نویسنده: محمد جمشیدیان | کارشناس ارشد معماری منظر، دانشگاه تهران
واژگانی چون «فرهنگ» و «تمدن» همواره برخاسته از «جوامع بشری» بودهاند و مفاهیمی تعریفشده برای اجتماعات انسانی قلمداد میشدهاند؛ به عبارت دیگر فرهنگ هیچگاه مفهومی جدای از جامعه و افراد آن نبوده است. فرهنگ با مردم بالیده و بهعنوان مفهومی پویا در طول تاریخ شکل گرفته است. رجوع به این بدیهیات در تعریف «فرهنگ» و ارتباط آن با «جامعه»، نشان از لازم و ملزومبودن این دو امر در تعاریف دارد؛ بنابراین هیچ اقدام یا حرکت فرهنگی بدون حضور فعال مردم موفق نخواهد بود. به تناظر این مفاهیم، میتوان گفت در سطح شهر نیز هیچ فضای فرهنگی یا فعالیتی که بهعنوان فعالیت فرهنگی در شهر انجام میگیرد، بدون حضور پویا و تعامل افراد در آن کامل نخواهد شد. فرهنگ زمانی ارتقا مییابد که امکان گفتمان و تضارب آرا در جامعه ایجاد شده باشد؛ بنابراین فضایی که با کاربری فرهنگی در سطح شهرایجاد میشود بدون ایجاد بستری که امکان اجتماع مخاطبانش را فراهم سازد، ناکام خواهد ماند. اتفاقی که امروز در شهر تهران بهصورت غالب دیده میشود، ساخت فضاهایی با کاربری و ادعای فرهنگی است؛ اما این فضاها از کوچکترین فضای جمعی بیبهرهاند. فضاهای جمعی جزئی لازم برای فضاهای فرهنگی هستند که تحقق اهداف فرهنگی جامعه را در گرو خود دارند. در شهر تهران به هر دلیل اقتصادی یا بالادستی دیگر، مجموعههایی فرهنگی، اما بدون فضای جمعی ساخته میشوند. سینما آزادی یا مجتمع فرهنگی-تجاری کوروش از ایندست مجموعهها هستند که این نقص آشکار آنها در مقابل مجموعههای موفقی چون پردیس ملت یا تئاتر شهر روشنتر دیده میشود.
بعضی مفاهیم و تعاریف ذهنی چنان با یکدیگر آمیختهاند که گویی جز در کنار هم معنایی نمییابند. از ایندست تعابیر میتوان به «فرهنگ» و «مردم» اشاره کرد. فرهنگ چیزی جز داشتههای تاریخی و امروزین مردم یک جامعه نیست و مردم یک جامعه نیز جز با فرهنگ و تمدن خود شناخته نمیشوند. یکی از تعاریف معروف «فرهنگ» در مطالعات فرهنگی، تعریفی است که تایلر ارائه میدهد: «فرهنگ مجموعه پیچیدهای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد عضو جامعه، ازجامعه خود فرامیگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را برعهده دارد» (گوهریپور، ۱۳۸۸). در تعاریفی که متفکرانی چون گیروشه، سایپر، رالف لینتون، ویسلر، بارنز و … ارائه کردهاند نیز گروه مردم و جامعه جزئی لاینفک ازتعریف فرهنگ بودهاند (همان، ۱۳۸۸). در ادامه، تمام متعلقات و تعاریف وابسته به این دو نیز در کنار یکدیگر معنا میشوند. فرهنگ، تمدن، محصولات فرهنگی، فضاهای فرهنگی و همه واژگانی که به واژۀ فرهنگ افزوده میشوند، بدون واسطه یا باواسطه با واژه مردم و جامعه مرتبط و آمیختهاند. برپادارندگان و سازندگان فرهنگها، همواره مردمی بودهاند که با حضور و اثرگذاری در تاریخ بشر مجموعهای از آثار انسانی را بهعنوان فرهنگ ایجاد کردهاند. فرهنگها نیز همواره معرف مردمانی بودهاند که آنها را به وجود آوردهاند. فرهنگ دارای نمادها، اجزاء و عناصری است که علاقه جامعه بومی و غیربومی یا به تعبیری توجه جامعه جهانی را به خود جلب میکند (عاملی، ۱۳۸۵).
[divider]فضای فرهنگی، فضای مردمی، فضای جمعی[/divider]
درهمتنیدگی مفاهیم ذهنی فرهنگ و مردم، در جلوههای فضایی و عینی آنها نیز تداوم دارد. شهر بهعنوان جلوهای از فرهنگ یک جامعه انسانی، خود بزرگترین محصول فرهنگی ملل مختلف است. شهر برآمده از فرهنگ شهروندان است. حال هرآنچه زیر عنوان فضای فرهنگی در شهر برنامهریزی، طراحی یا اجرا میشود نیز با حضور مردم و احساس تعلق آنها است که معنا میگیرد. شهر مانند بسیاری از عناصر فرهنگی دارای موضوع علاقه، دلبستگی و عشق قرار میگیرد (لوگان به نقل از عاملی، ۲۰۰۳)، حضوری پویا و حاصل تعامل و گفتوگو.چنین حضوری بدون شک نیاز به فضایی برای تجمع و گردآمدن دارد. به عبارت دیگر، یک صحنه یا اتفاق فرهنگی زمانی در یک فضای فرهنگی رخ مینماید که فرصت اجتماع برای افراد فراهم باشد. این فرصت را در ادبیات شهرسازی در «فضای جمعی» متصور میشوند و آن را از نقاط عطف هر شهر میدانند. فضاهای جمعی فضاهایی تنها برای تجمع نیستند؛ بلکه فضاهایی برای تعامل وارتباط رودررو هستند. در رابطه دوسویۀ فرهنگ و مردم، میتوان کالبدی بیرونی و نمودی عینی به نام «فضای جمعی» را برای هر فضای فرهنگی الزامی دید. فضای جمعی جایی است برای گردآمدن مردم در راه ارتقای فرهنگ یک جامعه. میتوان با یک روند منطقی لزوم یا ضرورت فضاهای جمعی را برای افزایش اثرگذاری فضاهای فرهنگی تشخیص داد؛ بنابراین هر اقدامی بهمنظور ایجاد فضاهای فرهنگی باید بخشی از توجه و اهمیت خود را به فضاهای جمعی معطوف کند. آنچه در این نوشتار درباره فضاهای فرهنگی نقد و چالش خواهد شد تأثیرحضور، غیاب، کیفیت و چگونگی اثرگذاری این فضاها در مجموعههای فرهنگی پایتخت است.
[divider]پرسش[/divider]
با مقدمات قبل پرسشی پیش رو است: فضای جمعی چه نقشی در مجموعهها و فضاهای فرهنگی ما در شهر تهران دارد؟ تا اینجا به ضرورت وجود این فضاها در کاربریهای فرهنگی اشاره شد؛ حال آنچه مطرح میشود ارتباط بین این دو در فضاهای فرهنگی شهر تهران است. تعامل درست، فرهنگساز و تمدنساز، در بستر فضای جمعی است که اتفاق میافتد؛ اما ما برای برنامهریزی فضاها یا کالبدهایی که با عنوان «فرهنگی» میسازیم تا چه اندازه فضای «جمعی» را در نظر میآوریم؟ گرچه روشن شدن اهمیت این پرسش بخش زیادی از منظور این نوشتار را محقق میکند، اما رصد وضعیت فعلی شهر تهران میتواند در رسیدن به تحلیلی روشنتر و وضعیتی بسامانترما را یاری رساند.به دنبال پاسخ به این پرسش میتوان چهار گویه را در وجود یا عدم وجود فضاهای جمعی در مراکز فرهنگی شهر تهران اثرگذار دید؛ در واقع میتوان «مکانیابی»، «ضوابط ساختوساز حاکم»، «طراحی» و«مالکیت» این بناها را چهار عامل عمده در وجود یا چگونگی وجود فضایی جمعی در آنها دانست.
[divider]فضای فرهنگی منهای فضای جمعی= نمونههای ناموفق[/divider]
بخشی از یک اتفاق فرهنگی در یک کالبد فرهنگی، حاصل اجتماع و تعامل مخاطبان است. اما تعریفی که امروز از یک فضای فرهنگی میشود، تنها ایجاد کالبدیست که یک یا چند کاربری فرهنگی در آن عمل میکنند. آنچه در این میان مغفولمانده مفهوم «فرهنگ» به خودی خود است که در تعریف کلیت فضای فرهنگی به ایجاد یا ارتقای آن توجه نشده است؛ چراکه مهمترین وجه یک اتفاق فرهنگی تعامل افراد در فضایی جمعی است. امروزه غالب مجموعههای فرهنگی شهر تهران، فاقد فضای جمعی هستند. فضاهای فرهنگی بنا به تعریف رایج، غالباً مجموعههایی بسته مانند سینما، سالن تئاتر، کتابخانه، کافه و از ایندست هستند و نفس طراحی آنها، امکان اجتماع مخاطبان را برای تماشا یا برقراری ارتباط با محصولات فرهنگی فراهم میکند؛ اما از عنصری مکمل به نام فضای جمعی بیبهرهاند. اگر کمی عینی یا ملموستر تحلیل کنیم، مجموعههای فرهنگی شهر تنها به حل کاربریهای درون خودشان بسنده کردهاند؛ بنابراین هرکس بلافاصله بعد از خروج از آنها مجبور به ترک محل و حرکت در خیابان یا مسیری به سمت مقصدی دیگر است. این مجموعهها غالباً اجاز اهجتماع یا گردهمآمدن در کنار اتفاقات فرهنگی درون خود را به مخاطبان نمیدهند. در حالیکه این موضوع میتواند به تعمیق یا تأثیر بیشتر آن اتفاق فرهنگی – از هر نوعی – کمک کند. در ادامه به نمونههایی از ایندست در شهر تهران اشاره میشود که فقدان فضای جمعی، آنها را نیز از لحاظ کاربردی و عملکردی در رسیدن به هدف فرهنگی خود ناکام گذاشته است:
یکی از مراکز سینمایی شهر تهران، مجموعه سینمایی آزادی است که در سالهای اخیر به یکی از پررونقترین مراکز فرهنگی تهران تبدیل شده است. اکران بسیاری از فیلمها برای نخستینبار در این مجموعه اتفاق میافتد و بهعنوان یکی از سینماهای تهران که به کیفیات فضایی آن توجه شده است، پاتوق بسیاری از هنرمندان یا دوستداران هنر است. در عینحال میتوان بهعنوان یک نمونه ناموفق که دچار فقر فضای جمعی است، به آن اشاره کرد. سینما آزادی در محل برخورد دو خیابان اصلی شهید بهشتی و خالد اسلامبولی قرار دارد و مسیری پرتردد از روبهروی این مجموعه میگذرد. این مجموعه که ۵ سالن سینما را در خود جای داده است از قدیمیترین و امروزه از زیباترین سینماهای شهر تهران است. تجمع این تعداد سالن سینما تعداد زیادی از علاقهمندان را در هر سانس به این مجموعه میکشاند؛ آنچنانکه در بسیاری از ساعات روز میتوان روبهروی ورودی این مجموعه را مملو از تماشاچیان فیلمهای سالنهای مختلف دید. ضمن تأکید بر ضرورت فضای جمعی برای چنین کاربریهایی، میتوان از نظر عملکردی نیز این مجموعه را با مشکلاتی مواجه دانست؛ صف طویل برخی روزها روبهروی سینما در خیابانهای شهید بهشتی و خالداسلامبولی دلیلی بر تأیید این مدعا است.
دو مجتمع چندمنظوره (فرهنگی، تفریحی، تجاری) کورش و اریکه ایرانیان نیز از مجموعههای عظیمی هستند که با هدف عمده فرهنگی بنا و تجهیز شدهاند؛ اما به دنبال عدم پیگیری سیاست ایجاد فضاهای جمعی توسط متصدیان امر و مدیران ناظر بر این پروژهها کاربریهای عظیم فرهنگی در نظرگرفتهشده برای این دو مجموعه از کمبود فضای جمعی رنج میبرند. گرچه از لحاظ عملکردی، به وجود فضاهایی بهعنوان لابی یا محوطههایی که گنجایش جمعیت مخاطب را داشته باشد توجه شده است، اما بهعنوان فضایی جمعکننده با قابلیت مشارکت عمومی به آنها توجهی نشده است. نکته جالب توجه که با نگاه از این زاویه روشن میشود، توجه به وسایل نقلیه و خودروهایی است که قرار است صاحبان آنها در مواقع استفاده از مجموعه در پارکینگهای آن پارک کنند. این مجموعهها به درستی به ورودیهایی برای اتومبیل توجه دارند، اما ورودی پیاده آنها عموماً به پیادهروی کوچکی در کنار یک خیابان اصلی منتهی میشود که مخاطب بعد از بیرونآمدن از مجموعه باید به قول معروف «راه خود را بکشد و برود». شما در کنار مجموعه اریکه ایرانیان میتوانید پارکینگ نسبتاً بزرگی را شاهد باشید که برای خودروها به اندازه کافی جا فراهم کرده است؛ اما فضایی که تجمع افراد در آن میسر باشد دیده نمیشود؛ حتی ورودی اصلی پیاده به خیابانی منتهی میشود و دیگر هیچ!
علاوه بر موارد یادشده میتوان نمونههایی چون پردیس تماشا، پردیس شکوفه و مجموعههای بزرگ دیگری را نام برد که بهعنوان مراکز فرهنگی یا پردیسهای سینمایی افتتاح میشوند و غلبه فضاهای تفریحی و تجاری در آنها، گویی پاسخی برای سودجویی و منفعتطلبیهایی است که به بهانه یک مرکز فرهنگی این بناهای عظیم را بناکرده است و در نهایت نیز پاسخی اقتصادی را طلب میکند.
[divider]فضای فرهنگی همراه با فضای جمعی = نمونههای موفق[/divider]
از آنجاکه «تعرف الأشیاء بالأضداد»، میتوان عدم توفیق نمونههای قبل را با اشاره به نمونههایی نشان داد که با دراختیارداشتن فضای جمعی مجموعههای فرهنگی موفقتری به شمار میروند. در این نمونهها خواهیم دید که یک کالبد فرهنگی چگونه با قرارگرفتن یک فضای تهی در نقش فضای جمعی در کنار خود، نقش فرهنگی را بهتر بازی خواهد کرد و بهعنوان مجموعهای که با فرهنگ مردم و ویژگیهای فرهنگی آنها عجین است شناخته میشود:
مجموعه همیشه زنده تئاتر شهر از آثار ماندگار معماری معاصر در شهر تهران است. تصویر تئاتر شهر شاید بیش از نقشبستن در پوسترهای تبلیغاتی شهر تهران یا جشنوارههای تئاتر، در ذهن مردم و حافظه فرهنگی آنها نقش بسته است. موفقیت این مجموعه بهعنوان یک نقطه عطف فرهنگی برای شهر تهران بر کسی پوشیده نیست؛ اما چرایی این موضوع را میتوان در تعلق خاطر اهالی هنر به این مجموعه جستوجو کرد. تعلقی که حاصل گذراندن اوقاتی بهیادماندنی در جوار ساختمان تئاتر شهر است. آنچه تئاتر شهر را پاتوق هنرمندان و هنردوستان کرده است، سالنهای فاخر و مجلل نیست؛ بلکه امکانی است که برای تجمع و گپزدن در کنار ساختمان تئاتر شهر فراهم شده است؛ امکانی که با اختصاص فضای خالی قابل توجهی در اطراف ساختمان و فضاسازیهایی برای نشستن و ایستادن میسر شده است. حوض و گرادین دایرهای شکل، سکوهای بلند و صندلیهایی که دورتادور بنای تئاتر شهر قرار داده شدهاند، امکاناتی اینچنینی در فضای گسترده روبهروی مجموعه هستند. آنچه یک اتفاق فرهنگی از فضا انتظار دارد در این محیط – توده و فضا – برآورده میشود و به این ترتیب یک مجموعه فرهنگی، حقیقتاً در فرهنگ و هنر و هرآنچه بخشی از بدنه فرهنگی یک شهر است جامیافتد. افراد بعد از تماشای یک تئاتر در محیطی باز به بحث و گفتوگو – گاه با خود عوامل و بازیگران اثر – میپردازند و این یعنی تسری اتفاقات فرهنگی درون، در لایهای بیرونیتر و سطح شهر.
از بین پردیسهای سینمایی نیز که در قسمت قبل به آن اشاره شد، با اندکی تسامح میتوان به پردیس سینمایی ملت اشاره کرد. این مجموعه بزرگ نیز گرچه از اثرگذاری عواملی چون مکانیابی نسبتاً نامناسب رنج میبرد، اما تا حدودی در ایجاد فضایی عمومی و جمعی به عنوان بخشی از یک مجموعه فرهنگی موفق بوده است. تا امروز هرآنچه از این مجموعه در محافل معماری سخن به میان آمده، معرفی آن بهعنوان اثری فرمال و قابل تأمل در معماری امروز ایران است که با ترکیب حجمی و مصالحی متفاوت تحسین منتقدان را برانگیخته است. اما بیتردید آنچه مانایی و بقای این اثر معماری را در طول سالیان تضمین خواهد کرد، تعامل حداکثری آن با مخاطبانش خواهد بود. نکتهای که تاکنون کمتر درباره توفیق عملکردی آن گفته شده است، شاید وجود پتانسیل پارک ملت در کنار این پردیس سینمایی و ارتباط مناسب فضایی بین توده سینمایی با فضای تهی این پارک باشد. ارتباطی که از گشودگی زیرین مجموعه بهصورت بصری و حرکتی با مجموعه پارک و فضای باز طراحی شده روبهرو برقرار میشود. گرچه در وجه دیگر با نزدیکی به اتوبان نیایش امکان این تعامل تا حدودی کاهش یافته است، اما به نظر میرسد ارتباط حداکثری ساختمان با فضای باز بالقوه پارک و آنچه از پایین حجم معماری خالی شده و به صورت بالفعل درآمده است، تلاشی برای ایجاد بستری مردمیتر است.
[divider]بیماری مزمن فضاهای فرهنگی[/divider]
سیاستهای نظارتی مدیریت شهری، تفکر حاکم بر معماران و سازندگان مجموعههای فرهنگی، ارزش افزوده زمین و عوامل اقتصادی، مؤلفههای فرهنگی و تاریخی یا هر عامل پیدا و پنهان دیگری، نظام حاکم بر مجموعههای فرهنگی شهر تهران را به ساختاری رهنمون شدهاند که فضای جمعی را از مجموعههای فرهنگی دریغ میدارد. این ساختار که در مجموعههای متأخر هرچه بیشتر و پررنگتر بروز مییابد تبدیل به بیماری مزمنی شده است که به ریشهیابی و آسیبشناسی عمیقی در سطوح مختلف بدنه مدیریتی، نظارتی و طراحی نیاز دارد. ریشهیابی این بیماری را میتوان در چهار موضوع ادامه داد: نخست مکانیابی این مجموعههاست که غالباً در بستری مناسب انجام نمیگیرد. همسایگی با اتوبانها، بزرگراهها و مسیرهای تندرو این آسیب را برای مراکز اینچنینی به دنبال دارد؛ چراکه فرصت مکث یا عبور آرام از کنار آنها وجود نخواهد داشت. عامل دوم، ضوابط ساختوساز این مجموعههاست. نبود الزام برای ایجاد فضاهای جمعی در این مراکز، یا بازنگذاشتن دست طراح برای طراحیهایی با فضاهای باز بیشتر یکی از موانع عمومی، جمعی و مردمینشدن این مراکز است. طراح و طراحی این مراکز نیز میتواند بهعنوان عامل سوم در فقر فضاهای جمعی آنها اثرگذار باشد. اینکه طراح تمام مجموعه طراحی را بهصورت تودهای پیوسته میبیند که هیچ جایی برای تنفس در خود ندارد، عاملی است که غنای فضایی این مجموعهها را متأثر میکند. در نهایت میتوان از مالکیت این فضاها به عنوان تصمیمسازان برای آنها یاد کرد؛ گویا چه در مالکیتهای دولتی و عمومی و چه در ملکیتهای خصوصی وقعی به فضاهای جمعی نهاده نمیشود.
این بیماری را اگر در وهلۀ اول مبتلابه مجموعههای فرهنگی شهر تهران بدانیم، در وهلۀ دوم گریبانگیر فرهنگ جامعه است؛ فرهنگی که خود را فارغ از حضور مردم، تعامل و مشارکت آنها در حال شکلیافتن میبیند؛ گزارهای پارادوکسیکال که «فرهنگ» را جدا از «مردم» و فارغ از حضور آنها در فضا تعریف میکند و به تدریج این وجه غالب مجموعههای یادشده را به سمت تجاری (فروشگاههای شیک و زیبای محصولات فرهنگی و غیرفرهنگی) یا خدماتیشدن (رستورانها، کافهها و فستفودها) سوق میدهد و این عارضهای بزرگتر از خود بیماری است. بیماری مزمن فضاهای فرهنگی اما با طراحی چند مجموعه فرهنگی با فضاهای باز نیز درمان نخواهد شد؛ چرا که آنچه ظهور مییابد جلوهای از تفکر رایج و عملکرد مدیریت شهری است. تا این تفکر و مدیریت قائل به حضور آزاد مردم در عرصه فرهنگ و جامعه نباشد، این بیماری همچنان مزمن خواهد ماند و عوارض آن دامنگیر فرهنگ شهر خواهد شد.
صفحهی اصلی پروندهی «فضای جمعی»
[divider]پینوشت[/divider]
• عاملی، سید رضا. (۱۳۸۵). فرهنگ مردمپسند و شهر مردمپسند، تهران: شهر محلی – جهانی. نشریه مطالعات فرهنگی و ارتباطات. ۲(۵):۵۰-۱۳.
• گوهریپور، مرتضی. (۱۳۸۸). معنا و مفهوم فرهنگ عمومی در پرتو جهانهای ممکن. مجله نامه پژوهش فرهنگی، ۳(۷): ۱۷۱-۱۳۷.
[divider]منبع[/divider]
فصلنامه معماری و شهرسازی همشهری معماری شمارهی ۳۰ | تهرانشهر