مقصود معماری چیست؟ فقدان چارچوب مرجع برای قضاوت درباره‌ی معماری

نویسنده:گراهام مَکِی/ معمار و وبلاگ‌نویس
مترجم: مسعود تقوی


«انحصار از دست رفته‌ی نظریه‌ی انتقادی، منتقدان معماری را ناامید گذاشته است. در کتاب «معماری در هلند در سال ۲۰۰۷- ۲۰۰۸» نویسندگان از این شکوه می‌کنند که چارچوب مرجعی[۱] یکتا برای داوری معماری از دست رفته است. این اغتشاش به نسل جوان‌تر منتقدان نیز رسیده است. آنها همچنان نظریه‌ی انتقادی می‌خوانند، دکترای خود را در آن حوزه می‌گیرند، ولی نمی‌توانند آنچه را که یاد گرفته‌اند با دنیای اطرافشان تطبیق دهند. با ناپدید شدن چارچوب مرجع (با فرض اینکه روزگاری چنین چارچوبی وجود داشته است)، منتقدان توان قضاوتشان را از دست داده‌اند.»  اِیْکن‌گرافیا

اینکه شاید چارچوب مرجع مشخصی وجود نداشته باشد دلیل نمی‌شود خیال کنیم که تکثر چارچوب‌ها ــ که اغلب نیز متناقض هستند ــ چیز خوبی است و خودبه‌خود به این نتیجه برسیم که «معماری چقدر باحال است!». چیزی که احتیاج داریم نوعی چارچوب مرجع قانع‌کننده است. مجاز شمردن کثرت کمکی به ما نمی‌کند. در حال حاضر، این احساس که معماری سرگردان و نابسامان است غلبه دارد. هیچ قاعده‌ی راهنما، جهت‌گیری نظری، هنری یا (اگر جرئت کنم بگویم) اخلاقی ندارد. «چارچوب مرجع» اصطلاح مفیدی است. اصلاً گور پدر منتقدان! خود ما با چه معیاری می‌خواهیم ارزش معمارانه را قضاوت کنیم؟ پیش از آنکه بگوییم دیگر هیچ چارچوب مرجعی وجود ندارد، باید لااقل به این فکر کنیم که تابه‌حال چه چارچوب‌هایی داشته‌ایم.

یک نوع چارچوب مرجع همیشگی این بوده است که هرچه کارفرماهای پولدار می‌خواهند، فراهم شود. معماری دیگر راجع به ساختن هرم برای فراعنه نیست. دیگر راجع به ساختن قلعه‌ها و کاخ‌های عظیم برای پادشاهان و کلیساها، خانه‌های بزرگ برای زمین‌داران متمول و قدرتمند، و خانه‌های ییلاقی وسیع برای کارخانه‌داران ثروتمند نیست. معماری در طول تاریخ همواره به سوی بزرگترین بازار ممکن برای خدماتش رفته است. از این‌رو، وقتی یکی از این بازارها ناپدید می‌شود، معماری دنبال بازار بعدی نزد باقی پولداران می‌گردد. اینکه می‌گویند معماری «روح زمانه[۲]» را نشان می‌دهد ــ  [بله] این‌گونه نشان می‌دهد ـ راه واقعاً شسته‌ورفته‌ای برای بیان این مطلب است که معماری همیشه در پی پول بوده است.

تغییر در تمرکز بازار، از زمین‌داران ثروتمند با قدرت سیاسی به خانه‌های ییلاقی برای کارخانه‌داران متمول، تغییر مهمی بود. در انگلستان، این تغییر به معنای گذر از «پول قدیمی[۳]» به «پول جدید[۴]» بود. تکبر و فخرفروشی باقی‌مانده در انگلیسی‌ها باعث شده است که آنها هنوز معماری جورجی[۵] را برتر از ویکتوریایی[۶] بدانند. لوکوربوزیه تغییر بازار از خانه‌های ییلاقی برای کارخانه‌داران ثروتمند به خانه‌های حومه‌ای برای بازاری‌های[۷] متمول را به‌درستی تشخیص داد. او ویلا ساوا را برای یکی از غول‌های بیمه و ویلا استین را برای یکی از غول‌های بانکداری طراحی کرد. لوکوربوزیه بازار نوظهور را خوب تشخیص داده بود.

ولی داستان اصلی در آمریکا در جریان بود. معماری هنوز هم عمدتاً راجع به بناهای اداری، هتل‌ها و فرودگاه‌ها و وسیله‌هایی که سرمایه‌داری با آنها اشاعه می‌یابد، و اپراها و موزه‌ها و گالری‌های هنری، که مازاد سرمایه‌داری را به نمایش می‌گذارد، است. این اوضاعی است که کمابیش در آن قرار داریم. اینکه بگوییم گری[۸] و حدید «آیکون» می‌سازند، راجرز و فاستر «تکنولوژی» درست می‌کنند، و گروه سه‌تایی نوول[۹]، هرتزوگ و دمورن[۱۰]، و اُ.اِم.اِیْ[۱۱]«ابتکار معمارانه[۱۲]» می‌فروشند، به معنی وجود چارچوب‌های مرجع متعدد نیست. همه‌ی این معماران در یافتن شیوه‌های جدید برای اینکه کارفرمایان بیشتر از آنچه که لازم است برای هر بنا خرج کنند، موفق شده‌اند. باید بتوانیم بپذیریم که معماری همیشه این‌چنین بوده است.

تنها چیزی که می‌توانیم از آن مطمئن باشیم این است که در آینده به چیزی که در دو دهه‌ی اخیر «معماری» شمرده شده است، با بدگمانی فزاینده‌ای خواهند نگریست. مطبوعات معماری امسال خیلی ساکت بوده‌اند.[۱۳] اساساً برای کسانی چون فرانک گری، زها حدید، دنیل لیبسکیند، رم کولهاس[۱۴]، نورمن فاستر، ریچارد راجرز و همچنین معماران درجه دویی مانند رافائل وینولی[۱۵]، ویل آلسوپ[۱۶]، ژان نوول، هرتزوگ و دمورن، و امثال آنها این آخر خط است. یک نفر زیر ۶۰ سال بینشان هست؟ آنها موفقیت‌های خاص خودشان را داشته‌اند، و عجب موفقیت‌های هیجان‌انگیزی بوده‌اند، ولی از اینها چه عاید ما شده است؟ چه فایده‌ای برای بشریت داشته‌اند؟ اینان هم همچون دایناسورها مخلوقات زمانه‌ی خویش بوده‌اند. کلینیک کلیولند گری در لاس وگاس به نظر اولین کار پس از مرگ او باشد[۱۷].

تا چندی پیش، همه‌ی معماران دوست داشتند در دبی کار کنند، و بعد از آن هم دوست داشتند در چین کار کنند. الان دیگر هیچ‌کجا نیست که بخواهند. رم کولهاس بعد از آنکه در هردو بازار حسابی خوش گذرانده بود، اعلام کرد که عصر آتی، عصر معماری عمومی خواهد بود. ولی پس از شش ماه، این امید از بین رفته است چراکه دولت‌ها خرج نمی‌کنند. بازار بعدی؟ به نظر نمی‌رسد وجود داشته باشد.

سازمان «معماران برای بشریت» دارد به اعتبار آقای سینکلر[۱۸] اولین معارضۀ اساسی را درباره‌ی مسئله‌ی «معماری باید راجع به چه باشد؟» پدید می‌آورد؛ چون والتر گروپیوس به ما آموخت که معماری درباره‌ی پرستیژ است، لوکوربوزیه  آموخت که درباره‌ی قدرت است، میس ون درروهه آموخت که درباره‌ی پول است، و فیلیپ جانسون آموخت که درباره‌ی شهرت است.

واضح است که اگر معماری را همچون «بیانات[۱۹]» هنری یا روشنفکرانه‌ی باکلاس تعریف کنیم، برای کافرمایان از حیث منزلت اجتماعی ارزش دارد، ولی ارزش خاصی غیر از مفهوم نسبتاً متغیر «سرمایه‌ی فرهنگی[۲۰]» برای بشریت ندارد. اگرچه به آنچه آقای سینکلر انجام می‌دهد احترام می‌گذارم، درک نمی‌کنم که چرا اسم کارش را عبارت نقیض‌گویانه‌ی «معماران برای بشریت» گذاشته است و نه صرفاً «طراحان ساختمان‌های سودمند برای بشریت». اگر افراد زیادی در جهان محتاج ساختمان‌های به‌دردبخور هستند، امیدوارم او موفق شود بسیاری برایشان بسازد.

[divider]پی‌نوشت‌ها[/divider]

[۱] Frame of Reference

[۲] Spirit of Time (Zeitgeist)

[۳] Old Money به ثروت موروثی طبقات بالای اجتماعی (مانند اشراف -Gentry- و نجیب‌زادگان -Patrician) گویند. در بریتانیا این اصطلاح بیشتر درباره‌ی اشراف زمین‌داری به کار می‌رود، که به طور سنتی از زمین‌های موروثی خود روزگار می‌گذرانند. [ویکی‌پدیا] ــ م.

[۴] New Money همان Nouveau riche در فرانسوی یا «تازه به دوران رسیده» در فارسی. به کسی گویند که ثروتش را در دوران زندگی خودش کسب کرده است، نه از ارث. در جامعه‌شناسی به فردی گویند که پیشتر متعلق به طبقه‌ای فرودست‌تر بوده، و با پول جدیدی که کسب کرده، اجازه‌ی تحرک اجتماعی یافته و ابزار مصرف نمایشی ــ خرید کالاها و خدماتی که بیانگر تعلق به طبقه‌ای بالاتر باشد ــ را به دست آورده است. ــ م.

[۵] Georgian Architecture

[۶] Victorian Architecture

[۷] Commercialist

[۸] Frank Gehry

[۹] Jean Nouvel

[۱۰] Herzog de Meuron

[۱۱] OMA

[۱۲] Architectural Invention

[۱۳]  این یادداشت در سال ۲۰۱۰ به نگارش درآمده است. ــ م.

[۱۴] Remment Koolhas

[۱۵] Rafael Viñoly

[۱۶] Will Alsopp

[۱۷]  در زمان انتشار این یادداشت کلینیک کلیولند هنوز افتتاح نشده بود. درواقع پیش‌گویی نویسنده محقق نشد و عمر فرانک گری به افتتاحش قد داد. ــ م.

[۱۸] Cameron Sinclair

مؤسس سازمان‌ خیریه‌ی «معماران برای بشریت» ــ م.

[۱۹] Expressions

[۲۰] Cultural Capital

مطلبی دیگر
جابجایی ایستگاه راه‌آهن تهران: وقتی شهر قربانی مدیریت جزیره‌ای می‌شود