نویسنده: ساناز تولائیان l دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران، دانشگاه هنر اصفهان
امروز حرف زدن از پلهای تاریخی اصفهان، تنها به معنای گفتن از یک بنای تاریخی، ویژگیها و تزیینات آن نیست که در گذشته ساخته شده و کارکرد موزهای پیدا کرده باشد. این پلها روزگاری راههای خارج از شهر محسوب میشد و امروز در وسط آن قرار دارد و رفتوآمد از روی آنها بخشی از زندگی روزمره شهروندان اصفهانی است. اما رفتوآمد تنها کارکرد پلها نیست؛ علاوه بر آن اتفاقات دیگری نیز در حاشیهی این آمد و شد رخ میدهد که باعث شده پلها فراتر از معبر، یک عرصهی شهری پویا و فعال باشند. عرصهای شهری که کالبدی تاریخی دارد اما محل تعاملات اجتماعی و رویدادهای جمعی نوین است. این نوشته روایتی است از آنچه در سه پل خواجو، جویی و سهوسه پل رخ میدهد و آنها را تبدیل به یک عرصهی شهری پویا و فعال کرده است.
[divider]اول: خواجو[/divider]
اصفهانیها و آنهایی که به اصفهان میآیند، خواجو را بیش از هرچیز با آوازهایش میشناسند. تمام گذشته تاریخی پل، معماری و تزئیناتش، هدفی که برای آن ساخته شده، اینکه هم پل و هم بند بوده و شاهی در شاهنشینش به تماشای مراسم و جشنها مینشسته[۱]، امروز تحتالشعاع یک جمله قرار میگیرد: «زیر پل خواجو، همیشه کسی آواز میخواند». بیراه هم نیست. زمستان و تابستان، تقریباً در همهی روزهای هفته و اوقات شبانهروز، هر وقت گذار شما به پل خواجو بیفتد، یک نفر را میبینید که زیر یکی از دهانهها مشغول خواندن است و جماعتی دورش جمع شدهاند. چند سال قبل، پیش از آنکه خشکسالیهای زایندهرود دائمی شود، دوستی میگفت: «ایستادن زیر طاقهای پل و نگاه کردن به رودی که جاری است، هرکسی را تشویق به خواندن میکند. من صدای خوبی ندارم، اما هر وقت رد میشوم دوست دارم بخوانم. زایندهرود و خواجو خودشان اینطوری ایجاب میکنند».
اشتباه نمیگفت. رود جاری و پل تشویق به ماندن و خواندن میکردند، ولو در حد زمزمهی تک بیت «به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی/ به زندهرودش سلامی ز چشم ما رسانی»[۲]. اما وقتی زندهرودی برای سلام رساندن باقی نماند هم تجمعها و آوازهای خواجو، گرچه کمی غمگینتر، همچنان برجای میماند. مردم از ماندن و خواندن دست نکشیدند. پل جایگاه خود را به عنوان یک عرصهی پویای شهری پیدا کرده و دیگر اتفاقهای جاری در آن وابسته به رود نیست؛ هرچند رود در ابتدا بهانهی این ماندنها بوده است. خواجو محملی است برای آوازها و حکایتهای جمعی که عابرانش را بیش از «رفتن» به «ماندن» دعوت میکند.
«مکث»، «تجمع»، «تماشا»، «خواندن» و «شنیدن»ِ جمعی چیزی است که برای سالها،حداقل در طی هفتاد هشتاد سال گذشته، آنقدر در پل خواجو اتفاق افتاده که تبدیل به یکی ویژگیهای آن شده است. خواجو دیگر تنها یک پل نیست، یک عرصهی شهری است که کالبد قدیمیاش در خدمت فعالیتهایی امروزی قرار گرفته است. نوع معماری پل و فضاسازی آن نیز در خدمت همین هدف است: پل خواجو دو طبقه است؛ در هر دو طبقه تقسیمبندی فضاها به شکلی است که معبری را در اختیار کسانی که قصد عبور سریع دارند قرار میدهد و در عین حال فضاهایی را برای مکث آنها که قصد ماندن دارند، فراهم میکند. فضای پل هم در طبقهی بالا و هم در طبقهی پایین به سه بخش تقسیم شده است. در طبقهی بالا، دو رواق مسقف در کنارهها، و معبری عریض برای عبور و مرور در وسط قرار دارد. رواقها، جای مکث، نشستن و تماشا است و معبر وسط که سنگفرش شده، جای عبور و مرور پیاده یا با دوچرخه. در طبقهی پایین فضاهای تردد در کنار و فضای مکث در وسط قرار دارد. سکوهای سنگی که زیر هرکدام از طاقها قرار دارد، محل تجمع و نشستن کسانی است که خواجو پاتوق هرروزهشان است: گروههای چند نفره از افراد سالمند که در بیشتر وقتها، همانجا با هم آشنا شدهاند، بازنشستگانی که اینجا دور هم جمع میشوند و جوانهایی که برای تفریح و وقتگذرانی میآیند. این فضای مرکزی طبقهی پایین، یعنی توالی طاقهای پشتِ سر هم و سکوهایی که زیر هرکدام است، جای تجمعها و آوازها خواندنها و بازگویی حکایتهاست. کسی در مرکز یا گوشه یکی از دهانهها میخواند یا ماجرایی را تعریف میکند، افرادی دورش جمع میشوند، روی سکوها مینشینند، حین عبور مکث میکنند، در ابتدا و انتهای هر دهانه میایستند و گاهی مسیرهای عبور کناری را هم سد میکنند. آنها جمع میشوند که ببینند، بشنوند و همنوا با هم بخوانند؛ جمع میشوند تا تجربهای مشترک را در شهر رقم بزنند.
[divider]دوم: جویی[/divider]
هنگام قدم زدن بر روی آن بیش از هرچیز به رودخانه اشراف دارید. برخلاف سیوسهپل و پل خواجو که محصور هستند و از میان دیوار نسبتاً بلند گشایشیهایی را به سمت رودخانه باز کرده، دیوار حاشیهی پل جویی کوتاه است. نرده و حفاظی هم در کار نیست. به آسانی میتوان لب آن نشست و پاها را به سمت رودخانه پایین انداخت. اینجا خبری از تقسیم فضای پل به سه قسمت و جداسازی محل عبور و توقف نیست. پل جویی پلی است که «عبور» از روی آن با «مکث» اتفاق میافتد. از طرفی فضای اطراف پل کاملاً باز است و اجازه نمیدهد که عابران صرفاً بر «رفتن» متمرکز باشند و از طرف دیگر عرض پل در قسمت یکسوم و دوسوم طول آن زیاد میشود و میدانگاه کوچکی را به وجود میآورد که عابران را به کمی مکث و نشستن بر چهارپایههای سنگی دعوت میکند. همین مکث و نشستن در میانهی پل باعث شکلگرفتن تجمعات کوچک و صمیمانهای میشود: کسی از آبوهوا میگوید، یکی از خشک شدن رودخانه گله میکند، بحثی در میگیرد، نوازندهای ساز میزند، کسی آواز میخواند یا یک نفر با صدای بلند برای بقیه ماجرایی را تعریف میکند. بدین ترتیب فضا فرصتی را فراهم میکند که شهروندان، افرادی که با هم غریبه هستند، برای مدت کوتاهی پیرامون مسائل کلی و مشترک گفتوگو و تعامل داشته باشند. ویژگی دیگری که پل جویی را از سیوسهپل و خواجو جدا میکند شکل گرفتن فضاهایی در پایههای آن است. در پایهی پل، زیر آن نقاط یکسوم و دوسوم که عرض پل زیاد شده حجرههایی ساخته شده است. یکی از این حجرهها برای مدتی مرکز فروش محصولات فرهنگی بود و امروز نیز کافه است؛ کافهای که به دلیل قرار گرفتن در پایهی یک پل تاریخی و فضای متفاوت آن، افراد زیادی را به خود جذب میکند.
پل جویی در زمان ساخت رابطی میان باغ دریاچه و باغ سعادتآباد و عمارتهای هفتدست و آیینهخانه بودهاست[۳] . این پل معبری عمومی نبود، بلکه به عبور و مرور خاندان شاهی، امرا، اشراف و مهمانهای مهم اختصاص داشت[۴]. شاید به همین دلیل معماری این پل به نسبت به پلهای خواجو و سیوسهپل سادهتر است و وجههی شهری آن به پررنگی دو پل دیگر نیست. امروز باغ و عمارتهای صفوی دیگر وجود ندارد، اما پل جویی یک پاتوق دنج، آرام و صمیمانه است. جایی میتوان از روی آن به آرامی «گذر» کرد، به «تماشا»ی رودخانه و پارکهای سرسبز اطرافش «نشست»، برای دقایقی به عضویت یک «تجمع» کوچک درآمد، پیرامون مسائل روزمره و مشترک با آنها «همکلام» شد و در نهایت هم در کافهای که در پایه پل قرار دارد و رو به زایندهرود خشک گشوده میشود «استراحت» کرد.
[divider]سوم: سیوسهپل[/divider]
در سیوسهپل دو دسته آدم زیاد دیده میشوند. گروه اول آنهایی هستند که با «عجله» در رفتوآمدند و گروه دوم آنهایی هستند که برای ماندن به پل آمدهاند. «ماندن» در سیوسهپل به شکل متفاوتی تعریف میشود. دیوارههای پل سکوهایی دارد که محل نشستن است. مردم تنها یا در گروههای دو سه نفره روی این سکوها مینشینند تا درنگ کوتاهی بکنند، گاهی دستفروشهایی بساطشان را بر این سکوها پهن میکنند و بیشتر وقتها این سکوها محل تجمع نوجوانان و جوانی است که برای وقتگذارنی و متلکپرانی به اینجا میآیند. «نشستن» و «مکث» در سیوسهپل بیش از دو پل دیگر با کنایه و متلکپرانی همراه است. شاید به همین دلیل است که کمتر تجمعهایی از جنس آنچه در پل خواجو و جویی رخ میدهد، در آن دیده میشود. دو رواق کنارهی پل کارکردی مشابه رواقهای پل خواجو دارد، افراد آنجا مکث میکنند، مینشینند و رودخانه را تماشا میکنند. گاهی پیش میآید که کسی در همین فضای محدود آوازی بخواند، صدایش توجه چند نفری را جلب کند و دورش جمع شوند. سیوسهپل هم مثل پل خواجو دو طبقه است اما طبقهی اول آن در زمانهایی که در رودخانه جاری باشد، قابل استفاده نیست. در زمان خشکسالی، مردم از طبقهی پایین نیز عبور میکنند. گاهی دور هم نشستنها و تجمعهای زیر دهانههای پل دیده میشود، اما اینجا امنیت و فضای خانوادگی و دوستانهی پل خواجو را ندارد و بیشتر محل تجمع افراد بیکار و معتاد شده است. به همین دلیل اقبال زیادی هم از سوی دیگر اقشار نسبت به آن دیده نمیشود.
سیوسهپل یک عرصهی شهری است که بیشتر با «تردد» معنا پیدا میکند تا «مکث» و «ماندن». این پل بر محور اصلی شهر اصفهان قرار دارد؛ محوری که در دورهی صفویه مبنای توسعهی شهر قرار گرفت و سیوسه پل رابطی بود که دولتخانهی صفوی و چهارباغ عباسی را به چهارباغ بالا، باغ هزارجریب و محلهی جلفا وصل میکرد. در دورهی پهلوی این پل واسط میان شهر، یعنی محلات مسکونی و خیابانهای اصلی با محدودهی صنعتی آن بود؛ یعنی جایی که کارخانههایی پیرامون محور چهارباغ بالا ساخته شد.. تعطیلی، تخریب و انتقال کارخانهها در دهههای اخیر نتوانست خللی به موقعیت سیوسهپل وارد کند، زیرا محوری که پل بر آن واقع است یعنی محور چهارباغ، که متشکل از چهارباغ پایین و چهارباغ عباسی در شمال زایندهرود و چهارباغ بالا در جنوب آن است، هنوز از مهمترین محورهای شمالی – جنوبی شهر به شمار میرود و اولین خط متروی اصفهان هم از آن میگذرد. به دلیل این موقعیت و همچنین به این دلیل که سیوسهپل بیش از دو پل دیگر در مسیر فعالیت و کار روزمره قرار دارد، بیشتر از دو پل دیگر عرصه تردد است؛ ترددی که نه مثل عبور سواره آن قدر سریع است که فرصتی برای «ماندن» نداشته باشد و نه آن قدر آهسته و به دور از عجله است که تجربهی عبور را به مکثهای مدام و مشارکت در تجربههای جمعی شهری تبدیل کند. سیوسهپل، جایی است که «عبور» را با «مکثها»ی کوتاهمدت همراه میکند، «رفتن» به طور دائم و «ماندن»های لحظهای و موقت.
[divider]موخره[/divider]
در دنیا کم نیستند شهرهایی که رودی از میانشان میگذرد و فضاهای شکل گرفته در اطراف یا برِ این رود، محلی برای فعالیتها و رویدادهای شهری است. در حاشیهی رود و پلهای اطراف آن، فضاهایی وجود دارد که الزاماً عرصه شهری طراحی شده به آن معنا که برای تجمع یا فعالیتی خاص ساخته شده باشد، نیست. حتی شاید هدف اولیهی شکل گرفتن این فضاها چیز دیگری باشد اما به دلایل متعدد تبدیل به یک پاتوق شهری شده و نقشی فراتر از آنچه از پیش برای آنها اندیشیده شده (یا نشده) پیدا میکنند. پلهای تاریخی اصفهان نیز از همین نوع عرصههای شهری هستند.
تا اواخر دورهی قاجاریه و اوائل دورهی پهلوی، پیش از آنکه اصفهان از شمال به سمت جنوب توسعه پیدا کند، زایندهرود، رودی بود در جنوب شهر که اطرافش بیشهزارها و مزارع کشاورزی قرار داشت و پلهای ساخته شده بر آن راهی بود برای ارتباط با همان معدود محلات آن طرف رودخانه. وقتی ادارهی فواید عامه، که امور راهها را بر عهده داشت[۵]، به مرمت پلهای تاریخی اصفهان پرداخت، این بناها هنوز بیش از هرچیز راههای خارج از شهر محسوب میشد. با گسترش شهر و ساخته شدن محلات مسکونی و کارخانهها در جنوب زایندهرود در دهههای ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ خورشیدی، زایندهرود دیگر در حاشیه شهر نبود. آرامآرام در میان آن قرار گرفت و محوری شد که شهروندان اصفهانی باید هر روز از یک سوی آن به سوی دیگر میرفتند. همین گذار هر روزه از روی رود هم اهمیت پلهای ساخته شده بر آن را بیشتر کرد و باعث شد این فضاها خود را بر اساس موقعیت جدیدشان در شهر بازتعریف کنند. منع عبور وسائل نقلیه موتوری از روی پلهای تاریخی[۶] اقدامی بود که سبب شد این پلها، در دورهای که حملونقل و جابهجایی با وسائل نقلیه موتوری تعریف میشود، محلی برای تردد پیاده باشد. پیادهروی درنگ بیشتر به همراه دارد و درنگ خود زمینهای است برای آنکه فعالیتهای دیگری نیز در حاشیهی رفتوآمد شکل بگیرد. آنچه در حاشیهی تردد روی میدهد یعنی «ماندن»، «مکث»، «تجمع»، «همراه شدن با افراد غریبه» و «برقراری تعامل» پلهای تاریخی اصفهان را فراتر از یک معبر به عرصهای شهری تبدیل کرده است. هرکدام از این پلها بسته به موقعیت، نوع معماری و اتفاقهای جاری در آن تجربهای از «عبور» و «ماندن» را برای اصفهانیها فراهم میکند که به مرور زمان جزئی از زندگی روزمره شهروندان اصفهان شده است و بخشی از ذهنیت آنها از شهر و فضاهای آن را تشکیل میدهد. مردم از روی پلها رد میشوند، در دهانهها تجمع میکنند، حرف میزنند و آواز میخوانند و نوعی از تعاملات شهری را شکل میدهند که در «تردد» و «مکث» تعریف میشود.
[divider]پینوشتها و منابع[/divider]
[۱] . رجایی، عبدالمهدی، پلهای اصفهان در عصر ماشین، دانش نما، ش ۱۶۱ – ۱۶۲
[۲] . منع عبور و مرور وسائل نقلیه از سال ۱۳۱۰ با جلوگیری از عبور ماشینهای باری از روی سیوسهپل و پل خواجو شروع شد اما به طور کامل متوقف نشد. ساخته شدن پلهای فلزی در دهههای سی و چهل از بار ترافیک این پلها کم کرد و در نهایت در دههی پنجاه این پلها مخصوص تردد عابر پیاده شدند.
[۳] . مروج تربتی، خاطره و پورنادری، حسین، «بررسی تداوم سنتهای موثر در شکلگیری پل خواجو»، باغنظر، شماره ۲۷، زمستان ۱۳۹۲، ص ۶۱ – ۷۰
[۴] . همان
[۵] هنرفر، لطفالله، «زایندهرود در گذرگاه تاریخ ۲»، هنر و مردم، شماره ۱۸۸، خرداد ۱۳۵۷، ص ۱۹ – ۳۹.[i]
[۶] مطلع تصنیفی از ملکالشعرای بهار که در سال ۱۳۱۲ سروده شده است و در دههی ۱۳۳۰ بر روی آهنگی از علیاکبر شهنازی توسط تاج اصفهانی خوانده شده است.