نویسنده: ورونیک وین[۱]
مترجم: الیاس کهنسال
دوستان امریکاییام به تازگی ایمیلی فرستادهاند که: «چه بلایی دارد بر سر نظام سیاسی فرانسه میآید؟ چرا این قدر اعتصاب؟ این راهپیماییهای اعتراضیِ بیپایان برای چه هستند؟ دلمان میخواهد به دیدارت در پاریس بیاییم ولی کمی میترسیم.»
ترس هم دارد. آن روز صبح میخواستم با یک پرواز اول وقت از فرودگاه شارل دو گل[۲] برای دیدن دخترم به لسآنجلس[۳] بروم که متوجه شدم دقیقا در آن روز، یک اعتصاب در شبکهی قطارها، یک اعتصاب در شبکهی قطارهای حومهی شهری، یک اعتصاب در شبکهی مترو و یک اعتصاب در شبکهی تاکسیرانی در جریان است. یک سلسله اعتصاب هم در هواپیمایی ایرفرانس[۴] رخ داده است. شبکههای رادیویی مورد علاقهام هم به اعتراضکنندگان پیوسته بودند و آن روز برنامه پخش نمیکردند. قطعاً به خاطر تظاهراتکنندگانی با پلاکاردهای شعار در خیابانهای اصلی ، ترافیک سنگینی هم وجود داشت. مستاصل شدم؟ نه. اپلیکیشن اوبر[۵] را در آیفونم باز کردم و ده دقیقه بعد راه افتاده بودم. چند تا کلیک و یک حرکت کوچک دست [روی صفحهی گوشی] برای خلاص شدن از این مخمصه کافی بود و همین حرکت کوچک دست به صورت عملی علت ناراحتی این افراد را نشان میدهد. خدماتی که آنها ارائه میدهند، در حال غیرضروری شدن و تعویض با روباتها و اپلیکیشنهاست. به قول الیزا دولیتل[۶] در فیلم «بانوی زیبای من»[۷]: «و بدون هیاهوی زیاد، همه ما میتوانیم موفق شویم؛ بدون تو».
آیا اعتصابها و تظاهرات خیابانی بهترین راه برای مقابله با تاثیرات مخرب تکنولوژی بر زندگیهایمان هستند؟ احتمالاً نه. ولی این سوال در فرانسه در آستانهی پنجاهمین سالگرد قیام دانشجویی ماه می ۱۹۶۸، شدیداً موضوعیت دارد. این اعتصاب سراسریِ یکماهه در کشور به خاطر نارضایتیهای فزاینده از چیزی بود که حالا به آن اقتصاد بازار[۸] میگوییم. این جنبش اعتراضی با شعارهایی نظیر «کمتر مصرف کنید، بیشتر زندگی میکنید» حاکمیت را تکان داد؛ هرچند که، صراحتاً، تغییری در مسیر تاریخ به وجود نیاورد.
با این حال، در فرانسه هر چه چیزها بیشتر تغییر کنند، بیشتر مثل سابق باقی میمانند[۱۰]. آمدن به خیابانها برای ابراز مخالفت با سیاستهای دولت، وظیفهی مقدس شهروندان فرانسه بوده و هنوز هم هست. صحنهی برگزاری این آیینِ مخالفتِ عمومی با سیاستهای دولت، خودِ شهر است. در پاریس، خیابانها صرفاً خطوطی آسفالته نیستند که فارغبالانه بین ساختمانها کشیده شده باشند تا شما را به سلامت از جایی به جایی ببرند: آنها صحنهای باشکوه هستند که در آن نشان دهید شهروندی شایسته هستید.
کلمهی شهروند [در فرانسوی] «سیت-وو-یا[۱۱]» است. این کلمه برای روح و روان فرانسویها مثل آژیر جنگ عمل میکند. اگر فرانسوی باشید، با شنیدن این کلمه نبضتان سریعتر میزند؛ دست راستتان کمی منقبض میشود؛ آرنجتان به طرز نامحسوسی به جلو حرکت میکند؛ دلتان میخواهد مشتتان را بلند کنید؛ انگار که نوعی واکنش فیزیکی [غیرارادی] باشد. البته این مشت گرهکردهتان فقط نمادی از اتحاد و همبستگی با یک جنبش نیست؛ حالتی است که گویی یک ماژیک یا قوطی رنگ اسپری را در دست گرفتهاید تا شتابزده شعاری بدخط را روی دیوار بنویسید.
در فرانسه، شعارهای دستنویس با گرافیتی و امضاهای خیابانی فرق میکنند. نه مثل گرافیتی نوعی از هنر هستند و نه مثل امضاهای خیابانی، سر و شکلی مشخص دارند؛ گزارهای نوشته شده با دست، یادگاری منحصربهفرد است. از آقای گوتنبرگ[۱۲] عذر میخواهم، اما گاهی با یک مداد یا قلم مو در مشت، می توان یک ایدهی براندازانه را بسیار بهتر از دستگاه چاپ (یا صفحه توئیتر) منتقل کرد. شعاری که با دستخط بد نوشته میشود، چه بر روی دیوار باشد و چه بر روی تکه مقوایی که یک معترض آن را بالا نگه داشته است، بسیار باورپذیرتر و رساتر از زمانی است که همان شعار را تایپ کرده باشند.
در ماه می ۱۹۶۸، دانشجویان نه فقط روی دیوارهای پاریس، که روی پلها، پیادهروها، حصارها، راهپلهها، ستونها، پایه ستونها و سرستونها هم شعار نوشته بودند. این اعلامیههای خطاطانه که از نظر بعضیها تخریب اموال عمومی محسوب میشوند، از نظر پاریسیها «دیوارسروده[۱۳]» بودند، تلاشی برای اینکه به دیوارها مجال دهیم به زبان خیابانی صحبت کنند. کمتر مصرف کنید، بیشتر زندگی میکنید یکی از معروفترین شعارها بود که برگرفته از ادبیاتِ موقعیتگرایان[۱۴]، گروهی کوچک ولی تاثیرگذار از مبارزان چپگرا بود. بسیاری از شعارهای می ۶۸ پنجاه سال پس از بهوجودآمدنشان به ابتذال کشیده شدهاند: واقع گرا باشید، غیرممکنها را بخواهید. ممنوع کردن ممنوع است. بگذار تخیلاتت حکمرانی کنند. زیر سنگفرشها، ساحلی هست. بعضی دیگر که [میزان] دوپهلویی کمتری دارند، هنوز اثر بخشاند: آنها میخواهند خوشحالیات را بخرند، بدزدش. رئیس به تو احتیاج دارد، تو به او احتیاج نداری. سنگرها خیابان را میبندند ولی راه را باز میکنند.
سال ۱۹۶۸، دانشکدهی بوزار پاریس[۱۵] مقری شده بود که در آن کمیتهای از داوطلبان پوسترهای دستنویس را طراحی و تایید میکردند؛ [این پوسترها] به روش پرزحمت چاپ سیلک[۱۶] تکثیر و برای نمایش بر روی دیوارهای شهر توزیع میشدند. دیوارنویسها هم از همانجا فرماندهی و به نقاط استراتژیک در سطح شهر اعزام میشدند. این دانشکده کندوی خلاقیت بود و فعالیتش در تضاد کامل با گروههای نظامیتری بود که در سنگرهای خیابانی بودند.
دانشجویان هنر فرانسوی امروز که وارثان می ۶۸ هستند، ژنِ انگشتهای مرکبی و دستهای رنگی را دارند. این اواخر به یک گروه از دانشجویان کارشناسی پاریسی تمرین سادهای دادم: تبدیل کردن یک نقل قول پرینتشده به یک شعار دستنویس. باید از جعبههایی مقوایی که گوشه ای روی هم تلنبار بودند، پلاکاردهایی میبریدند و کلمات را با ماژیک یا رنگ روی آن مینوشتند. آنها بلافاصله دستبهکار شدند،هدف برایشان واضح بود و اتاق از هیاهو پر شد. من انتظار داشتم که چنین تکلیفی برایشان جای سوالات بسیاری باشد، ولی نبود. در عوض به شکل خودجوش به گروههایی تقسیم شدند تا کارهای مختلف را به بهترین نحو انجام دهند. دانشی که در عمق مغزهای آبزیرکاهشان پنهان شده بود، فعال شد و شروع به کشیدن قلمها روی پلاکاردها کردند.
من سه نقل قول به آنها پیشنهاد کرده بودم، از نقل قولی سیاستمدارانه گرفته تا یک عبارت براندازانه. تقریباً همه آخری را انتخاب کردند که نقل قولی بود از گِی دوموپاسان[۱۷] داستاننویس معروف فرانسوی: «آشوب، تنها حقیقتی است که وجود دارد[۱۸]». طعنهآمیز است که [در طی این تمرین] هیچ آشوبی وجود نداشت. با اینکه علامتهایی که با دست میکشیدند نوعی آزمون و خطای گرافیکی بود و نه تمرینهایی در سبک ها[ی مشخص]، ولی همه حاکی از اعتمادبهنفسی بالا بودند.
اگر چنین فرصتی به بچههای امریکایی داده میشد، این تمرین را با همین اعتماد به نفس انجام میدادند؟ وقتی دانشجویان فلوریدایی برای کنترل اسلحه[۱۹] اعتراضات گستردهای کردند، آنها هم مثل دانشجویان فرانسوی با پلاکاردها، قلم و مرکب خیابانها را تسخیر کردند. شعارهای دستنویسشان مدرکی است که نشان میدهد که آنها هم استعداد بومی خودشان برای [ساخت] عبارات گیرا را دارند:« دعا کردن جانها را نجات نمیدهد. از کودکان محافظت کنید نه از اسلحهها. کارِ بازوها بغل کردن است[۲۰]. کتاب به جای گلوله». یکی از شاخصترین شعارها، خواهش صادقانهای بود در دست یک دختربچه: وقتی بزرگ شدم، میخواهم هنوز زنده باشم. توجه اینترنت هم جلب شد. مجله اینترنتی اسلیت[۲۱] و یواسای تودی[۲۲] و همچنین بسیاری از بلاگها، مطالبی در مورد بهترین شعارهای اعتراضی «راهپیمایی برای جانهایمان[۲۳]» از نظر خودشان منتشر کردند. شور و شوق جوانانه راهپیماییکنندگان جای خالی غنای گرافیکی را پر می کرد.
سلاح مخفی شعارهای دستنویس و پلاکاردهایی که در دست میگیرند، ظاهر خوشعکس آنهاست. در حقیقت، آنها در عکس بسیار بهتر از واقعیت به نظر میرسند و چون قابهای خوبی برای عکس گرفتن و انتشار آنلاین فراهم میکنند، تا حدودی ابزار مفیدی برای مقابله با مجازیسازیِ تعاملات انسانی هستند. آنها میتوانند از بین پیکسلها بخزند و بهتر از هرگونه جملات یا تصاویر انگیزشی سیاسی، از طریق نمایشگرها وارد وجدان بییندگان شوند.
تظاهرکنندگان پاریسی از مزیت یک پسزمینهی زیبا برای نمایش دادن پلاکاردهایشان برخوردارند. بزرگداشتهای پیش رو که برای یادبود می ۶۸ برگزار میشوند، بهانهای برای به صحنه آوردن عکسهای سیاه و سفید آن دوره خواهد بود؛ [تصاویری از] دیوارهای مرمرین تاریخی پاریس و پیادهروهای گرانیتی که ناشیانه با شعارهای دستنویس زینت داده شدهاند. نوستالژی حریر نرمی بر زمختی [جاری در رویدادِ] عکس خواهد کشید ولی پیام مهم آن را محو نخواهد کرد: تاثیر دست، از دکمهی اینجا کلیک کنید [بر روی نمایشگرها] بیشتر است.
تصاویر مربوط به اعتراضات دانشجویی در می ۱۹۶۸ پاریس و از سایت lacroix.com برداشته شده اند.
منبع: CommonEdge
[divider]پینوشتها[/divider]
[۱] Véronique Vienne
[۲] Charles de Gaulle Airport
[۳] Los Angeles
[۴] Air France
[۵] Uber
[۶] Eliza Doolittle
[۷] My Fair Lady
[۸] market economy
[۹] Jean-Luc Goddard
[۱۰] ضرب المثل فرانسوی: plus ça change plus c’est pareil –
[۱۱] citoyen (pronounced sit-wow-ya)
[۱۲] Gutenberg
[۱۳] bulkhead poetry یا به فرانسوی (poésie des murailles) که تقریبا به معنی «شعر دیوارها» یا «شعر حصارها» است.
[۱۴] Situationists
[۱۵] Paris Beaux-Arts school
[۱۶] silkscreen process
[۱۷] Guy de Monpassant
[۱۸] Le bordel, il n’y a que ça de vrai (en: Chaos, that’s the only truth there is.)
[۱۹] اعتراضات به قانون حمل اسلحه در امریکا و تلاش برای کنترل و محدود کردن این قانون.
[۲۰] Arms are for hugging
به ایهام ترجمهنشدنی واژهی Arms با دو معنی بازوها و سلاح دقت کنید- و.
[۲۱] Slate
[۲۲] USA Today
[۲۳] March for Our Lives
[۲۴] LT Auguste Renoir