یادداشت دکتر مظفر صرافی در سوگ جانفریدمن:
به نام پروردگار
در ستایش رهگشایی اجتماعمحور و عدالتخواه در نظریه برنامهریزی
(یادداشتی در سوگ نبود جان فریدمن)
زندگی نگاری کوتاه: پروفسور جان فریدمن در سال ۱۹۲۶ در وین اتریش متولد شد. او به سبب خانواده یهودی الاصلش در اوان جنگ جهانی دوم و قدرت گرفتن نازیها، مجبور به مهاجرت به ایالاتمتحده آمریکا شد. از سال ۱۹۴۸ وارد دوره کارشناسی ارشد برنامهریزی در دانشگاه شیکاگو شد و در ادامه در سال۱۹۵۵ دکترای برنامهریزی منطقهای خود را بهعنوان نخستین فارغالتحصیل دوره میان-رشتهای نوپا به دست آورد. در سالهای شروع کارش ابتدا در طرح مشهور «تی.وی.ای» (توسعه رودخانه محور تنسی) به کار پرداخت و سپس با استخدام در بنیاد فورد، موسسه کمکهای خارجی آمریکا و بانک جهانی برای تحقق توسعه منطقهای در کشورهای برزیل، شیلی، ونزوئلا، کره جنوبی و ژاپن کار کرد. در سال ۱۹۶۹ تحت مدیریت «هاروی پرلوف»، دانشکده برنامهریزی شهری و منطقهای دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس را بنیاد گذاشت که تا بازنشستگی ۱۹۹۶ در آنجا به آموزش و پژوهش پرداخت. چند سالی بعد بهعنوان استاد افتخاری در دانشگاه بریتیش کلمبیا مشغول به کار شد که تا زمان درگذشتش در ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ در شهر ونکوور ساکن بود. همسر وی پروفسور «لئونی سندرکاک» در همین دانشگاه نیز از نظریهپردازان جهانی در مورد برنامهریزی چند فرهنگی و اقدام پژوهی برای نیل به اجتماعات دربرگیرنده خردهفرهنگها است.
سیر اندیشه حرفهای: در ابتدای فارغالتحصیلی، جان فریدمن تحت تأثیر افکار استاد برجسته آن زمان دانشگاه شیکاگو، «ادوارد بانفیلد» (از پایهگذاران رهیافت برنامهریزی جامع) در آغاز کار حرفهای خود، مأموریت برنامهریزی را یافتن راهحلهای منطقی و تصمیمگیریهای عقل باور توسط برنامهریز (البته به نفع جامعه) میدید.
علاقه او به کشف علمی راهحلهای فراگیر توسط برنامهریز در این دوران منجر به انتشار نخستین کتاب درسی جامع بهاتفاق ویلیام آلونسو (۱۹۹۶) برای برنامهریزی منطقهای شد که مدلهای بسیاری برای راهگشایی برنامهریزی در آن گنجاندهشده بود؛ چیزی که هرگز در کارهای بعد او مشاهده نشد.
ازآنجاکه او با گوشت و پوست خود محرومیت اجتماعی را از اوان کودکی و در آوارگی از «خانه» حس کرده بود، پرسشهای جانسوزی در مورد فقر، نابرابری و تجلی آنها در توسعهنیافتگی جوامع همواره با خود داشت و ازاینرو، دیری نگذشت که در کار با جوامع توسعهنیافته، از سوئی به ناکارآمدی تجویزهای نخبهگرایانه و قیممآبانه الگوی توسعه (اگرچه با داعیه منطق علمی) از طرف برنامه ریزان پی برد و از سوی دیگر دچار پرسشهای اخلاقی اساسی در مشروعیت این مداخلهها و تحمیل راهحلها (اگرچه با داعیه عاری از سوگیری) شد. در سال ۱۹۷۳ با انتشار کتاب «دوباره به مسیر آوردن آمریکا» و طرح برنامهریزی بده-بستانی، چرخش یا شاید تعمیق نظریهای او در برنامهریزی آشکار شد؛ آنجا که گفتگو و تعادل در قدرت تصمیمگیری طرفین برنامهریزی پررنگ شد. از این به بعد، جان فریدمن پیوسته به گسترش و تبیین همین مبنای اندیشهای خود در برنامهریزی فضائی (اعم از اجتماعات شهری و روستایی یا منطقهای) میپردازد و بهتدریج در دلزدگی از تداوم توسعهنیافتگی، به ریشه نگری (رادیکالیسم) بیشتری تمایل پیدا میکند تا آنجا که آخرین آثارش «شورشی» تلقی میشود.
فرازهای اندیشهای نوعدوست: برداشت این شاگرد[۱] از میراث اجتماعمحور و عدالتخواه او در رهگشاییهایی که در زیر آوردهام، برجسته میشود:
- برنامهریزی بر مبنای یادگیری اجتماعی- دانش برآمده از یادگیری تعاملی و موجب بروز خردی جمعی که رهائیبخش و دگرگون ساز است.
- قدرتمند سازی/ شدن اجتماعات محلی- باز مسیریابی الگوهای توسعه از نوع دیگر در برابر توسعه متداول که توزیع منصفانه را باعث میشود.
- ضرورت آرمانشهر اندیشی و هنجاری بودن عمل برنامهریزی در حوزه همگانی که عدم تمکین به روند مسلط و اهمیت نقش نوین تسهیلگری نوآورانه و سیاسی برای برنامهریزان است.
- دگرگونی بزرگ برای توسعهای از نوع دیگر که عدالت اجتماعی، پایداری محیطزیستی و زیستمندی اقتصادی را برای همگان به بار آورد ناگزیر است؛ لیک این دگرگونی در اصلاحی تدریجی بر شالوده اجتماعات محلی دستیافتنی است؛ توسعهای ظرفیت ساز و نهاد ساز و درنهایت، قدرتمند ساز برنامهریزی در این مسیر فضیلت است وگرنه در تحکیم وضع موجود، رذیلتی برای انباشت سرمایه بیش نیست.
مهمترین مفهومسازی و نظریهپردازیهای جان فریدمن: فرضیه شهرهای جهانی؛ اگروپلیتن/ منظومه کشت-شهری؛ توسعه قطبی شده/ مرکز-پیرامون؛ فضای اقتصادی در برابر فضای اجتماعی در توسعه منطقهای؛ برنامهریزی دادوستد مآبانه/ بده-بستانی؛ جامعه خوب و شهروندی؛ قدرتمند سازی اجتماعات محلی؛ سنتهای چهارگانه برنامهریزی: تحلیل سیاست، اصلاح اجتماعی، یادگیری اجتماعی و بسیج اجتماعی.
پایان سخن بر پایان زندگی او: شاید برخی خوانندگان این متن جان فریدمن را نشناسند؛ بر شاگردانش است که افزون بر بینش و دانش او از منش او بگویند. در زمانه استاد سازیهای سارقان علم و تولیدات فلهای فاقد نظریه، اخلاق و رفتار فروتنانه این استاد خاطرهانگیز است که آثارش سرشار از ارجاع به دیگران و خاکساری است؛ تا آنجا که «پتسی هیلی» میگوید آنهمه نوآوری و نظریهپردازی را هرگز به خود نسبت نداد و نفهمیدیم از اوست! بهراستی درخت هرچه پربارتر افتادهتر. امید آنکه پایان زندگی فریدمن، شروع و گسترش رهگشاییهایش در برنامهریزی توسعه فضائی باشد. یادش گرامی باد.
مظفر صرافی ۲۴ خردادماه ۱۳۹۶
(گروه برنامهریزی شهری و منطقهای، دانشگاه شهید بهشتی)
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] افتخار شاگردی پروفسور فریدمن در زمان تحصیل در دانشگاه کالیفرنیای لسآنجلس و نیز مراوده فکری و حضوری با ایشان پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور برایم فراهم شد که امیدوارم بنابراین شناخت، برداشت نزدیک به واقعیتی را منعکس نمایم؛ هرچند بیشک جامع افکار عالی او نخواهد بود.