی بدون توجه به سابقه کاریشان در آنجا، غیرممکن است (Elsheshtawy, 2010)؛ بنابراین، نیروی کار، تنها تا زمانی در شهر-شرکت زندگی میکنند که لازم باشد و آن موقع، مجبور به ترک آنجا خواهند بود.
درعینحال ساکنان دبی، ایدئولوژی نئولیبرالی را که تا حد زیادی بر شرکت-شهر چیره شده است، پذیرفتهاند (Kanna, 2009). آنها یاد میگیرند که چگونه بهوسیله کسب سود اقتصادی بیشتر برای مالکان شرکت-شهر و نادیده گرفتن هرگونه تبعیضی که در رابطه با آنها اتفاق میافتد، موقعیت خود را در شرکت-شهر ارتقا بخشند (Hari, 2009).
برنامهریزان نیز در این شرایط رقابتی، ذیل سیطره این ارزشهای نئولیبرال قرار دارند. برنامهریزان نیز بهمانند سایر کارشناسان، برای توسعهدهندگان شهری بینالمللی که نقش برجستهای در ساختوساز دبی دارند، کار میکنند؛ بنابراین اگر بخواهند پذیرفته شوند و موقعیت خود را در شهر بهبود بخشند، باید دانش برنامهریزی لازم برای تولید سود بیشتر را به کاربندند (Bset, Camara, & Khoubrou, 2009). بهعبارتدیگر سوژه انسانی برنامهریز، تمایل دارد که توسط دیگران – که در اینجا مالکان شرکت-شهر هستند – پذیرفته شود؛ ازاینرو، او تمایل دیگران را بهمثابه تمایل خود پذیرفته و مشروعیت میدهد تا بهعنوان یک برنامهریز خوب و موفق در سیستم پذیرفته شود. در اینجا، تمایل مالک شرکت، ایجاد فرصتهای اقتصادی بیشتر بهوسیله جذب سرمایهگذاری بینالمللی بیشتر به دبی است.
برنامهها و سیاستهای شهری در جوامع بهطور سنتی دو وظیفه دارند: اول اینکه این برنامههای شهری بهعنوان ابزارهای سودمندی برای کنترل جوامع بهوسیله مدیریت شهرها و شهرکها بودهاند (Yiftachel, 2000) و دوم و به طور همزمان، این برنامهها بهمثابه قانون موانعی را بر سر راه هوسهای نخبگان قدرتمند ایجاد میکنند (Hopkins, 2001). در این شرایط، پادشاه و مابقی خاندان سلطنتی، بهعنوان گروههای نخبه در دبی، ممانعتهای برنامههای شهری سنتی – طرحهای جامع – را برنمیتابند. آنها به این نتیجه رسیدند که این محدودیتها علیه آرمانهای نئولیبرالی آنهاست؛ بنابراین طرح جامع دبی را تنها به این دلیل که با خواستههای پویای بازار سازگار نبود، لغو کردند (Harris, 2008).
دبی، بر اساس پروژههای مجزای شهری شکلگرفته؛ پروژههایی که توسعهدهندگان بینالمللی شهری آنها را برنامهریزی، طراحی و ایجاد کردهاند. پروژههای شهری و معماری، تصویری آرمانشهری از دبی را بهمثابه یک برند ساخته است (Bagaeen, 2007). همین برند دبی سرمایهگذاران بینالمللی را به پروژههایی که مالکان شهر-شرکت برایشان وعده سود حداکثری میدهند، جذب میکند. در این بین، عمل برنامهریزی نیز بهمثابه یک فن، تصاویر عملیاتی و توجیهشده این پروژهها را برای سرمایهگذاران ترسیم کرده است.
مدل توسعه نئولیبرالی به مالکان دولت-شهر اجازه داده است تا رؤیاهای خود را بدون هرگونه طرح شهری و محدودیت رسمی، جامه عمل بپوشانند. پروژههای «نخل» بهعنوان نمادهای دبی، بر اساس رؤیاهای پادشاه شکل گرفتند. حالآنکه تأثیرات اکولوژیکی منفی این پروژهها تا حد زیادی نادیده گرفته شدند (Bset, Camara, & Khoubrou, 2009). برج الخلیفه بلندترین ساختمان جهان است، اما با اقلیم گرم و مرطوب اصلاً سازگار نیست و این نیز مثال دیگری از تبلور تمایلات مالکان دولتشهر برای دبی است. در این میان دانش برنامهریزی عمدتاً برای پشتیبانی و صرف ارائه تصویری قابلاجرا از پروژه به کار میرود. و برنامهریزان در این جو بازارمحور، کموبیش از عوارض جنبی چنین پروژههایی غفلت میکنند.
منطقه مدرن دبی که عمدتاً بر اساس مدل نئولیبرالی توسعهیافته، متشکل از پروژههایی مجزا است. این پروژهها نمیتوانند تصویری یکپارچه از شهر ایجاد کنند. تراکم بخش مدرن دبی، تنها به محیط کالبدی محدود نمیشود؛ بلکه ازلحاظ اجتماعی نیز باعث بروز تبعیض و انحصاری شده که بهراحتی در دبی قابلمشاهده است. هاروی (۲۰۰۷)، بیان میکند که مدل نئولیبرالی توسعه، ذاتاً انحصار و تبعیض و به حاشیه راندن را بازتولید میکند. در دبی، هویت برنامهریزان نیز بهسان سایرین، در تعامل با دیگران و مجموعه ارزشها، تمایلات و انتظاراتشان از یک برنامهریز خوب در سیستم شرکت-شهر، تعدیل میشود. بدین ترتیب آنها ایدههای خود را برای سازگار شدن در سیستم و پاسخ به سفارشهای صاحبان شهر هنجارمند میکنند و از عوارض جانبی سیاستهای پیشنهادیشان غافلاند؛ روندی که البته ناخودآگاه است. آنها نمیدانند که چه میدانند.
[divider]نتیجه[/divider]
برنامهریزی نیز مثل سایر رشتهها، بهطور گسترده متأثر از ارزشهای نئولیبرال بوده است. گفتمان بازارمحور، در نظریه و عمل برنامهریزی تبدیل به گفتمان غالب شده است. در وهله اول، دانشجویان بهعنوان برنامهریز شناختهشده و مفاهیم و گفتمانهای برنامهریزی را از طریق تعامل با دیگران، مثل سخنرانان و نویسندگان در مدارس و دانشگاهها، میآموزند. دانش آنها درباره جهان و پدیده شهر بهوسیله روشهای علمی یادگیری و پذیرفتن و مشروعیت دادن به نتایج این روشها بهعنوان واقعیتهای شهری، مدیریت شدهاست؛ در این بین نیروهای بینالمللی نئولیبرال و سایههای قدرت، نقش اصلی و انحصاری را در مدیریت دانش بهمنظور حفظ و پایداری منافع مالی خود ایفا میکنند. به این ترتیب ادراکات دانشجویان در مدارس برنامهریزی و دانشگاهها تا حد زیادی بهوسیله دانش نئولیبرال مدیریت میشود.
مؤسسات خصوصی و عمومی نیز تحت تأثیر نیروها و نهادهای جهانی، مطابق ارزشهای آنها تغییر ماهیت دادهاند. مزایای مالی، پیشران اصلی این مؤسسات خصوصی و عمومیِ مدیریتشدهاند و در این معرکه، برنامهریز مطلوب کسی است که فرصتهای اقتصادی بیشتری برای آینده بیافریند. در این شرایط، برنامهریزان عملاً از تأثیرات اجتماعی و محیطی سیاستهایشان مثل تخریب محیط زیست و تفکیک اجتماعی، غافل میشوند و شهرها با مشکلات بیشتری نسبت به دوره پیشا نئولیبرالیسم مواجه میشوند.
[divider]منابع[/divider]
Books/Edited Books/Book Chapters:
Barnard, S. (2000). Socializing Psycholinguistic Discourse The subject of Lacan: a Lacanian reader for psychologists (63-77). New YORK: SUNY Press.
Elsheshtawy, Y. (2010). Dubai: Behind an Urban Spectacle. New York: Routledge.
Flyvbjerg, B. (1991). Rationality and Power: Democracy in Practice. London: Univrsity of Chicago
Govers, R., & Go, F. (2009). Place Branding. Hampshire: McMillan.
Grosz, E. (2004). Bodies-Cities. In G. Bridge & S. Watson (Eds.), City Reader (second ed.). Oxford: Blackwell
Gunder, M., & Hillier, J. (2009). Planning in Ten Words or Less: A Lacanian Entanglement with Spatial Planning. Farnham: Ashgate
Harvey, D. (2007). A Brief History of Neoliberalism. New York: Oxford University.
Hillier, J. (2007). Stretching beyond the horizon: a multiplanar theory of spatial planning and governance. Hapmshire: Ashgate.
Homer, S. (2005). Jacques Lacan. London: Routledge.
Hopkins, L. D. (2001). Urban development: the logic of making plans: Island Press.
Jessop, B. (2002). Liberalism, Neoliberalism, and Urban Governance: A State-Teoretical Perspective Spaces of neoliberalism: urban restructuring in North America and Western Europe: Wiley-Blackwell.
Roudinesco, E. (1999). Jacques Lacan: An Outline of a Life and History of a System of Thought. Cambridge: Polity.
Russell, G. (2008). Lacan, Language, and Philosophy. New YORK: State Universoty of New York.
Stavrakakis, Y. (1999). Lacan and the Political. New York: Routledge.
Stavrakakis, Y. (2007). Discourse theory and political analysis: identities, hegemonies, and social Edinburgh: Edinburgh University.
Sturrock, J. (2003). Structuralism. Lacan: Wiley-Blackwell.
Žižek, S. (1991). For they know not what they do: enjoyment as a political factor (second ed.). London: Verso.
Žižek, S. (1999). The sublime object of ideology: Verso.
Journal Articles:
Ache, P. (2008). Cities between competitiveness and cohesion. London: Springer.
Bagaeen, S. (2007). Brand Dubai: The Instant City; or the instantly Recognizable City. International Planning Studies, 12(2), 173-197.
Barnard, S. (2000). Socializing Psycholinguistic Discourse The subject of Lacan: a Lacanian reader for psychologists (pp. 63-77). New YORK: SUNY Press.
Brenner, N., & Theodore, N. (2010). Neoliberalism and the urban condition. City: analysis of urban trends, culture, theory, policy, action, 9(1), 101-107.
Broomhill, R. (2001). Neoliberal globalism and the local state: a regulation approach. Journal of Australian Political Economy, 48(1), 115-140.
Brown, T. (2008). Lacan, subjectivity and the task of mathematics education research. Educational Studies in Mathematics, 68(3), 227-245.
Bset, S., Camara, D., & Khoubrou, M. (2009). Dubai: Crisis & Reinvention. 23(1).
Davis, M. (2006). Fear and Money in Dubai. New Left Review 41, sept/oct, 47-68.
Dean, T. (1997). Two Kinds of Other and Their Consequences. Critical Inquiry,, 23(4), 910-920.
Elsheshtawy, Y. (2010). Dubai: Behind an Urban Spectacle. New York: Routledge.
Flyvbjerg, B. (1991). Rationality and Power: Democracy in Practice. London: Univrsity of Chicago
Foucault, M. (1982). The Power and Subject. Critical Inquiry, 8(4), 777-795.
Goonewardena, K. (2003). The Future of Planning at the ‘ End of History ’. Planning Theory, 2(3), 183-224.
Govers, R., & Go, F. (2009). Place Branding. Hampshire: McMillan.
Grosz, E. (2004). Bodies-Cities. In G. Bridge & S. Watson (Eds.), City Reader (second ed.). Oxford: Blackwell
Gunder, M. (2005). Obscuring difference through shaping debate: A Lacanian view of planning for diversity. International Planning Studies, 10(2), 83-103.
Gunder, M. (2010a). Making Planning Theory Matter: A Lacanian Envounter with Phronesis. International Planning Studies, 15(1), 37-51.
Gunder, M. (2010b). Planning as the Ideology of (Neo-Liberal)Space. Plannig Theory, 9(4), 298–۳۱۴.
Gunder, M., & Hillier, J. (2004). Conforming to the expectations of the profession: a Lacanian perspective on planning practice, norms and values. Planning Theory & Practice, 5(2), 217-235.
Gunder, M., & Hillier, J. (2009). Planning in Ten Words or Less: A Lacanian Entanglement with Spatial Planning. Farnham: Ashgate
Haila, A. (2000). Real Estate in Global Cities: Singapore and Hong Kong as Property States. Urban Studies, 37(12), 2241-2256.
Hari, J. (2009). The dark side of Dubai. 7 April. from http://www.independent.co.uk/opinion/commentators/johann-hari/the-dark-side-ofdubai-1664368.html
Harris, J. (2008). Drawn in the Sand. 12(1).
Harvey, D. (2007). A Brief History of Neoliberalism. New York: Oxford University.
Hillier, J. (2007). Stretching beyond the horizon: a multiplanar theory of spatial planning and governance. Hapmshire: Ashgate.
Homer, S. (2005). Jacques Lacan: Routledge.
Hopkins, L. D. (2001). Urban development: the logic of making plans: Island Press.
Hvidt, M. (2009). The Dubai model: An outline of key development-process elements in Dubai. Middle East Studies, 41(3), 397-418.
Jessop, B. (2002). Liberalism, Neoliberalism, and Urban Governance: A State-Teoretical Perspective Spaces of neoliberalism: urban restructuring in North America and Western Europe: Wiley-Blackwell.
Kanna, A. (2009). Flexible citizenship in Dubai: Neoliberal subjectivity in the emerging “city-corporation”. Cultural Anthropology, 25(1), 100-129.
Katodrytis, G. ( 2005). Dubai: tourism and the end of public space. kfupm,
Kirshner, L. A. (2004). Having a life: self-pathology after Lacan: Routledge.
Lacan, J. (1988). the ego in Freud’s theory and in the technique of psychoanalysis – Google Scholar The Seminar of Jacques Lacan: Book 2. Cambridge: Cambridge University.
Lacan, J. (2006). Ecrits. London: Norton & Company.
Leupin, A. (2004). Lacan today: psychoanalysis, science, religion: Other Press, LLC.
Lever, w. (2001). The Post-Fordist City Handbook of urban studies (pp. 273-281): SAGE.
Marcuse, P., & Kempen, R. v. (2000). Globalizing cities: a new spatial order? : Wiley-Blackwell.
Miraftab, F. (2009). Insurgent Planning: Situating Radical Planning in the Global South. Planning Theory, 8(1), 32-50.
Pacione, M. (2005). Dubai. Cities, 22(3), 255-265.
Prouty, R. (2009). Buying generic: the generic city in Dubai. from The London Consortium:
Roudinesco, E. (1999). Jacques Lacan: An Outline of a Life and History of a System of Thought. Cambridge: Polity.
Russell, G. (2008). Lacan, Language, and Philosophy. New YORK: State Universoty of New York.
Searle, G. (2004). Planning Discourses and Sydney;s Recent Metropolitan Strategies. Urban Policy and Research, 22(4), 367-391.
Smith, N. (2002). New globalism, new urbanism: gentrification as global urban strategy. Antipode, 34(3), 427-450.
Stavrakakis, Y. (1999). Lacan and the Political. New York: Routledge.
Stavrakakis, Y. (2007). Discourse theory and political analysis: identities, hegemonies, and social Edinburgh: Edinburgh University.
Stavrakakis, Y., & Chrysoloras, N. (2006). (I Can’t Get No) Enjoyment: Lacanian Theory and the Analysis of Nationalism. Psychoanalysis, Culture & Society, 11(2), 144-163.
Sturrock, J. (2003). Structuralism: Wiley-Blackwell.
Swyngedouw, E., Moulaert, F., & Rodriguez, A. (2002). Neoliberal Urbanization in Europe: Large-Scale Urban Development Projects and the New Urban Policy. Antipode, 34(3), 542-577.
Toksoz, M. (2010). The Gulf Cooperation Council and the global recession. Journal of Balkan and Near Eastern Studies, 12(2), 195 – 206.
Townshend, T. G., & Madanipour, A. (2008). Public Space and Local Diversity: The Case of North East England. Journal of Urban Design, 13(3), 317-328.
Verhaeghe, P. (1998). Causation and Destitution of a Pre-ontological Non-entity: On the Lacanian Subject Key concepts of Lacanian psychoanalysis (pp. 164-189). London: Rebus press.
Watson, V. (2006). Deep Difference: Diversity, Planning and Ethics. Planning Theory, 5(1), 31-50.
Wilson, D. (2004). Toward A Contingent Urban Neoliberalism Urban Geography, 25(8), 771-783.
Yiftachel, O. (2000). Social Control, Urban Planning and Ethno-class Relations: Mizrahi Jews in Israel’s ‘Development Towns’. International Journal of Urban and Regional Research, 24(2), 418-438.
Žižek, S. (1991). For they know not what they do: enjoyment as a political factor (second ed.). London: Verso.
Žižek, S. (1999). The sublime object of ideology: Verso.
Žižek, S. (2006). Philosophy, the ‘ unknown known,’ and the public use of reason. Topi, 25, 137-142.
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] City-company
عنوان اصلی این مقاله : Neo-liberal planning in practice: urban development with/without a plan
(A post-structural investigation of Dubai’s development)
که در سومین کنگره جهانی مدارس برنامهریزی که در سال ۲۰۱۱ در شهر پِرت برگزار شد، ارائه شده است.