نویسنده: تام ویلکینسون | دبیر بخش تاریخ «آرکیتکچرال ریویو»
مترجم: فراز طهماسبی | دانشجوی مرمت شهری. دانشگاه تهران
وقتی ذرههای انسانی در محیط کاتالیزگر میدان با هم برخورد میکنند، بر اثر واکنش آنها، اجتماعی به همان کوتهعمریِ عنصری ناپایدار پدید میآید
وقتی در ماه گذشته میلیونها زن برای اعتراض به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات تظاهرات کردند[۱]، در میدانها بود که گرد هم آمدند. نقش این فضاها همکانونسازی فعالیتهای جمعیت، اعم از فعالیتهای تفریحی، سیاسی یا تجاری است (مقصودم این نیست که این فعالیتها اینجا یا هرجای دیگر تفکیکپذیرند). میدان، که برای تسهیل برگزاری تشریفات و فرصت دادن به جولان آیینهای عمومی به وجود آمده است، خود در مقام انکوباتورِ[۲] خردهگیرانش یا حتی زوال خویش، واجد کارکردی مساوی و متقابل است. لفظ میدان دلالت بر کیفیتهای متنوعی دارد: از فضایی متواضع و نامتعارف گرفته تا فضایی وسیع و باشکوه (این پرسش پابرجاست که تا چه حد طراحی آن به فعالیتی که در آن جاری است رنگ و جلا میدهد). خالی بودن شاخصهی میدان است. میادین مثل لوحی نانوشته هستند. بر بیاضشان ممکن است گردهمایی نازیها حک شود؛ اما نیازی به گفتن نیست که همزمان مکانی برای مشت زدن به دهان نازیسم هستند.
با این حال وقتی میگوییم «میدان عمومی» باید از خود بپرسیم این عموم کیستند یا چیستند؟ چه کسی مالک این فضاست؟ چه چیزی آن را جمعی میکند؟ با نگاه به تظاهرات زنان در مییابیم که زنان رنگینپوست[۳]، زنان تراجنسیتی و همجنسگرا شدیداً علیه انحصاری بودن میدان موضع گرفتهاند. لازمهی دموکراسی این است: توانایی و قدرت داشتن در به پرسش کشیدن نهاد قدرت. این مالکیتِ دولتی نیست که ضامن عمومی بودن یک مکان است، بلکه کنشهای پرسشگرانه و تضارب آراست که میتواند مکانی را مکانی جمعی کند. به همین سبب است که بر میدان مثل خود دموکراسی نظارتی موشکافانه اعمال میشود و عموماً جایی مخاطرهآمیز است. از سال ۱۹۸۹ به بعد در میدان تیانانمن[۴] پلیسهای مخفی گشت میزنند و با دوربینهای مداربسته آن را نظارت میکنند و در بیستوپنجمین سالگرد آن شورش، میدان را برای تعمیرات بستند. در لندن از اعتراضات اشغال والاستریت در ۱۲-۲۰۱۱ در میدان پترنوستر[۵] قانوناً جلوگیری شد. میدانی که مثل فضاهای «جمعی» روزافزون بریتانیا مالکیتی خصوصی دارد.
میدانهایی که عمومی هستند میتوانند خصوصی و آنهایی که خصوصیاند میتوانند عمومی شوند. ارکول داِسته[۶]، دوک فررا[۷]، یکی از میدانهای عمومی فررا را تصاحب کرد و [آن را] به عنوان حیاط به یکی از کاخهایش الحاق کرد. (او این فضا را برای اولین اجرای مدرن یک نمایشنامهی باستانی استفاده کرد؛ امروزه نیز دوباره به میدانی عمومی تبدیل شده است.) در مقابل، میدانهای سکونتگاهی بلومزبری[۸] را دوکهای بدفورد[۹] ساخته بودند و نگهبانهای خصوصی آن را میپاییدند تا اینکه اعتراضهای عمومی پارلمان را مجبور کرد آنها را به روی عموم بگشاید. اکنون که مالکیت میدان را با دوربینهای مداربسته مخفیانه میپایند و علامتهای هشداردهنده با لیستی از شروط ثانوی که با فونت سایز ۱۰ نوشته شدهاند ما را از لذت بردن از فضا منع میکنند، چه شکلی از اعتراض میتواند مثل اعتراض سابق موثر باشد؟
اما با آنکه میدانها بلندگویی در دستِ مستبدان هستند، مردم نیز ممکن است صدایشان را در آن منعکس کنند. شهر بزرگ سمرقند را تیمور در اواخر قرن ۱۴ میلادی بازسازی کرد و میدان اصلیاش، «ریگستان» را، سه مدرسهی بزرگ احاطه کردهاند که در دو قرن آتی ساخته شدهاند. این بناهای آموزشی روی به محل اعلان و اجرای احکام گشودهاند. صدای ملای مدرسه در این میدان شنیده میشد و ضربهی چوب فلکش را میشد حس کرد. میدان قصر[۱۰] در بخارست محمل تجمعات انبوهی بود که در دورهی چائوشسکو از تلویزیون پخش میشدند: آخرین این تجمعات که متسامحاً پخش شد، سقوط رژیم را نشان میداد. جمعیت رییسجمهور را هو کردند و او با هلیکوپتر محل را ترک کرد و کمی بعد اعدام شد.
تنها مستبدان نبودند که از میدانها به سرعت عبور میکردند. یکی از نقاشیهای دگا[۱۱] به نام Place de la Concorde (۱۸۷۵) ویکنت لوپیک[۱۲] و دو دخترش را نشان میدهد که گویی نیروی گریز از مرکزی از جانب فضای زردِ پشت سرشان آنان را به بیرون رانده است. فضایی که صحنهی اعدام لویی شانزدهم و بعدتر ازآن صحنهی سنگرآرایی در زمان کمون پاریس بوده است. چهرههای نقاشیِ دگا هرکدام در سردرگمی رو به سویی دارند و با آنکه ویکنت سیگارش را با نوعی خونسردیِ پاریسی به هنگام عسرت میجود، میدان عمومی در این تصویر بدل به خلائی رعبآور شده است.
از سوی دیگر برای زیگفرید کراکویر[۱۳] که شبانه در مارسِی پرسه میزد، میدانِ خالی حوادثی دیگر داشت: «نیروی محیطِ چهارگوشه آدمی گرفتار را به مرکز میراند. او اینجا هم تنهاست و هم نیست. با آنکه هیچ چشمی پیدا نیست، پرتوهای خیرگی هزاران چشم از دریچهها که همان دیوارهای احاطهگرند به صفحهی جان آدم میتابد و آن را سوراخ میکند.» او نمیداند چگونه از اینجا خلاص شد: «در این پیچاپیچ کوچههای تصویرگونه هیچکس انتظار این ساحت چهارگوشه را ندارد. بعد از هضم دقیق محیط، میشود گفت اندازهی فضا متوسط است. اما در همان دم که کسی رو صندلیهای آن مینشیدند فضا برایش تا چهارگوشهی عالم منبسط میشود و پارههای رقتانگیز و لطیف و نهانی رویایش را مسخر میکند: میدانی است خالی از ترحم.»
در اروپا نوعی هوسمانیسازیِ روانی اتفاق افتاده است و علم نوظهور روانپزشکی نامی برای این سندرم گذاشته است: آگورافوبیا (برونهراسی). از این فضاهراسی از همان زمان استفادهی ابزاری شده است. طرح ساختهنشدهی میس فندررو برای الکساندرپلاتز[۱۴] حاکی از این تمایل است: تمایل به شهری با مسیرهای مکرر که در آن میدان در محاقِ بلوکهای ساختمانی شناور در دود قرار گرفته است. شخصیت چنین فضاهای باز عمومینمایی[۱۵] تمایل دارد که ذهن را به انزواطلبی وادار کند؛ نوعی افسردگیِ تولید انبوه شده که محصولِ فضاهایی است که حتی چهرهی مغمومشان را هم برای بهرهوران وراجشان عیان میکنند.
حاکم شدن روابط تجاری لزوماً به معنای مرگ میدان نیست. یکی از مثالهای نادر بازار روباز، میدان جامعالفناء در شهر مراکش است که سگسارانی از جیببرها، گردشگران و غربتیهاست. ترجمهی لفظی نامش میشود «همایشِ مرگ»؛ با این حال سرزندگیای را حفظ کرده است که جایی مثل میدان تایمز در نتیجهی افراط در تاباندن نورهای تابلوهای تبلیغاتی به چشم بیننده از کف داده است. این تقاطع که هرگز میدانی واقعی نیست و نامش را برای تبلیغ مشهورترین ساکنش تغییر داده است، کارش دلالی اعمال جنسی نامشروع است تا از این طریق مرکز خریدی جذابی باشد که صورتکهای منورِ کورکنندهی سلبرتیها از بالا به آن خیره مینگرند.
نمونههای نسبتاً معدود میدانهای عمومی دورهی مدرنیسم متعالی در نتیجهی بازنمایی نظام سلسلهمراتبی، ناگزیر از همان فرم مشبک تبعیت کردهاند. مثل پلازای میس در شیکاگو؛ در مقابل آن پهنهی وسیع اداری برازیلیا را داریم. (گویی توفیق پلازای سیگرَم همانطور که ویلیام وایات هم میگفت، نتیجهی انحرافی غیرعمدی است). در سوی دیگرِ آیرِن کِرتِن[۱۶]، میدان عمومی زمینی برای رژه و محوطهی تظاهرات است: نوعی شهرسازی پروسی که برای بازنمایی جامعهی تودهای سر برآورده است. به همین سبب بسیاری از میدانهای شوروی را با بیلبوردها بیاثر کردهاند یا در مورد الکساندرپلاتز، فروشگاههای غولپیکر در میانهی آن انباشته شدهاند.
برخی در مواجهه با چنین محصوریتی از چرخشی به سوی آنچه در سیینا[۱۷] اتفاق افتاده دفاع میکنند. اما توسل به نسخههای درمانی آن سوی کوههای آلپ، برای جهانی که با دستهگردانیهای مذهبی پاپ بیگانه است ناجور به نظر میرسد. پیامد چنین درک واپسگرایانهای از میدان را میتوان در سیسایدِ فلوریدا دید که محل ضبطِ نو-شهرگرایانهی عجیب و غریبِ فیلم نمایش ترومن[۱۸] است؛ هیچکس نمیتواند حتی تصور جریان زندگی را بکند که مزاحم این نیمهشتی مرکزی شده است، مگر آنکه دار و دستهی روتریاییها[۱۹] با آن نمایش گلدارِ ناجور تحریک به خشونت شوند.
برخی انتظار دارند تا از زمانهی رم هم بگوییم. آگورا کارکردهای مذهبی آکروپلیس را در قرن پنجم از سر خود باز کرد تا جولانگاه فعالیتهای تجاری و سیاسی شود. اولین آگورای طراحی شده که در آغاز قرن پنجم در ملیتوس ساخته شد به شکل مستطیلی کامل بود و این شکل در سراسر جهان کلاسیک تا دورهی انحطاط فرومها در اواخر جمهوری روم تداوم حیات داشت. از آن پس فعالیتهای عمومی هرکدام به فضایی محصور رفت: نمایش در آمفیتئاتر، قانون در باسیلیکا و حکومتداری در قصر.
آیا میشود میدان عمومی به مثابه کلیتی اندامواره از نو ساخته شود؟ البته هرگز چنین نبوده است. صدای هیچ بردهای در آگورا شنیده نمیشد و زنان در خانه محبوس بودند. اما میدان عمومی کماکان مکان احتمالات است. این چیزی است که فضای خالی میتواند از آن معنا بگیرد. همانطور که تا جایی که به یاد میآوریم، بر تن میدان رد نشانههای نامرئی انعکاس بوده است. طاق کج[۲۰] ریچارد سرا این مسئله را در مدت زمان کوتاهی که در پلازای فدرالِ نیویورک نصب بود نشان داد: با آنکه از آنجا آن را برداشتند، هنوز آن فضا با دیوارهای نامرئی منفک شده است.
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] اشاره به تظاهرات گستردهی زنان در فوریهی سال ۲۰۱۷، درست یک روز پس از مراسم سوگند ریاست جمهوری دونالد ترامپ و در همان نقطهای که او روز پیش سوگند خورده بود، بیش از پانصد هزار نفر جمع شدند تا علیه ساکن تازهی کاخ سفید و سیاستهایش شعار بدهند.این تظاهرات به یکی از بزرگترین راهپیماییهای اعتراضی در تاریخ آمریکا تبدیل شد- و.
[۲] Incubator: ماشین کِشتِ آزمایشگاهی
[۳] Women of color
[۴] Tiananmen Square: میدانی در مرکز پکن که اعتراضات دانشجویی ۱۹۸۹ در آن صورت گرفت
[۵] Paternoster Square
[۶] Ercole d’Este
[۷] Ferrara: شهری در شمال ایتالیا در ناحیهی امیلیا-رومانیا
[۸] Bloomsbury
[۹] Bedford
[۱۰] Palace Square
[۱۱] Edgar Degas: نقاش امپرسیونیست فرانسوی در قرن نوزدهم
[۱۲] Vicomte Lepic
[۱۳] Siegfried Kracauer: نویسنده، نظریهپرداز و جامعهشناس و منتقد فیلم معاصر آلمانی
[۱۴] Alexanderplatz
[۱۵] Pseudopublic: فضاهایی که عمومی به نظر میرسند اما درواقع مالکیت شخصی دارند و فضای عمومی نیستند
[۱۶] Iron Curtain: مرزی که بعد از جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد اروپا را به بلوک شرق و غرب تقسیم میکرد
[۱۷] Siena
[۱۸] The Truman Show
[۱۹] Rotarians: اعضای موسسهی خدماتی روتری که هدفش گرد هم آوردن پیشتازان شغلی و حرفهای برای خدمات بشردوستانه است
[۲۰] Tilted Arc
[divider]منبع[/divider]
[button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://www.architectural-review.com/rethink/typology-public-square/10017533.article?blocktitle=Typology-excl-6&contentID=18914″]Architectural Review[/button]