دلبستگی‌های شیخ‌ بهایی به ریاضیات و معماری: آیا شیخ‌ بهایی معمار بود؟

این یادداشت به قلم یاغش کاظمی| کارشناس ارشد مرمت بناها و بافت‌های تاریخی در وب‌گاه ایران‌نامه منتشر شده‌ است و در پایگاه رویدادهای معماری بازنشر می‌شود. 


کشـکول، کتابی است تألیف «شیخ بهایـی» که آن را در سنین شصت سالگی خویش به انجام رساند؛ و آن، مجموعه‌ی گران‌سنگی است از علوم و معارف مختلف که آیینه تمام‌نمای افکار و گرایش‌های باطنی و معلومات مؤلف است. دقیق شدن در این تألیف و یادکردی که شیخ بهایی از علوم مختلف در آن دارد، می تواند بر درستی احاطه‌ی او بر آن علوم گواه باشد. نگارنده را سعی بر آن بوده است که در پی دلبستگی‌های مؤلف به دانش ریاضیات و معماری در کشـکول برآید و با بررسی دقیق این موارد، رأیی بر درستی نامیدن مقام شیخ بهایی به عنوان ریاضیـدان یا معمـار صادر کند. نتیجه‌ی چنین مداقه‌ای، بر درستی عنوان و مقام نخست (ریاضیـدان) گواهی دهد و عنوان و مقام دیگر (معمـار ) را کمرنگ سازد.

کشکول کتابی است که شیخ بهاء الدین عاملی (محمد بن عزالدین حسین) معروف به «شیخ بهایی» در اوایل سده‌ی یازدهم هجری تألیف کرده و آن کتابی است که بنا به گفته‌ی مؤلف مشتمل بر داستان‌هایی مفتون کننده است که به نفاست با روح آدمی درمی آویزد و گفتارهایی استوار که به هنگام آسودگی و آرامش دل بر خاطر گذشته و همچنین اشعاری دلنشین تر از آب زلال [۱].

هرچند که شیخ بهایی زاده‌ی لبنان بود (۹۵۳ هجری)، ولی بلندی اقامتش در ایران (از ۹۶۶ ه. به بعد) او را شیفته‌ی مُلک عجم ساخته بود، آن‌سان که آن را وطن و خاستگاه خود می دانست. چُنین است که به هنگام سفر در نزدیکی حَلَب، با وزش نسیم سحرگاهی، از سر دلتنگی می‌سراید:

روح بخش ای نسیم صبحدم / گوئیا می‌آیی از مُلک عجم

تازه گردید از تو داغ اشتیاق / می‌رسی گویا ز اقلیم عراق

مرده‌ی صدساله یابد از تو جان / تو مگر کردی گذر بر اصفهان

[مرجع ۱، صفحه‌ی ۲۷]

و در جایی دیگر، مفتونانــه از بُن واژه‌ی پارسی «مهمان» سخن می رانَد:

«عجمان، مهمان را از آنرو «مهمان» نامیده‌اند که وی را گرامی دارند. چرا که «مه» نزد ایشان سَروَر است و «مان» منزل؛ و مهمان را تا زمانی که نزد ایشان مانَد، سرور خویش دانند».

[مرجع ۱، ص ۲۶۱]

همین‌طور است شیفتگی او بر گویشی که «شیخ ابوالحسن خرقانی» در سروده‌های خود داشت و آن را «زبان پهلوی» می‌خوانَد:

تا گَبر نشی با تو بتی یار نبو / وَر گَبر شی از بهرِ بتی عار نبو

آن را که میان بسته به زنّار نبو / او را به میانِ عاشقان کار نبو

[مرجع ۱، ص ۴۵۳].

در دیدی والاتر، او را وطن اصلی، سرایی دیگر بود (نه خاک ایرانـی و این جهانـی):

فایده‌ی سبک‌باری آن است که به وطن اصلی و عالم عقلی زود توان بازگشت؛ و مراد از حدیث «حب الوطن من الایمان» نیز همین است… [مرجع ۱، ص ۱۷۰].

او خود را همچون «جامی»، پیرو حکمت ایمانیان (در برابر حکمت یونانیان) می خواند:

سرگرم به حکمت یونانی / دلسرد ز حکمت ایمانی

تا چند چو نکبتیان مانی / بر سفره‌ی چرکن یونانی؟

تا چند زنی ز ریاضی لاف / تا کی افتی به هزار گزاف

ز دوایر عشر و دقایق وی / هرگز نبری به حقایق پی

وَز جبر و مقابله و خطاین / جز نقصت نشود فی البین

[مرجع ۱، ص ۱۷۴]

هدف از این گفتار برشمردن برخی از اشارات ظریف به مقوله‌ی ریاضیات و معماری است که در کشکول این دانشمند ایرانـی-اسلامـی جلوه گر می‌شود. «ریاضیات» علمی است که درباره‌ی مقادیر و اعداد بحث می‌کند و بر حساب و جَبر و مقابله و هندسه اطلاق می‌شود [۲]. «معماری» هنر خلق و ساماندهی در فضا است، و هنر ساختن و پرداختن زیستگاهی متناسب با نیازهای زیستی و فرازیستی آدمی [۳].

[divider]ریاضیات[/divider]

حساب جُمَّل

حساب جُمَّل، شمارش به وسیله‌ی حروف ابجد است که در هشت کلمه‌ی اَبجَد، هوِّز، حُطّی، کَلمَن، سَعفَص، قَرشَت، ثَخِّذ و ضظغ متضمن تمام حروف الفبای عربی، جمع آمده است. از میان این کلمات، نُه حرف اول یعنی ابجد، هوز، حُطّ به ترتیب نمایانگر ارقام یگان یا آحاد، از یک الی نُه، حروف نُه‌گانه‌ی بعد، از «ی» الی «ص» دهگان یا عشرات و الباقی حروف، نماینده‌ی سدگان و مآت [هزارگان] است.

شیخ بهایی را در کشکول خود تُحفه‌ای است در این باب:

«برای کشف نام پنهانی، مخاطب را بگو اول حرف نام را بردارد و جمع باقی کلمه را به حساب ابجد به تو بگوید. آن را در خاطر نگاهدار و سپس بگو که دوم حرف را بردارد و جمع باقی را -منهای دوم حرف- بگوید. آن را نیز در خاطر نگاه دارد و به همین ترتیب تا آخر، سپس جمع‌هایی را که در خاطر داری جمع کن و نتیجه را بر تعداد حروف اسم مورد نظر منهای یک، بخش کن. بعد از خارج قسمت، جمع اول را را خارج کن. حاصل عدد ابجدی حرفِ اولِ اسم است. سپس از همان خارج قسمت، جمع دوم را خارج کن، حاصل عدد ابجدی حرف دوم است و به همین ترتیب کلیه‌ی حروف نام را کشف نما!»

[مرجع ۱، ص ۹۰]

برای مثال اگر نام ۳ حرفی «توس» مدّ نظر باشد. با برداشتن حرف نخستِ نام، جمع باقی کلمه (وس) به حساب ابجد برابر ۶۶ خواهد بود. با برداشتن حرف دوم، جمع باقی (تس)، برابر ۴۶۰ می‌شود. به همین ترتیب، آخرین جمع (تو)، عدد ۴۰۶ می‌شود:

۹۳۲ =۴۰۶+۴۶۰+۶۶

۴۶۶ = (سه منهای ِ یک) ÷ ۹۳۲

۴۰۰ =۶۶ – ۴۶۶

۶ =۴۶۰  – ۴۶۶

۶۰ =۴۰۶  – ۴۶۶

اعداد ۴۰۰، ۶ و ۶۰ در حساب ابجد به ترتیب برابر حروف «ت»، «و» و «س» هستند.

قضیه‌ی عـروس

امروزه ما می‌‌دانیم مثلثی که اضلاع ۳و۴و۵ داشته باشد، طبق عکس رابطه‌ی فیثاغورس، مثلث قائم‌الزاویه است. در گذشته این مثلث، به «مثلث عروس» معروف بوده است. شیخ بهایی در کشکول خود مسأله‌ای در این باره از قول پدرِ خویش (عزالدین حسین عاملی) مطرح می‌کند:

«به قطعه زمینی، درختی است با ارتفاعی مجهول. ظهر هنگام، گنجشکی از نوک آن درخت به زمین می‌پرد. خورشید در اوّل جَدی [دی ماه] است به شهری که در ۲۱ درجه‌ی عرض جغرافیایی واقع است. گنجشک یاد شده بر نقطه‌ای از سایه‌ی درخت فرود می آید. مالک زمین، زمین را از بیخ درخت تا نقطه‌ی موصوف به «زید» می‌فروشد و از آن نقطه تا آخر سایه را به «عمرو» و از نقطه‌ی انتهای سایه به اندازه‌ی ارتفاع درخت -یعنی آخرین حد ملک خود- به «بکر». پس از آن درخت از میان می‌رود و میزان سایه و نقطه‌ی فرود گنجشک بر ما پوشیده می‌ماند. حال با این فرض که ارتفاع درخت و طول سایه و فاصله‌ی نقطه‌ی فرود گنجشک تا بیخ درخت بر ما مجهول است می‌خواهیم سهم هر یک از خریداران را تعیین کنیم و به ایشان دهیم. می‌‌دانیم که مسافتی که گنجشک آن را با پرواز طی کرده است، پنج ذرع است. نیز می‌‌دانیم که باقی اعداد مجهولمان نیز عدد صحیح است و می‌خواهیم بدون مراجعه به قواعد حساب و جبر و مقابله این مسأله را حل سازیم. راه حل کدام است؟

جواب سؤال این بُوَد که گفته شود:

چون مسافت پرواز، وَتَر مثلث قائم الزاویه است و مربع آن، یعنی ۲۵ بنا به «قضیه‌ی عروس» برابر با مربع دو ضلع دیگر است؛ پس یکی از دو ضلعِ محیط، به قاعده‌ی ۴ است و دیگری ۳. طول سایه نیز ۴ است، زیرا ارتفاع خورشید در آن زمان و مکان ۴۵ بوده است؛ چه این مقدار بقیه‌ی تمام مقدار عرض یعنی ۶۹ ذرع (اگر از آن ۲۴ یعنی میل کلی را کسر کرده باشیم) است. در جای خویش نیز (در رساله‌ی اسطرلاب) ثابت شده است که سایه‌ی ارتفاعی به اندازه‌ی ۴۵ ذرع، با شاخص مساوی است. از اینرو سهم «زید» از زمین با ۳ ذرع، سهم «عمرو» ۱ ذرع و سهم «بکر» با چهار ذرع مشخص می‌شود.

[مرجع ۱، ص ۲۳۴]

قانون ارشمیدس

قانون ارشمیدس به ما می‌گوید هرگاه جسمی را در آب یا روی آب بگذاریم به آن نیرویی به سمت بالا وارد می‌شود که اگر این نیرو برابر نیروی وزن جسم (رو به پایین) باشد، جسم شناور می‌ماند. قانون ارشمیدس درمورد مقدار نیروی ارشمیدس می‌گوید: نیروی ارشمیدس به اندازه وزن آبی است که به خاطر شناور شدن جسم در آب جا به جا شده است (یعنی وزن آبی که جسم جای آن را گرفته). شیخ بهایی را نیز در کشکول خود اشارتـی به این قانون است:

«چیزهایی که بر روی آب می‌ماند، چیزهایی است که اگر به اندازه‌ی حجم آن چیز، از آب بَرگیری، سنگین‌ٔتر از آن جسم بُوَد. در صورتی که اگر وزن جسم از وزن آبِ مأخوذِ مساویِ آن سنگین‌تر بُوَد، در آب فرو رود. در صورت برابریِ وزن جسم و آب نیز چنین شود». [مرجع ۱، ص ۴۹۵]

کسرهای قانونـی

«کسرهای قانونی» یا «نُه گانه» عنوانی است مبیّن شکل ۱ به  n  در حالی که n کوچکتر یا مساوی ۱۰ باشد. شیخ بهایی را در کشکول خود مسائل جالبی است با این کسرها:

«اگر مخرج کسرهایی را که در آنها حرف «عین» باشد (ربع، سبع، تسع، عشر) در یکدیگر ضرب کنی، عدد حاصل، مخرج مشترک کسرهای نه گانه است، یعنی ۲۵۲۰».

[مرجع ۱، ص ۳۰۱]

«حوضی است که سه فواره دارد که یکی از دو فواره، آن را در ( ۴ / ۱  ) ام روز پر می‌کند و فواره‌ی دومی  تعیین کنید که با باز بودن هر سه فواره و فاضلاب، حوض در چه زمان پر شود. راه حل، آن است که بدانیم هر سه فواره در یک روز، چند برابر حوض را پر کنند؛ که روی هم، ۱۷ حوض را پر کنند. فاضلاب نیز در یک روز ۸ برابر حوض را خالی می‌کند. بنابراین با کسر کردن این از آن، حاصل ۹ می‌ماند. یعنی در یک روز، حوض نُه بار پر شود، پس در ( ۹ / ۱ ) ام روز پر خواهد شد».

[مرجع ۱، ص ۳۸۲]

یادِ ریاضیـدانان گذشته

شیخ بهایی در کشکول خود یک‌جا نیز از غیاث‌الدین جمشید کاشانـی ریاضی‌دان و منجّم بزرگ سده‌ی نهم هجری نام برده است و به پاسخ‌گویی او در رساله‌ی «سلم السماوات» در جایگاه فلک زهره پرداخته است [مرجع ۱، ص ۴۵۳]. نیز در جایی دیگر به ترجمه‌ی کُتُب ریاضی از یونانی به عربی به دست «حنین‌بن اسحاق» اشاره کرده است و به ویرایش کتاب اقلیدس به دست «ثابت‌بن قره حرانـی» [مرجع ۱، ص ۲۷۴].

شطرنج و نَـرد و بازی‌های ریاضی

پیداست که چون اویی نمی‌تواند بی‌تفاوت به بازی شطرنج و نَرد باشد. هم از این‌روست که پس از برشمردن «ابوبکر محمد بن یحیی بن صول تکین کاتب» به عنوان کسی که در شطرنج ضرب‌المثل بوده است، واضع شطرنج را «صصه‌بن داهر هندی» می شمرد و واضع نَرد را اردشیر پسر بابک، نخستین پادشاه ساسانی؛ آن‌سان که آن را «نَردشیر» گویند و این برخلاف گفتار فردوسی و نَسکِ پهلوی ماتیکان شترنگ یا چترنج نامَک است که واضع شطرنج را بزرگمهر حکیم دانسته‌اند [مرجع ۱، ص ۲۸۴].

این نیز از بازی‌های ریاضی مضبوط در کشکول است:

«چند کلمه‌ی دو حرفی، چه با معنی و چه مُهمل، از ترکیب حروف الفبا بدون تکرار حرف در کلمه به دست می‌آید؟ می‌توان ۲۸ را در ۲۷ ضرب ساخت. حاصل ضرب، پاسخ سؤال است. حال اگر سؤال شود چند کلمه‌ی سه حرفی بدون تکرار حرف در کلمه به دست می‌آید؟ می توان ۲۸ را در ۲۷ ضرب کرد و سپس حاصل را در ۲۶ ضرب ساخت؛ حاصل ۱۹۶۵۶ است. در مورد کلمات چهار حرفی، همین عدد را در ۲۵ بایستی ضرب کرد و …» [مرجع ۱، ص ۳۵].

طَعنـه‌های ریاضی

در جایی که احساس می‌کند دانش ریاضیِ برخی فلسفه‌دان‌ها، در اصل توحید تردید ایجاد می‌کند، برای استواریِ رای خود از اثبات با نقض PROOF BY CONTRADICTION یا «برهان خلف» بهره می‌گیرد:

خوش آنکه صلای جام وحدت درداد / خاطر ز ریاضی و طبیعی آزاد

بر منطقه‌ی فلک نَزَد دست خیال / در پای عناصر سر فکرت ننهاد

کاری ز وجود ناقصم نگشاید / گویی که ثبوتم انتفا می زاید

شاید ز عَدَم من به وجودی برسم / زان رو که ز نفیِ نفی، اثبات آید

[مرجع ۱، ص ۱۲۶]

و نیز ریشخندی چنین دارد:

«… ریاضیدانی هنگام نَزع گفت: خداوندا ای آنکه قطر دایره و نهایت اعداد و جذر اعداد اصم آموزی، مرا به زاویه‌ی قائمه به پیشگاه خود بر و به خط مستقیم محشور بدار!». [مرجع ۱، ص ۲۸۳]

دانشِ ریاضی دو یار دبستانـی

نگارنده بر آن است که گُلِ سرسبد اشاراتِ ریاضیِ کشکول را در داستانی که مابین حسن صباح و نظام الملک وزیر می‌رود، می‌توان یافت:

«سلطان ملکشاه فرمان داد مقداری مرمر از حلب به اصفهان آورند. یکی از اهل بازار عسکر شتران دو مرد عرب را برای حمل ۵۰۰ رَطل مرمرِ یاد شده به کرایه بگرفت. یکی از آن دو عرب را ۴ شتر بود و دیگری را ۶ شتر. هر یک نیز ۵۰۰ رطل مرمر بهرِ خود همی آورد. ایشان این بارها را بین ۱۰ شتر تقسیم کردند. زمانی که ایشان به اصفهان رسیدند، سلطان ملکشاه دستور داد به آن دو ۱۰۰۰ دینار دهند. این وجه را خواجه نظام‌الملک تقسیم کرد و صاحب ۶ شتر را ۶۰۰ دینار داد و صاحب ۴ شتر را ۴۰۰ دینار. حسن صباح در محضر سلطان به تقسیم او ایراد کرد و گفت تو مال سلطان را به غیر مستحقش داده‌ای؛ چه در این تقسیم به صاحب ۶ شتر جور کرده‌ای، زیرا حق وی ۸۰۰ دینار بود و حق آن دیگری ۲۰۰ دینار. سپس سبب این معنی را در لُغَزی گنجاند و بگفت. سلطان وی را گفت: چیزی گوی که من آن را فهم توانم کرد. حسن گفت: شتران ۱۰ بوده و بار ۱۵۰۰ رطل، که ۵۰۰ رطل از آنِ هر یک از مالکان شتران بوده است و ۵۰۰ رطل از آنِ سلطان. صاحب شتران چهارگانه، خُمس ۵۰۰ رطل را حمل کرده و مستحق خمس هزار دینار بوده است و صاحب شتران شش گانه، چهار خمس را حمل کرده و سزاوار دریافت چهار خمسِ هزار دینار بوده است» [مرجع ۱، ص ۴۶۶].

(سهم هر شتر از کل بار) رطل ۱۵۰ = ۱۰ ÷ ۱۵۰۰

۱۰۰ = ۵۰۰ – (۴×۱۵۰) = سهم ۴ شتر از بار مخصوص سلطان

۴۰۰ = ۵۰۰ – (۶×۱۵۰) = سهم ۶ شتر از بار مخصوص سلطان

دینار ۲۰۰ = ( یک پنجم )×۱۰۰۰ = مزد مالک ۴ شتر

دینار ۸۰۰ = (چهارپنجم)×۱۰۰۰ = مزد مالک ۶ شتر

[divider]دلبستگی‌های معمارانه[/divider]

امروزه داستان‌های زیادی از تبحّر شیخ بهایی در دانش معماری در اَفواه مردم هست، ولی اکثر این داستان‌ها مانند آنچه که در پی‌سازی مدرسه‌ی چهارباغ اصفهان به او منسوب است، مبنای تاریخی ندارد. هنوز در هیچ بنایی در اصفهان نام شیخ بهایی به عنوان معمار ذکر نشده است و این در حالی است که در مسجد جامع عباسی و مسجد شیخ لطف‌الله به وضوح نام معمار بنا قید شده است (استاد علی اکبر بنّای اصفهانـی و استاد محمدرضا بنّای اصفهانـی). آنچه در حمام شیخ بهایی از گرم کردن آب حوض پاشوره‌ی داخل سَربینه (به صورت ولرم با شعله‌ای کوچک) مشهور است نیز آن‌سان که اکنون دانسته می‌شود، طرحی قدیمی بوده است (متعلق به سده‌ی ۴ ه.ق) در تنظیم نسبت سوخت و هوا که به خوبی توسط شیخ بهایـی اجرا می‌شود و باز دلیلی برای نامیدن شیخ بهایی در مقامِ معمار نیست. [۴]

نگارنده را در این مَجال، قصد پرداختن به داستان‌هایی مشابه در مهندسی حصار شهر نجف و طراحی کاریز نجف‌آباد اصفهان (قنات زرین کمر) و … نیست، بلکه در پی نشانِ دلبستگی‌هایی چنین از معماری در کتاب کشکول است.

حظیره‌ی گازرگاه

«گازرگاه» اکنون نام محله و تفرّجگاهی است در حومه‌ی شهر هرات افغانستان که به واسطه‌ی دربر داشتن مزار خواجه عبدالله انصاری (پیر هرات) مشهور است. در عهد شاهرخ تیموری، معمار مشهور آن زمان «قوام‌الدین شیرازی» به بنای مزار گازرگاه دست یازید [۵].

زیارتگاه گازرگاه در زمره‌ی بناهای معروف به «حضیره/حظیره» یا مجموعه‌ی آرامگاهی است که آغاز ساخت آن به سال ۸۲۸ هجری باز می‌گردد. آرامگاه خواجه عبدالله انصاری درسال ۸۳۲ هجری ساخته شده است و از نظر طرح قابل مقایسه با مدرسه‌ی غیاثیه‌ی خرگرد خواف در خراسان ایران است. در این مجموعه، بناهای دیگری نیز واقع شده است، از جمله‌ی این بناها می توان به آرامگاه کوچک میرزا و خانقاه زرنگارخانه اشاره کرد [۶].

شیخ بهایی را در کتاب کشکول، قصیده‌ای دلنواز است در وصف هرات که در جایی از آن به توصیف تفرّجگاه گازرگاه می‌پردازد و ترجمه‌ی آن (از عربی) چنین است:

«… و بقعه‌ای که در هرات به گازرگاه مشهور است، به زیبایی مانندی ندارد. هوایش جان می بخشد و آبش زنگ دل می‌زداید. سرو در بُستانش گویی زیبارُخی است که دامن فراخویش کشیده و بوستان‌های متعددش میعادگاه عصر هنگام مردمان است و عصرها، هرگونه آدمی از مرد و زن و آزاده و برده بدان‌جا روی همی کنند. نه اندوهی دارند و نه گویی از محاسبه‌شان باکی است. گله‌گله هر زمانشان بینی و هردَم کسی دیگری را به بانگ همی خوانَد» [مرجع ۱، ص ۱۲۵].

بقعه‌ی شیخ علی‌بن سهل

علی‌بن سهل اصفهانی،عارفی مشهور در سده‌ی سوم هجری بوده است. آرامگاه او در مرکز باغی وسیع در محله‌ی قوشخانه (در طوقچی) اصفهان قرار دارد و هم اکنون نیز خانقاه دراویش خاکسار اصفهان است. از اصل بنا (با وجود موقوفات فراوان آن) فعلاً اثری باقی نیست و آنچه از آن در حال حاضر بر جای مانده، یک اتاق مختصرِ خشتی نوساز است. این در حالی است که به هنگام گذر «ابن بطوطه» به اصفهان (نیمه‌ی نخستِ سده‌ی هشتم هجری)، این آرامگاه را شکوه و زائران فراوانی بوده است و مسافرخانه و گرمابه‌ای زیبا داشته است [۷].

شیخ بهایی در جایی از کشکول خود، اشاره‌ای به این قضیه دارد و از سخنش دانسته می‌شود که در اواخر سده‌ی دهم هجری، این بنا را گنبد و ضریحی همسان بارگاه امام رضا (ع) بوده است:

«به روزگار اقامتم در اصفهان، شبی به خواب دیدم که به زیارت امام و سرور خویش حضرت رضا (ع) رفته ام و گنبد و ضریح او چون گنبد و ضریح شیخ علی بن سهل بود. صبح هنگام آن رؤیا را فراموش کردم. قضا را یکی از یاران به بقعه‌ی شیخ فرود آمد. به دیدارش رفتم و پس از آن برای زیارت به مرقد شیخ شتافتم. چون گنبد و ضریح وی را دیدم، آن رؤیا بخاطرم آمد و اعتقاد من در شیخ افزون شد» [مرجع ۱، ص ۱۶۵].

بافتِ شهریِ قسطنطنیه

قسطنطنیه، شهری بود که به تصمیم کنستانتین بزرگ امپراتور روم با هدف نزدیک شدن به امپراتوری ایران در کنار خرابه‌های شهر یونانی‌نشین بیزانتیوم ساخته شد و در سال ۳۳۰ میلادی به عنوان پایتخت شرقی امپراتوری روم اعلام شده بود ولی کنستانتین مایل بود که اسم شهر «رم نوین» باشد که اطرافیانش آن را کنستانتینوپولیس (پولیس به معنای شهر) خواندند و به همین اسم کنستانتینوپل (قسطنطنیه) باقی ماند. بین فتح قسطنطنیه (۱۴۵۳ م./ ۸۵۷ ه.) و سلطنت شاه‌اسماعیل (۹۰۷ ه.)، پنجاه سال فاصله بوده است. فتح شهر بندری قسطنطنیه به دست سپاه محمد دوّم (رهبر ترکان عثمانی) حادثه‌ای بود که تأثیر فراوانی بر اروپا داشت و این دوران آغاز رنسانس و پایان دوران هزار ساله‌ی قرون وسطی در اروپا محسوب می‌شود [۸].

شیخ بهایی را در کشکول، توجهی دقیق بدین شهر است، آن‌سان که جستجوگرانه از تعداد بناهای آن به سال ۹۹۲ هجری خبر می‌دهد:

«محله‌های مسلمان نشین: ۲۵۰۰ محله؛ مسجد محله: ۴۴۹۴ باب؛ مکتب خانه: ۱۶۵۲ باب؛ بناهای مرتفع: ۵۰ باب؛ خانقاه: ۱۵۰ باب؛ زوایای مشایخ و زاهدان: ۲۸۵ باب؛ کاروانسرا: ۴۱۸ باب؛ چشمه‌هایی که بنایی هم دارد: ۹۴۸ باب؛ وضوگاه‌ها: ۴۹۸۵ باب؛ نانوایی: ۳۹۵ باب؛ آسیا: ۵۸۵ باب؛ باراندازهای وسیع: ۱۲ باب؛ حمام: ۸۷۴ باب؛ محله‌های غیر مسلمان‌نشین، محله‌های عیسویان: ۴۸۵ محله؛ محله‌های یهودیان: ۲۸۵ محله؛ عبادتگاه‌ها: ۷۴۲ باب».[مرجع ۱، ص ۴۰]

زلزله‌ی بزرگِ ایران و سیل بندِ بغداد

جایی از کشکول، از زلزله‌ی بزرگی که به روزگار متوکل عباسی (۲۳۲-۲۴۷ هجری) واقع شد و بسطام، گرگان، طبرستان، نیشابور، اصفهان و کاشان را در یک روز و ساعت لرزاند یاد می‌شود و ریشخندی بر معماری نااستوار:

«مردی به صاحب‌خانه اش گفت: چوب‌های این خانه را اصلاح کن، چه دائماً صدا می‌کند. گفت: مترس! چه بدین گونه تسبیح همی ‌کند. گفت: ترسم از این است که رقّت قلبشان حاصل شود و به سجود روند» [مرجع ۱، صص ۲۷۱ و ۵۱۸].

همینطور از پیش‌بینی وقوع سیلاب توسط «ابن عیسون منجّم» و ساخت سیل بند شهر بغداد به سال ۴۸۹ هجری به فرمان خلیفه‌ی عباسی «المستظهر بالله» یاد می‌شود [مرجع ۱، ص ۵۶۶].

[divider]نتیجه[/divider]

کتاب کشـکول، آیینه‌ی افکار و گرایش‌های باطنی شیخ بهایی است. از این‌رو بی‌راه نیست که صاحبِ «خلاصه‌ی الحساب» در این‌جا نیز از علائق ریاضی خود به کرّات یاد کند، ولی اطلاقِ نام معمار به شیخ بهایی و اینکه روز بزرگداشت او روز معمار نام گیرد، جای ایراد دارد. جدا از اینکه هیچ اشاره‌ی قابل توجهی به دانش و علائق معماری او در کشکول نمی‌شود، آثار معماری منسوب به او همچون منار جنبان، صحن و سرای حرم رضوی و گنبد مسجد جامع عباسی اصفهان از منابعی نامطمئن نقل می‌شود و نمی‌توان به آنها تکیه کرد.

 

[divider]مراجع[/divider]

۱. بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی)، کشکول، ترجمه‌ی بهمن رازانی، چاپ ششم، تهران، انتشارات زرین، ۱۳۶۶.

۲. عمید، حسن، فرهنگ عمید: جلد دوم، چاپ اول، تهران، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳.

۳. رفیعی سرشکی، بیژن و دیگران، فرهنگ مهرازی ایران، چاپ اول، تهران، مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، ۱۳۸۲.

۴. فرشته نژاد، سید مرتضی، جزوه‌ی فن شناسی بناهای تاریخی، دانشگاه هنر اصفهان (دانشکده‌ی مرمت)، ۱۳۸۳.

۵. لباف خانیکی، رجبعلی، فرهنگ و تمدن هرات و سمرقند در عصر تیموری، خراسان پژوهی، فصلنامه‌ی مرکز خراسان شناسی، سال اول، شماره‌ی دوم، ص ۶۳، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷.

۶. ویلبر، دونالد و گلمبک، لیزا، معماری تیموری در ایران و توران، ترجمه‌ی کرامت الله افسر و محمد یوسف کیانی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۴.

۷. «بناهای آرامگاهی» از دایرهالمعارف بناهای تاریخی، چاپ دوّم، تهران، حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸.

۸. کیهانی زاده، نوشیروان، «روزنامک»، شرق، سال دوم، شماره‌ی ۴۸۷، ۸ خرداد ۱۳۸۴.

 

مطلبی دیگر
تصمیم دشوار برای نجات پلاسکوهای شهر؛ انبارهای باروت را به خارج شهر ببریم