نقش فضاهای شهری در جنبش‌های اجتماعی/ مردم از جان شهر چه می‌خواهند؟

شاید از نخستین باری که عبارت «دانش انفورماتیک» به کار گرفته شد چند دهه گذشته باشد اما هیچ وقت به قدر سالیان اخیر این مفهوم برای ما الهام بخش و چالش برانگیز نبوده است. امروزه عباراتی چون فضای مجازی و شبکه اطلاعاتی مضاف بر هر مضاف علیهی به کار گرفته می‌شود. تجارت، خرید و فروش، دوستیابی، آموزش، سرگرمی و یا هر عبارتی که در روزمرگی ما بسامد داشته باشد با افزوده شدن لفظ مجازی یا الکترونیک، معنایی مضاعف و ویژه می‌یاد. به همین علت است که روشنفکران و نظریه پردازان در هر حیطه‌ای، تغییرات و کنش‌های موضوع تخصصی خود را در سال‌های اخیر با نسبتی که با امر مجازی پیدا می‌کند تعریف و سنجش می‌کنند.

نگاهی به تحولات اجتماعی در همین چند سال گذشته، نقش این ابررسانه را نه تنها آشکار بلکه بدیهی می‌داند. بسیاری بر این باورند که امر مجازی نه تنها رسانش را به عهده دارد بلکه با تاثیرگذاری بر شرایط، به تولید محتوای جدید انسانی نیز می‌پردازد. در حقیقت امکانات سبب تحقق موضوعات می‌گردد. در یک نگاه کلی و پذیرفته شده به طبقات اقتصادی در جامعه، با سه دسته مشخص روبرو هستیم. یکی اقلیت خلاق یا سرمایه‌داری که خود مسیر خود را ایجاد می‌کنند و شرایط را به وجود می‌آورند. دسته دوم عده‌ای هستند که عمدتاً به امور تولیدی اشتغال دارند و از طریق فعالیت فیزیکی و یدی کسب مزیت اقتصادی می‌کنند. در این میان عده‌ای نیز هستند که به عنوان حلقه‌ی واسط و یا بهتر است بگوییم طبقه متوسط بیشتر به امور خدماتی و تخصصی اشتغال دارند. رشد امر مجازی نه ضرورت وجودی طبقه تولیدگر را منتفی می‌کند و نه طبقه‌ی خلاق و یا سرمایه دار را. آنچه حوزه‌ی تاثیرگذاری امر مجازی است، حوزه خدماتی طبقه متوسط است. در حقیقت از بین رفتن قیدهای جغرافیایی توسط امر مجازی، مزیت‌های زیستی این طبقه را کم رنگ کرده و امنیت شغلی آن‌ها را متزلزل ساخته است. نگاهی به سیر اخراج کارمندان در موسسه‌های موفق اقتصادی نشان از همین موضوع است. آن چه در اخبار می‌شنوید نه اعتراض کشاورزان است و نه اعتراض روسای شرکت‌های بزرگ. اعتراض طبقه متوسطی است که همان امر مجازی که حضور او را بی‌مزیت کرده است، به او ابزار اعتراض و بیان نیز داده است. در حقیقت امر مجازی در عین از بین بردن ضرورت حضور اپراتورها و کارمندان و بسیاری از حرفه‌مندان نیمه متخصص، به این افراد امکان تبادل نظر، گفت‌وگو و زیست مجازی داده است. این وضعیت چنان بی‌جغرافیا است که در پی گیری اخبار اعتراضات مردمی، هیچ متغیر جغرافیایی دخیل نیست. بهار عربی تنها بر پایه‌ی ارتباطات فرهنگی و زبانی رشد کرد و عرصه‌ای برای بروز یافت. در غرب و یا شرق دور نیز همین نحو از بروز انسانی دیده می‌شود. چنانکه دیگر لفظ بهار و یا بیداری از پسوند‌های اسلامی و یا عربی جدا شده و مفهومی جهانی یافته است. اما آنچه پس از این مقدمه سوال اصلی ما است آن است که چرا فضای مجازی که امکان حضور، تعامل و باورمندی را به طبقه متوسط داده است، عرصه‌ی اصلی اعتراض باقی نمی‌ماند و پیاده‌روها، پارک‌ها و میدان‌ها هستند که ظرف اصلی و ضربه اصلی محسوب می‌شوند؟ 

هر فضای مجازی لاجرم ایجاد کننده ای دارد. هر سایت، وبلاگ، شبکه اجتماعی، شبکه رادیویی و یا شبکه‌های ماهواره‌ای علی رغم ساختار اعتباری و نرم‌افزاری خود، نیاز به فضایی سخت‌افزاری و سرمایه‌ای واقعی دارند. یعنی پولی که پشتوانه آن در بانک‌های مرکزی کشورها، باید طلا باشد. این امر سبب می‌شود که هزارتوی امر مجازی، هر چند رها و آزاد از هر قید بیانی، اما همواره نیازمند به مالک و صاحب است. هیچ فضای الکترونیکی بی‌صاحب نیست و هیچ صاحبی، بی‌منظور هزینه‌ای نمی‌کند. چنین است که امر مجازی برای همیشه تنها بازنمایی واقعیت است و نه نمای واقعیت. در حقیقت امر مجازی نمی تواند فارغ از اغراض بیان کننده، به خودی خود بیان امری باشد. که اگر این گزاره را نپذیریم، دیگر نمی‌توان برای فردی همچون عکاس، حق تالیفی قائل شد. آن نگاهی که بیان می‌کند، نگاه کسی است که در صفر مختصاتی دکارتی، خود را مرکز جهان پنداشته است. بنابر این امر مجازی نه به صورت عرفی، اما به صورت فلسفی همواره قابل رد و متهم کردن به دروغ است. امضاهای اینترنتی پای بیانیه‌ها، شمار بازدید کننده‌ها، موافقان و مخلافان همواره قابل تردید است. از سوی دیگر امر مجازی به علت آنکه تاثیر مستقیم فیزیکی ندارد، نمی‌تواند جبر قطعی ایجاد کند. در نتیجه آن مسئولی که مورد اعتراض مردمی قرار دارد، هم می‌تواند کامپیوتر خود را خاموش کند و هم کامپیوتر دیگران را. در حقیقت امر مجازی همواره نرم است و امر نرم، امری اطلاعاتی و بر پایه دانستگی و علم تلقی می‌شود. اما حیطه عمل کجای این معادله است؟

اگر مروری بر کلیدواژه‌های خبری این روزها داشته باشیم، مدام نام میدان‌‌ها، پارک‌ها و در یک کلام شهرها را می شنویم. فضاهای شهری به عنوان فضاهای عمومی، در عین اینکه به لحاظ حقوقی و اعتباری در اختیار حاکمیت‌ها قرار دارند، اما هیچ مانعی برای تملک و در اختیار گرفتن آن‌ها از جانب شهروندان وجود ندارد. شهر به عنوان نمای واقعیت و نه بازنمایی آن، واقعاً در اختیار شهروندان است. شهر را نمی‌شود فیلتر کرد، خاموش کرد، و یا انکار کرد. شهر واقعیت بیرونی است. برای همین است که دولت‌های مورد اعتراض، دخالت نظامی می‌کنند. در حقیقت دخالت، داخل شدن است و داخل شدن، اثبات داخل نبودن؛ که هر شدنی در سودای بودن اتفاق می‌افتد. نظامیان یمنی، ارتش سوریه، پلیس لس آنجلس و یا سئول، همه و همه به عرصه عمومی وارد می‌شوند تا کلمات جمعیت را از صفحه خیابان پاک کنند. پاک کردن رفتاری متفاوت است از پنهان کردن. نمی‌شود شهری را تا کرد و به جای دیگری برد. جبر فیزیکی، حضور را قطعی و غیر قابل چانه زنی می‌کند. اینجا است که فضای عمومی به عنوان امر اصیل خود را نمایش می‌دهد و بازنمایی نمی‌کند. بنابراین نه تنها ضعف اعتباری فضای مجازی را برطرف می‌کند، بلکه حیطه عمل را نیز در اختیار دارد. تصاحب ادارات دولتی و مکان‌های عمومی اقدامی است، که هیچ امر مجازی و اعتباری نمی‌تواند در برابرش مقاومت کند. اما چه چیز فضای عمومی را به حوزه ی عمومی تبدیل می کند؟

همیشه فاصله‌ای هست بین در شهر زندگی کردن و زندگی شهروندی. آنچه تمایز میان ساکن و شهروند ایجاد می‌کند آن است که ساکن از شهر بهره می‌جوید اما شهروند از شهر کسب هویت و معنا می‌کند، به آن سبب که رفتارش معطوف به شهر است. این تمایز، همان تمایز میان شرکت و مشارکت است. انفعال و فعالیت. زیست فعالانه‌ی شهری، زیستی مسئولانه است که وابستگی بسیاری به حس تعلق دارد. حس تعلق به عنوان یک کهن الگوی رفتاری، تمایل به نگهداری و مسئولیت ایجاد می‌کند. اگر زیست مسئولانه، فعال و مشارکتی را تمایز میان سکونت و شهروندی بدانیم، باید به این بی‌اندیشیم که حس تعلق محصول چه فرآیندی است. علمای شهرسازی حس تعلق را محصول خاطره جمعی و تجربه‌ی فضای شهری می‌دانند. تجربه‌ای که در آن ارتباط به دیگر ساکنین، لایه‌ی مفهومی جدیدی ایجاد می‌کند که معطوف به فضای شهری است و همین عطف است که ساکنین را به شهروندان ارتقاء می‌دهد. چنین است که جامعه پژوهانی چون هابرماس از الویت فضای عمومی بر حوزه عمومی سخن می‌گویند. بدین صورت فضای شهری است که سبب تجربه شهری شده و حوزه‌ی عمومی شهروندی را به عنوان کلیتی مستقل از کل ساکنین تعریف می‌کند. در تجربه اعتراضات شهری نیز، رجوع شهروندان به فضاهای شهری، رجوع به حوزه عمومی است. اشغال و تصاحب حوزه عمومی است که علی‌رغم بی‌ضرر بودن آن برای دولت‌ها، اما سبب واکنش مداخله جویانه آنان می‌شود. غافل از آنکه خالی کردن فضاهای شهری از مردم، حوزه عمومی را بدان‌ها باز پس نمی‌گرداند. چرا که امری انتزاعی اما وابسته به مکان است. حذف امکان تجلی آن، امکان تصاحب آن را ایجاد نمی‌کند؛ و بدون حوزه عمومی، تنها حکومت محض نظامی که خود اعترافی به ناپایداری است قابل بروز است. گه‌گاه نیز در بعضی دولت‌ها، فضاهای شهری را از طرفداران خودی پر می‌کنند و به تبلیغ می‌پردازند، بی‌آنکه متوجه باشند حوزه عمومی محصول تجربه و خاطره جمعی است و یک اتفاق چند ساعته و حتی چند روزه نمی تواند به نحو فرمایشی بخشی از خاطره جمعی شهروندانی باشد که با آن همدلی ندارند. در حقیقت شهر فضایی است که یا توسط شهروندان معنادار می شود و یا در غیاب شهروندان معنای غیاب آن ها را مخابره می کند؛ اما هرگز عرصه حضور فرمایشی قرار نمی‌گیرد. در تصاویری که هر روز می‌بینیم، نیروهای پلیس چادرهای معترضان را از پارک‌ها و میدان‌ها جمع می‌کنند و این دقیقاً همان لحظه‌ای است که ضربه حضور بر پیکر امری اعتباری به نام قدرت وارد می‌شود. چنین است که فضاهای شهری خود را نه تنها شاخصی کمی برای توسعه، بلکه معیار و رویکردی برای ایجاد کیفیت شهروندی در شهرها می‌کنند. کیفیتی که یگانه شیوه‌ی بقاء و باقی ماندن شهرها در طول تاریخ شهرنشینی است. اصفهان، توکیو، قاهره، لندن و نیو مکزیکو همواره بر سر سفره‌ی سنت شهری شان است که ادامه دار شده‌اند. مقایسه کنید با بلوک‌های کپی شده‌ای که قرار است بی هیچ فضای شهری تجربه سازی، در سال‌هایی نه چندان دور بافت‌های فرسوده‌ی آینده‌ی ما را تامین کنند.

 

مطلبی دیگر
برنامه‌راهبردی بارسلون( قسمت اول )