نویسنده: امیر نجفی | دانشجوی کارشناسی ارشد معماری مسکن، دانشگاه علموصنعت
اگر بزرگترین بنای فرهنگی شهر نباشد، یکی از بزرگترینهاست. معمار آن مهندس صارمی بود و ما کرمانشاهیها از اینکه بعد از مدتها پروژهای را به یک معمار دادهاند خوشحال بودیم؛ چه چیزی بهتر از این که میتوانستیم از این پس ساختمانی را از نزدیک ببینیم که تا قبل از آن آثار معمارش را فقط در مجلهها دیده بودیم. منتظر بودیم، انتظار میکشیدیم همچون اسمی که بعدها روی آن گذاشتند. بالاخره انتظارها به سر آمد و ساختمانش افتتاح شد، اما این بود بنایی که انتظارش را میکشیدیم؟! قرار بود محلی برای جمع شدن باشد، برای مشارکت، حتی برای گرفتن عکس یادگاری؛ از آن جنس ساختمانهایی که اطرافشان همیشه شلوغ است. اما باید پرسید که آیا این ساختمان در تحقق اهداف خود موفق بوده است؟
فرض کنید خسروپرویز دوباره زنده شده، و قصد سفر به قصرشیرین را دارد، چاکران و نوکران شبدیز را آمادهی سفر کردهاند، باکش پر از یونجه است، لنتهایش را هم تازه عوض کردهاند، سفرش را از تاقبستان در شمال کرمانشاه شروع میکند و به سمت جنوب میرود. او باید ابتدا سردر دانشگاه رازی که با الهام از تاقبستان طراحی شده نظاره کند؛ سپس تاقبستانکهای موجود در پارکها و در نهایت تاقبستانی تجریدی را در جنوبیترین نقطهی شهر؛ تاقبستانی تجریدی به طراحی علیاکبر صارمی. شاید بهتر باشد فاصلهی بین تاقبستان تا تالار انتظار را خط سیر تاریخ معماری بنامیم، از سنت تا مدرنیته. با فاصلهای حدوداً ۱۵۰۰ ساله؛ از تاق اصلی به تاقی مینیمال! معلوم نیست چه اصراری هست که از تاقبستان برای ورودی و گذر الهام بگیرند، با اینکه تاقبستان نقطهی انتهایی شهر است و بعد از آن صخرهای قرار گرفته است. البته در طرح تالار انتظار کرمانشاه قدمی جلوتر رفتهاند و از کل مجموعهی کوه و تاقها الهام گرفتهاند. شاید معمار بنا میدانسته که در این شهر گلهبهگله از این تاق الهام میگیرند و با خود گفته من نقطهی انتهایی را میگذارم، بیخبر از اینکه این آخر قصه نیست، چرا که بعد از اثر او تالارهای عروسی اطراف شهر هم با الهام از تاقبستان طراحی شدهاند!
تالار مرکزی شهر کرمانشاه، که بعدها نام «تالار انتظار» را بر آن نهادند، در سال ۱۳۷۶ خورشیدی طراحی و بین سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۷ خورشیدی ساخته شد. این مجموعه با دارا بودن یک سالن تئاتر ۶۵۰ نفره و سینمایی سیصد نفره با فضاهای جنبی، در یک حجم کاملاً نئو مدرن طراحی شده است (بانیمسعود،۱۳۹۱، ۴۰۸). در رابطه با مفهوم و کارکرد تالار شهر چنین آمده است: «تالار شهر عنصری کالبدی-اجتماعی ویژه است و ارتباط آن با موضوعاتی نظیر مشارکت شهروندی و فضاهای عمومی در بستری فیزیکی معرفی میشود که در آن رویدادهای مهم اجتماعی و فرهنگی شهر با حضور شهروندان معنا مییابد» (لطیفی؛ گوهریپور، ۱۳۹۲، ۱۸۵).
مرحوم صارمی در مصاحبهی خود با مجلهی هنر معماری این چنین میگوید:
تابستان سال ۱۳۷۷ با جواد بنکدار، دوست و همکار همیشگیام، در طاقبستان کرمانشاه بودیم، برای من علاوه بر مرور خاطرات گذشته از این مکان، دیدن دوبارهی این شاهکار ظریف سنگتراشی، لذتبخش و هیجانآور بود. هنگام بازگشت در فرودگاه، دربارهی طراحی تالار کرمانشاه، که تازه قرارداد آن امضا شده بود، صحبت میکردیم. دیدن طاقبستان و طراحی تالار جدید، فکر و ذکرمان را تسخیر کرده بود. روی صندلیهای سالن انتظار فرودگاه چندین اسکیس اولیه کشیدیم و شروع به بحث و تغییر و تبدیل آنها کردیم. طراحی در مکانی که طاقبستانِ دوهزارساله در آنجا قرار دارد، کار آسانی نیست. آخرین نتیجهای که به آن دستیافتیم این بود که مجموعهی بناهای ما نیز شبیه صخرهای سنگی باشد که گویی فرهاد برای شیرین تراشیده است … کل مجموعه با دیوارهای تو خالی و آزاد با انحنایی نرم به هم وصل شده، به طوریکه از میدان ورودی به صورت تودهای واحد، تراشیده شده از یکقطعهسنگ عظیم به نظر آید.
امیر بانی مسعود این گفتهها را تأیید میکند و عنوان میدارد که «فکر اولیهی آن برگرفته از معماری تاقبستان و معماری آن یادآور تاقهای تراشیده در دل کوه است.». .(بانیمسعود،۱۳۹۱، ۴۰۹) امّا آیا برای طراحی یک بنای جدید الهام از معماری گذشته امریاست واجب؟ آیا برای الهام گرفتن میشود سراغ هر بنایی رفت یا در این بین وجود ارتباطی لازم است؟ آیا معمار ساختمان تالار انتظار کرمانشاه به این دو جواب داده است؟ اگر راه را درست نرفته پس هدفش چه بوده است؟ الهام از کالبد و فرم کوه و تاقها در کار خود؟ با فرض قبول این امر، آیا در کار خود موفق بوده است؟ تا پیش از خواندن مصاحبهی مهندس صارمی و نوشتههای امیر بانی مسعود، تنها فکری که به ذهن من نمیرسید این بود که تالار انتظار با الهام از تاقبستان طراحی شده باشد. شاید این همان عادتی باشد ما در طرحهایمان داشتیم، فرمی خلق میکردیم، در آخر برای رضای دل استاد ، جملهای به آن الصاق میکردیم که ایدهی ما چنین و چنان بوده است. مهم نبود چه میگوییم، به زور هم شده آن را اثبات میکردیم و قضیه تا آنجا پیش میرفت که خودمان هم باورمان میشد.
بیایید به عنوان یک شهروند معمولی به دیدن این ساختمان برویم. اگر پیاده باشیم خیلی سخت به بنا میرسیم؛ ساختمان در بالای تپهای واقع شده است. اولین موضوعی که نظر مخاطب را جلب میکند، رنگ خاکستری سنگهای بدنه و ترکیب آن با کامپوزیت خاکستریست و دیدن این حجم از خاکستری آزار دهنده است. موضوع دوم خط آسمان بناست که معمار سعی کرده با بالا و پایین بردن حس آن کوه بودن را انتقال دهد، سوم مقیاس اجزاست؛ پنجرههایی با ابعاد بزرگ، فرمی مربعی و سراسر شیشه در کنار ورودیای بزرگتر و سطحی صاف و بدون شکست انگار سعی دارند هرچه میتوانند خود را از مقیاس انسانی دور کنند.
اگر بخواهیم روشی را که معمار سعی داشته تا ایدهی تاقبستان و کوه آن را در کار خود پیاده کند بیابیم، سخت میشود آن را شرح داد، شاید مناسبترین کلمه برای توصیفش، کلمهایست که خود مردم کرمانشاه در تعاملات از آن استفاده میکنند؛ « چوچاندن[۱]»! معمار ابتدا مجموعهی تاقبستان را چوچانده سپس آن را از نو خلق کرده است. برداشت من از فاصلهی حدوداً صدمتری بنا همین است.
پس از بالا رفتن از پلهها هیچ چیز انتظار من را نمیکشند. احتمالا فرض معمار بر این بوده که مخاطب با دیدن آن ورودی، تاقها برایش تداعی شود. اگر بخواهم باز هم نزدیکتر شوم، نمیتوانم چون اطرفش را دیوار کشیدهاند، با خود میگویم این چه تالار شهریست که مردم نمیتوانند به آن نزدیک و وارد فضای اطرافش شوند؟ از پشت میلهها که نگاه میکنم، بافت صاف و صیقلیِ خاکستری رنگ بدنه باز هم آزار دهنده است، بسیار بیشتر از پیش. صورتم را که برمیگردانم، بنا را از دست میدهم اما از این جایی که من هستم، قسمتی از شهر معلوم است. تنهایم، آدمها از من دورند، شلوغی گم شده است و تالار سوت و کور است. دوباره به تالار نگاهی میاندازم، از دو بخش تشکیل شده که یک فضای میانی و باز آنها را از هم جدا میکند، موضوعی که در زمستان و برای اقیلم سردی چون کرمانشاه بسیار آزار دهنده است. اجازهی ورود پیدا نکردم چونکه تالار شهر تعطیل بود! به خانه برمیگردم. از خود میپرسم که چرا اینقدر سوت و کور بود؟ به مسألهای میرسم که شاید بهتر بود بحث را با آن آغاز میکردم: مکان پروژه!
بدون شک ضرورت حضور شهروندان در عرصههای عمومی و شهری بر کسی پوشیده نیست. این مشارکت و حضور خود نیاز فراهم آوردن موقعیت و شرایط مناسب است. یکی از ویژگیهای تالار شهر فراهم آوردن این موقعیت است.(لطیفی؛ گوهریپور، ۱۳۹۲، ۱۸۵) تالار انتظار کرمانشاه در کنار یکی از خروجیهای شهر، در جوار کمربندی واقع شده است. موضوعی که از روز اول این پروژه را شکست خورده نشان میداد همین جانمایی غلط بود. درست در جایی که شرایط برای حضور پیاده بسیار کم رنگ است از همه دور است، مردم اینجا جمع نمیشوند، پروژهای جانمایی شده است که هدفش جمع شدن مردم بوده. راستی چرا اینجا را برای ساختش انتخاب کردهاند؟ نکند فکر کردهاند چون تاقبستان در سالهای نهچندان دور بر سر راه ورودی شهر قرار داشته و حالا نیست، بار دیگر آن را زنده کنیم اما این بار بر سر راه ورودی که بیشتر شبیه به خروجی است! این تالار برای چه کسانی طراحی شده؟ مردم کرمانشاه یا مسافرینی که به کرمانشاه میآیند؟
[divider]پاورقی[/divider]
[۱] به معنای به هم ریختن، خراب کردن، در هم شکستن و در نهایت پخش کردن است.
[divider]منابع[/divider]
بانی مسعود، امیر (۱۳۹۱)، معماری معاصر ایران، تهران: هنرمعماری
لطیفی، غلامرضا؛ گوهریپور،حامد، (۱۳۹۲)، «تالارشهر؛ فضایی مطلوب در افزایش مشارکت شهروندان»، مدیریت شهری، شمارهی ۳۳
تحریریهی هنر معماری ، (۱۳۹۱)، «تقدیر از یک معمار؛ علی اکبر صارمی»، هنر معماری، شمارهی ۲۴