نویسنده:احمد یزدانیان
رتوریکِ نظام مدیریتی: روز هفدهم دیماه، در پنجاهمین سالگرد تختی، در محلهی تختی، یک پروژهی تجمیعیِ ۵۰ پلاکِ را کلنگ زدیم.
چند روز پیش در طی مراسمی شهردارِ اصلاحطلب تهران و رئیس سازمان نوسازی در محله تختی حضور به هم رساندند و ساختِ یک پروژه بزرگمقیاس را در بافت محلی کلنگ زدند. این پروژه ما را یادِ «حماقتِ مارسی» میاندازد. حماقتی که این بار نه یک معمار که یک نظام مدیریتی مرتکبش شده است. این پروژه یکتنه، تمام سیاستها و دقیقتر، ایدئولوژیهای مدیریتِ شهری و سیاسی را که در کلیدواژهی تجمیع و نوسازی به هم میرسند و درنهایت در قبرستانِ آپارتمانهای نوساز ما به ازای فضایی پیدا میکنند، یکجا افشا میکند. شهردار اصلاحطلب تهران و رئیس سازمان نوسازی با دستهای خودشان در همان حال که از خوشحالیِ تحققِ سیاستهایشان در محلات در پوستِ خود نمیگنجیدند، یک پروژهی تجمیعی بزرگمقیاس را کلنگ زدند و اینچنین مقدماتِ گردن زنیِ ۱۲۷ خانوار را با درانداختنشان در چرخهی بلاتکلیفی و اجارهنشینی در محله تختی فراهم آوردند. آنها در این روز در جلوی دوربین و در مصاحبههایشان نتوانستند از شیرینیِ نمایش دوری کنند. از همین رو تا میتوانستند از مزایای نوسازی، تجمیع و از سیاستِ جدیدشان یعنی «تجمیعهای بلوکی» گفتند. این را به خاطر داشته باشید. تمامِ حرفی که در این متن میخواهیم بزنیم همین است: این روز و این گفتهها و این پروژه را به خاطر داشته باشید. این را از یاد نبریم که تا به امروز دستکم تا جایی که به توسعه شهری و نوسازی بافتهای فرسوده مربوط است، در شهر تهران، چیزی که نهایتِ فاجعه نام دارد، به دستِ مدیرانِ شهری کلید خورده است. آیا تجربهی نوسازی و امروز، تعدادِ واحدهای خالی و بلاتکلیف در محلات هاشمآباد، خوب بخت، مینابی، اتابک و دیگر محلهها کافی نبودند تا ما به این برسیم که نهتنها پروژههای بزرگمقیاس که اساساً نوسازی بدین شکل درنهایت به چیزی جز بازتولیدِ وضعیتِ فضاییِ موجود نمیانجامد؟ آیا نظام مدیریتی نمیداند که پروژههای بزرگمقیاس، بافت و حیاتِ محلی و متعاقباً وضعیتِ زندگی ساکنان محلات را از هم میپاشد و مثله میکند؟ ما در دورهای نفس میکشیم که در آن فاجعههای شهری به چیزی چون پروژههای محرک توسعه، پروژههای پرچم، بازآفرینی پایدار، نوسازی مشارکتی و غیره و غیره ترجمه میشوند. چنانکه نیازِ ساکنانِ بافتهای فرسوده به تقاضا. امروزه دیگر فاجعهها در خفا اتفاق نمیافتند. فاجعهها امروزه هرکدام یک پروژهاند که آشکارا در تلویزیون، جلوی دوربین، در نشستها، در سازمانها و ادارهها و در اینجا در سازمانِ نوسازی شهر تهران اتفاق میافتند.
سازمان نوسازی بهخوبی میفهمد که چهکار دارد میکند. این ما را به خطا میبرد اگر فکر کنیم که سازمان نوسازی و دفاتر خدمات نوسازی در سطح محلات نمیدانند چه میکنند. اتفاقاً آنها خوب میدانند چگونه سیاستهایشان را فضامند و در محلات پیاده کنند. آنها خوب میدانند چگونه با استفاده از سیاستهایشان ساکنان محلات را در موقعیتِ «سین سیناتوس» قرار بدهند. این کار را نیروهای دفاتر خدمات نوسازی انجام میدهند. این نیروها که ازقضا اغلب از دانشآموختگان علوم اجتماعی و شهرسازی هستند، بدین خاطر دستمزد میگیرند. اینها هرروز در بافت و محلات قدم میزنند و از این خانه به آن خانه میروند و در میزنند و درِ گوشِ ساکنان، با توصیفِ وهمآلود وضعیتِ زیست آنها درنهایت شپشِ نوسازی را به جانِ آنها میاندازند. ساکنان بافتهای فرسوده بدین ترتیب که موجودی نامعلوم به جانشان افتاده و تفاوتِ الگوی سکونتیشان به بحران ترجمهشده، همه روز به این فکر میکنند که چگونه از شرِ این موجود خلاص شوند. آنها در همان حال که چنین وضعیتِ بلاتکلیفی را همه روز زیست میکنند، درنهایت با وعدهووعیدهای واهی برای خروج از این وضعیت، در یک چنین روزی بهواسطه جایگیری از پیش اندیشیده شدهی دفتر نوسازی محلهشان در پنجاهمین سالگرد تختی در محلهی تختی در یک پروژهی ۵۰ پلاکِ در جلوی دوربین، در وضعیتی بهمراتب نامشخصتر از پیش دچار میشوند. در وضعیتی که ازنظر انتظارِ جانکاه برای روشن شدنِ تکلیف، هیچ کم از شرایطِ سین سیناتوس و در کُشندگی، هیچ کم از گردن زدن ندارد.
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”https://t.me/criticalurbanthinking”]خوانش انتقادی شهر[/button]