موضوع انتقال آب در کمتر از یک هفته گذشته دو بار توجه رسانههای کشور را و حتی رسانههایی مثل بیبیسی فارسی را به خود جلب کرد. ابتدا درگیری خونینی بود که بر سر انتقال آب تالاب چغاخور به سپیددشت اصفهان رخ داد و طی این درگیری متأسفانه یک نفر کشته شد و ۱۸۰ نفر زخمی و ۹ نفر هم بهشدت مصدوم شدند و حدود ۵۰ نفر هم بازداشت شدند. گفته میشود قرار است این آب برای مصرف در کارخانه دو میلیون تنی فولاد که یکی از هفت کارخانه اصلی تولید فولاد کشور است منتقل میشود و این کارخانه فاقد سیستم بازچرخانی آب است که معنی آن نابود کردن منابع آب است.
جنجال بعدی بر سر انتقال آب مربوط به واکنش علما و مردم خوزستان به سخنان آقای هاشمی رفسنجانی در کرمان بود که ضمن تأیید و حمایت از طرح انتقال آب از سرچشمههای کارون به استان کرمان این طرح را جزو باقیاتصالحات دانسته بود. آیتالله کعبی نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان اما اینگونه طرحهای انتقال آب را به لحاظ شرعی حرام اعلام کرد و سایر علما و خطیبان نماز جمعه هم رسماً تهدید کردند اجازه انتقال یک قطره آب کارون را نخواهند داد.
این اولین بار نیست مسئله انتقال آب در کشور موجب درگیریهای فیزیکی و سیاسی و رسانهای میشود؛ اما بهراستی انتقال آب در وضعیت کنونی سرزمین ایران کار درستی است؟ برای پاسخ به این سؤال نکاتی را مختصراً ذکر میکنیم:
میدانیم سرزمین ایران از ابتدا جزو مناطق خشک و نیمهخشک جهان بوده و مردمان این سرزمین همواره با مشکل کمبود آب برای شرب و کشاورزی روبرو بودهاند. حتی در دوران باستان که جمعیت و نیاز به آب در مقایسه با امروز ناچیز بوده، مسئله آب و استحصال و تقسیم و مدیریت آن، آنچنان اهمیتی داشته که برخی از نظریهپردازان[۱] اساس شکل حکومت و حیات سیاسی و اجتماعی در ایران را حول محور مدیریت آب در این سرزمین میدانند. همچنین تغییرات اقلیمی جهانی وضعیت نزولات آسمانی را برای منطقه ما وخیمتر کرده و طبق پیشبینیهای سازمانهای علمی بینالمللی ما وارد دورههای خشکسالی بلندمدت ۳۰ ساله شدهایم و احتمالاً تا آیندهای نهچندان دور مناطق جنوبی ایران به علت شدت گرما و تبخیر زیاد غیرقابلسکونت خواهند بود[۲]. آمارهای داخلی و مشاهدات عینی هم مؤید همین پیشبینیهاست. جنگ آینده، جنگ آب خواهد بود و بخصوص در خاورمیانه که عوامل جغرافیایی و انسانی دست در دست هم در حال تشدید این بحران هستند. با این حال ساختار اقتصادی ما هنوز ساختاری شبه سنتی و غیر بهرهور است که همچنان سهم عمدهای از اشتغال را در کشور بخش کشاورزی بر عهده دارد. حال این سؤال راهبردی مطرح میشود که سمتوسوی توسعه در ایران باوجوداین بحران کمآبی به کدام سمت باید باشد؟
[divider]راهبرد توسعه: وابستگی بیشتر به آب یا رهایی از وابستگی[/divider]
کشاورزی غیرعاقلانه در کشور ما که بدون در نظر گرفتن توان اکولوژیک سرزمین صورت میگیرد در کنار سایر عوامل نقش عمدهای در ایجاد بحران آب داشته و دارد و بهعنوان یک عامل فشار همیشه یک پای علل تشدید بحران بوده است. کشاورزان بلداجی و خوزستانی حقدارند، زیرا درحالیکه کشتوکار خودشان براثر کمآبی با کاهش روبرو شده و درگیر انواع محرومیتهای اقتصادی هستند دولت قصد دارد منابع باستانی آب منطقهشان را به فلات مرکزی منتقل کند. کشاورزان کرمانی هم حقدارند، زیرا معیشت کشاورزیشان به علت خشکسالیهای ادامهدار عملاً در حال نابودی است؛ اما گناهکار اصلی در این میان نه طبیعت و نه کشاورزان بلکه دولت است که بجای آنکه راهبرد توسعه را از هرگونه وابستگی به آبوخاک برهاند و راهبرد توسعه صنعتی را در پیش بگیرد همچنان به نیازهای بخش کشاورزی به آب دامن میزند و گاهی با سدسازی و گاهی با انتقال آب قصد دوپینگ کردن این بخش از اقتصاد را دارد.
نتیجه کار مشخص است، بحرانهای زیستمحیطی و حالا بحرانهای امنیتی و سیاسی. دولت میبایست از سالها پیش وابستگی مردمان مناطق کمآب را به معیشت نصفه و نیمه کشاورزی از بین ببرد و در یک برنامهریزی بلندمدت با توانمندسازی و هدایت تدریجی زیرساختهای صنایع کوچک و متوسط را در این مناطق را ایجاد کند. پاسخ منطقی به نبود آب در هر اقلیم و منطقهای این است که دیگر کشاورزی نکنیم نه اینکه با صرف هزینههای گزاف مالی و زیستمحیطی دیگر مناطق کشور را که هنوز استعداد کشاورزی دارند و باید توان باقیماندهشان را صرف کشاورزی بهینه و علمی برای تأمین محصولات استراتژیک کشور کرد هم از بین ببریم.
متأسفانه نیروی انسانی در روستاهای ما جز در بخش کشاورزی آیندهای برای خود متصور نیست و این باعث میشود کشاورزی غیراصولی همچنان تنها راه ادامه حیاتشان باشد. لازم به تأکید مجدد است که بگوییم سخن از تعطیل کردن کشاورزی نیست، بلکه سخن از این است که بر اساس ارزیابیهای علمی توان اکولوژیک، در بسیاری از مناطقی که امروزه بهعنوان مقصد طرحهای انتقال آب مطرح هستند امکان کشاورزی در مقیاس امروزی و به شیوه کنونی دیگر وجود ندارد. در این مناطق است که باید اقتصاد کشاورزی به اقتصاد صنعتی متحول شود؛ اما در نقاطی که منابع آبوخاک وجود دارد باید با اصلاح الگوی کشت و شیوههای کشاورزی، به کشت محصولات استراتژیک پرداخت.
[divider]فراموشی آمایش سرزمین[/divider]
ریشه دیگر این درگیریها ندیده گرفتن اصول علمی برنامهریزی فضایی و منطقهای و ضوابط ملی آمایش سرزمین است. اساساً چرا باید در منطقه اصفهان که بهشدت کمآب است صنایع پر آببری مثل فولاد و سیمان احداث شود؟ مکانیابی این صنایع با چه توجیه کارشناسی صورت گرفته است؟ درحالیکه هزاران کیلومتر ساحل در جنوب کشور تشنه توسعه صنعتی و بهترین بستر برای استقرار صنایع آببر (با استفاده از آب دریا) و همچنین نزدیکی به بندرها برای صادرات هستند چرا صنایع سنگین ما در اصفهان و تهران و سایر نقاط بحرانی ازنظر منابع آب متمرکزشدهاند؟ آیا بروز درگیریهای خشنی که منجر به کشته شدن هموطنانمان میشود زنگ خطر را برای حکومت به صدا درنیاورده تا فکری برای جابجایی این صنایع بکنند؟
[divider]رعایت حق اولویت[/divider]
شرط اول انتقال آب این است منابع اکولوژیک و حیات اقتصادی و اجتماعی مبدأ براثر این انتقال دچار صدمه نشود و اگر قرار است بعد از همه ملاحظات کارشناسانه و بالاجبار بهعنوان آخرین راهحل انتقالی آبی صورت بگیرد از سرریز واقعی منابع آب باشد. مسئلهای که هم در انتقال آب بلداجی و هم کارون از آن غفلت شده است.
[divider]انتقال آب: بازی دوسر باخت[/divider]
انتقال آب که در ادامه رویکرد غلط سدسازیهای افراطی در کشور صورت میگیرد این است که انتقال آب فقط برای مبدأ مشکل ایجاد نمیکند بلکه مقصد را نیز دچار وابستگی و گرفتاری به منبعی ناپایدار میکند؛ زیرا بدون اصلاح شیوههای مصرف آب منابع مبدأ هم بهزودی تمام خواهند شد و راهحلی که قرار بود منطقهای را از بیآبی برهاند منطقه دیگری را نیز به بحران دچار خواهد کرد.
[divider]توسعه رضاخانی[/divider]
شیوه برنامهریزی و تصمیمگیری در کشور ما هنوز بدون مشارکت واقعی مردم صورت میگیرد و حتی بدتر، علیرغم اعلام مخالفتهای شدید مردم تصمیمی اتخاذ و بهزور اجرا میشود. این یعنی توسعه رضاخانی! سالهاست در مجامع دانشگاهی و بر زبان سیاستمداران بحث مشارکت در برنامهریزی تکرار میشود اما حوادث اینچنینی بهوضوح نشان میدهد ما در این زمینه هنوز از مرحله شعار عبور نکردهایم و نظام برنامهریزی ما به شیوههای متمرکز دستوری بالا به پایین عادت کرده است.
آنچه بهعنوان جمعبندی میتوان گفت این است که رویکرد انتقال آب، نوعی فرافکنی و خرید زمان برای به تعویق انداختن نتایج فاجعهبار مدیریت فاجعهبارتر آبوخاک در این سرزمین است. نتایجی که علیرغم سکوت رسانههای رسمی کمکم آشکارتر میشوند.
[۱] کارل آگوست ویتفوگل در نظریه استبداد شرقی
[۲] http://www.nature.com/nclimate/journal/v6/n2/full/nclimate2833.html