چرا این‌بار شهرهای کوچک؟ نسل جدید جنبش‌های مردمی در ایران

[divider]مقدمه[/divider]

موج ناآرامی‌های سراسری با حدود ۲۵ کشته و ۳۷۰۰ بازداشتی فروکش کرده است اما هنوز سؤال‌های زیادی در چرایی و چگونگی بروز این حوادث وجود دارد که باید به آن‌ها فکر کرد. یکی از پرسش‌هایی که از اولین روزها مطرح شد این بود که چرا برخلاف گذشته این بار اعتراضات در شهرهای کوچک و حاشیه‌ای و مناطقی که پیش‌ازاین سابقه‌ی ناآرامی خاصی نداشته‌اند بروز کرد؟

متأسفانه ازآنجاکه مطالعه‌ی تجربی و مستقلی در خصوص این اعتراضات صورت نگرفته و بعید هم هست صورت بگیرد نمی‌توانیم به تحلیل‌های ذهنی‌مان زیاد اطمینان داشته باشیم. گستره‌ی جغرافیایی و تنوع شعارها و گروه‌های شرکت‌کننده در اعتراضات از سویی و عدم بازنمایی مناسب آن‌ها در رسانه‌ها دست ما را برای تحلیلی عینی خالی می‌گذارد.

بر اساس همین دیده‌ها و شنیده‌های فعلی نمی‌توان ادعا کرد علت خشم و نارضایتی مردم در همه‌ی شهرها مشترک بوده و همچنین نمی‌توان مدعی بود همه‌ی معترضان در سرتاسر کشور به درک و ذهنیتی نسبتاً واحد از علل نابسامانی‌ها رسیده باشند. همین ویژگی این اعتراضات است که آن را از حوادث مشابه پیشین متمایز می‌سازد: ماهیت محلی و متکثر آن. مردم این بار نه در واکنش به حادثه‌ای ملی و مشخص پا به خیابان گذاشته بودند و نه به دعوت گروه یا حزبی ملی. احتمالاً مردم هر شهر و منطقه دلایل خاص خود را داشته‌اند. آنچه مردم مشهد را به خیابان کشانده (آن‌طور که گفته می‌شود مؤسسات مالی ورشکسته) با آنچه مردم خمینی‌شهر و قهدیرجان و سایر شهرهای حاشیه کویر را خشمگین کرده (بحران خشک‌سالی) یکی نبوده است؛ اما آنچه مشخص است محلی شدن اعتراضات و پیوندش با عینیت زندگی روزمره‌ی مردم در سراسر کشور است که ایجاب می‌کند از زاویه‌ی کیفیت حکمرانی محلی در ایران و آنچه من تحت عنوان آمایش سرزمین و آرایش فضایی قدرت و همچنین معضل محیط‌زیست دسته‌بندی می‌کنم به‌ اعتراضات سراسری پرداخت. این اولین بار است که اعتراضاتی به این گستردگی به عللی کاملا انضمامی و محلی و به شکلی سازمان‌نیافته در ایران رخ می‌دهد. شاید با نسل جدیدی از جنبش‌های اجتماعی در ایران روبرو باشیم.

[divider]تغییرات اقلیمی و وخامت وضعیت محیط‌زیست[/divider]

وضعیت عدالت فضایی و اکولوژیک و تاب‌آوری محیط‌زیستی ایران سال‌هاست که در موقعیت شکنندگی و مرزی قرار دارد و هر محرکی می‌تواند آن را به فروپاشی با ابعاد اجتماعی، سیاسی و امنیتی خطرناک بکشاند. نبود نگاه جامع آمایش سرزمین در تدوین و اجرای برنامه‌های توسعه‌ی ۵ ساله و بودجه‌های سالانه و پروژه‌های عمرانی گسل‌های شهری-روستایی و مرکز-حاشیه را روز‌به‌روز شدیدتر کرده است. تغییرات اقلیمی جهانی و منطقه‌ای به‌شدت تخریبِ سوء مدیریت‌ها ابعادی غیر‌قابل‌پیش‌بینی داده است. گزارش‌های علمی که توسط مراجع مختلف انجام‌شده است شدت تغییرات اقلیمی در خاورمیانه را شدید‌تر از میانگین جهانی پیش‌بینی می‌کنند. کاهش ۲۰ درصدی بارش‌های سالانه و افزایش ۵ درجه‌ای گرمای هوا (تقریباً دو برابر میانگین جهانی) ازجمله‌ی این پیش‌بینی‌های ترسناک است.

نتیجه‌ی سوء مدیریت‌ها درزمینه‌ی آب و محیط‌زیست همین حالا هم تأثیرات خود را گذاشته است: بر اساس آخرین آمار اعلامی از سوی معاونت توسعه‌ی مناطق محروم ریاست جمهوری «استان سیستان‌وبلوچستان تقریباً یک‌سوم روستاهای خود را از دست داده است و چیزی نزدیک به نیمی از جمعیت شهرنشین این استان حاشیه‌نشین شده‌اند و استان خراسان جنوبی هم حدود نیمی از روستاهای خود را از دست داده است؛ به‌گونه‌ای که استان خراسان جنوبی ٣‌هزار و ۵۶٠ آبادی طبق سرشماری‌ سال ٩۵ دارد که یک هزار و ٧٨١ روستا دارای سکنه بوده و جمعیت حدود ٣١۵هزارنفری را در خود جای داده‌اند و یک هزار و ٧٧٠ روستای دیگر نیز تخلیه شده‌اند. آن‌گونه که معاون رئیس‌جمهوری اعلام کرده، از ٧‌هزار و ٣٩١ آبادی که در خراسان رضوی وجود دارد، ۴‌هزار و ١١٠ تای آن‌ها تا ‌سال ٩۵ تخلیه شده‌اند و در حال حاضر یک‌میلیون و ٧٣٣‌هزار نفر در آن‌ها زندگی می‌کنند و درواقع چیزی بیشتر از نیمی از روستاهای خراسان رضوی هم خالی از جمعیت شده‌اند.»

وضعیت مهاجرت‌های روستا به شهری و شهر کوچک به حاشیه شهر‌های بزرگ در سایر نقاط کشور هم روند مشابهی دارند. خشک‌سالی شدید و طولانی بیشترین ضربه را به مناطق با اقتصاد پایه‌ کشاورزی زده است. فرآیندهای توسعه‌ای کشور هم نتوانسته‌اند اقتصادی جایگزین را فراهم کنند بنابراین بحران معیشت روستایی باسابقه‌ای طولانی روزبه‌روز شدیدتر شده و امروز خود را در قالب بحران‌های سیاسی- اجتماعی نشان می‌دهد.

پاسخ نظام تدبیر کشور در برابر مسئله‌ی آب که عمدتاً بر پایه‌ی تفکر سازه‌ای و تأمین‌محور بوده با شکست روبرو شده است. ۳۰۰ دشت از ۶۰۹ دشت کشور در وضعیت ممنوعه و بحرانی قرار گرفته‌اند. بسیار از تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور که نقشی حیاتی در بقاء تمدنی در فلات ایران دارند به علت تأمین نشدن حق‌آبه‌هایشان از سدهای بالادست یا به‌کلی نابود شده‌اند یا در معرض نابودی هستند و معیشت میلیون‌ها نفر را هم مختل کرده‌اند.

بیابان‌زایی و طوفان‌های ریزگرد در ۲۳ استان کشور و به‌ویژه در خوزستان و سیستان‌وبلوچستان حتی نفس کشیدن را هم بر مردمان تنگ کرده است. در ایران ۳۸ میلیون نفر در معرض آلودگی هوا قرار دارند و تنها در سال ۹۴ دوازده هزار و ۸۹۷ نفر براثر آلودگی هوا فوت کرده‌اند. میزان ذرات معلق ۲.۵ میکرون در اهواز ۶ برابر حد استاندارد است و زابل را آلوده‌ترین شهر جهان می‌دانند.

صدای اعتراض مردم در شهرهایی مانند ایذه که ده ماه پیش در اعتراض به وضعیت آب و عدالت اکولوژیک بلند شده بود از سوی مسئولان شنیده نشد. در اهواز و اصفهان هم مکرراً مردم درباره‌ی مسئله‌ی آب و ریزگرد و انتقال آب به خیابان آمدند. خشم مردم محلی نسبت به پروژه‌ی انتقال آب در بلداجی اصفهان و کشته شدن یک نفر در آن غائله مربوط به یک سال قبل است. هیچ‌کدام از این اعتراضات از سوی مسئولین کشور جدی گرفته نشد و اقدام عملی برای پاسخگویی به آن صورت نگرفت.

اعتراضات آرام مردم ایذه در ده ماه پیش

ترکیبی از بحران‌های اقتصادی و زیست‌محیطی، زندگی روزمره‌ی بخش حداکثری از جمعیت کشور را که عمدتاً در روستاها و شهرهای کوچک و حاشیه‌ای کشور ساکن‌اند را تحت تأثیر قرار داده است.

کشاورزانی که به علت کم‌آبی دیگر قادر به فعالیت آبا و اجدادی خود نیستند و حالا به‌عنوان مهاجر و حاشیه‌نشین به شهرها پناه آورده‌اند به انواع بحران‌های معیشتی و هویتی دچار شده‌اند. طبقه‌ی متوسط روبه‌بالای مرفه شهرنشین آن‌ها را به دیده‌ی تحقیر می‌نگرد و این غریبگان را مخل آسایش و رفاه و امنیت خود می‌بیند. دهاتی، شهرستانی و غربتی ازجمله‌ی واژه‌پردازی‌هایی است که برای انگ زدن به جمعیت مهاجر از سوی مرفهان شهرنشین به کار گرفته می‌شود. احساس تحقیر و از جا کندگی بر خشم و ناامیدی حاشیه‌نشینان می‌افزاید. حاشیه‌نشینانی که با کم شدن درآمدهایشان روز‌به‌روز به یارانه‌‌ی نقدی دولتی وابسته شده‌اند با شنیدن زمزمه‌ی قطع آن در بودجه‌ی سال بعد بیش‌ازپیش دچار خشم می‌شوند.

نارضایتی‌ها و ناامیدی‌های انباشته‌شده و نادیده گرفته‌شده توسط مراکز قدرت این بار حاشیه‌نشینان و ساکنان شهرهای کوچک را به خیابان کشاند. این وضعیتی است که پیش‌ازاین به زبان‌های مختلف هشدار آن به‌نظام تدبیر کشور داده‌شده بود. هیچ‌کدام از فرآیندهایی که ما را به این نقطه رسانده‌اند با فروکش موج خشم خیابانی متوقف نشده‌اند.

[divider]گسل مرکز-حاشیه[/divider]

بوروکراسی تمرکزگرا، متورم و رخوتناک مرکز نشین ارزیابی دقیق و به‌روزی از مسائل حاشیه‌های قدرت ندارد و از طرف دیگر از تفویض واقعی قدرت همراه با نظارت و شفافیت به حکومت‌های محلی هم سرباز می‌‌زند. درنتیجه ضعف حکومت‌های محلی، هر معضل محلی تبدیل به مسئله‌ای ملی می‌شود. قدرت مرکزی با ناکارآمدی خود در زمینه‌هایی از قبیل مدیریت آب و تغییرات اقلیمی، بحران را در سطوح محلی تولید می‌کند و هم‌زمان با ضعیف‌ نگه‌داشتن حکومت‌های محلی و اصرار بر تمرکزگرایی دست نیروهای محلی را برای مقابله‌ی خلاقانه با مشکلات می‌بندد. پخشایش کمی و کیفی قدرت در فضای سرزمینی و تقویت حکمرانی دموکراتیک محلی راهبرد اصلی خنثی کردن گسل‌ مرکز‌-حاشیه است.

وقایع اخیر نشان داد عدم اجرای واقعی آمایش سرزمین یعنی توسعه بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌ها و محدودیت‌های فضایی و سرزمینی تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد. امیدوارم این زنگ هشدار به تغییر ریشه‌ای فرآیندهای کلان حکمرانی، برنامه‌ریزی و توسعه و در ایران منجر شود.

 

مطلبی دیگر
پیترکالتورپ؛ ترکیب کاربری اراضی و برنامه‌ریزی حمل‌ونقل