جای پروژهی اجتماعی معماری کجاست؟
نویسنده: کنی کوپرس[۱]
مترجم: سید مجید میرنظامی
در دههی گذشته، طیفی از اعمال مشارکتی و کنشگرانه[۲]، در مقام وارث خودخواندهی پروژهی اجتماعی معماری، ظهور کرده است. اغلب این ابتکارها، از کمکهای «معماری برای بشریت[۳]» در مناطق فقیر و بلازده گرفته تا مداخلات موقت شهری، از تعاریف معمول معماری فراتر میروند.[۴] نسل جدیدی از معماران، طراحان و شهرسازان شغلهای دفتری را به قصد ساخت سرپناه در برمه[۵]، بازپسگیری خیابان[۶]های سویا[۷]، باغبانی چریکی[۸] در لندن یا مطالعهی زاغههای ریودوژانیرو رها میکنند. چنین اعمالی با برتریدادن به کنشگری، بیتکلفی و دگربودگی[۹] در مقابل قسمی فرهنگ مسلط معماری، که شامل فرمالسیم مبتذل و دلمشغولیهای سلبریتیوار است، طراحی را از ور رفتن با فرم و مصالح به پرورش روالها و خلق الگوهای مشارکت گسترش میدهد.[۱۰] بهرغم استعداد این فعالیتها برای ایجاد تغییر، بسیاری از منتقدان هنوز دربارهی نتایج نهایی و تبعات این ابتکارها به دیدهی شک مینگرند. کسانی که پاسدار مرزهای جداکنندهی رشتهی معماری از سایر رشتهها هستند، اغلب بهسادگی نسبت به چیزی که آن را کار اجتماعی، و نه معماری، قلمداد میکردند بیاعتنا بودند. شاید واضحترین معارضه با این بیاعتنایی رشتهای، برگزاری نمایشگاه[۱۱] مقیاس کوچک، تغییر بزرگ: معماریهای نوین مشارکت اجتماعی[۱۲] در سال ۲۰۱۰ در موزهی هنرهای مدرن[۱۳] بود. این نمایشگاه با پروژههایی از قبیل خانهسازی کمهزینه، تأسیسات محلی، مدرسهسازی، دسترسی به حملونقل عمومی و نوسازی مساکن اجتماعی، مدعی امر تازهای در معماری بود؛ شکلی از کار معماری که از حیث اجتماعی درخور است. اگرچه این گرایش در تاریخ معماری قرن بیستم اصلاً بیسابقه نیست، جداً در سنت کیوریتوری[۱۴] موزهی هنرهای مدرن اتفاقی نادر است.[۱۵] با این همه، بهرغم اهمیت نمادین و تأثیر تکاندهندهی چنین نمایشگاههایی، به نظر میرسد که گسلی بنیادین در فرهنگ معماری معاصر شکافی رو به گسترش ایجاد کرده است: گسل میان معماری چونان فرایند اجتماعی و معماری بهمثابه شیء صوری.
امروزه در کدام طرف این شکاف میتوانیم پروژهی اجتماعی معماری را بیابیم؟ آیا از قسم طرحریزی روندهای اجتماعی است یا طراحی فرمهای بدیع؟ خیالهای تازه را چگونه میتوان آفرید، از طریق طراحی یا کنشباوری؟ آیا معماران، اگر خواهان مسئولیتپذیری اجتماعی باشند، همچنان میتوانند طراح بمانند یا ـ آنطور که هنوز عدهای از معماران ادعا میکنند ـ باید به فعالان اجتماعی بدل شوند؟ این پرسشها اصلاً تازه نیست و به گمان من هیاهویی برای هیچ خواهد بود؛ مگر اینکه بتوانیم شیوهای دقیقتر برای ارزیابی تأثیر این پروژههای اجتماعی بر سیاق وسیعتر اجتماعی و سیاسی آن ابداع کنیم. برای چنین کاری به عینکی تحلیلی نیاز داریم که با آن عینکی که برای بررسی پروژههای معماری به کار میرود متفاوت است. این تغییر چشمانداز، نهتنها در عرصهی معماری بلکه در رشتههای مختلف علوم اجتماعی و انسانی، در حال رخ دادن است. سه پیشنهاد زیر نشان میدهد که چنین تغییر رویکردی چگونه ممکن است ما را در بازاندیشیدن به پروژهی اجتماعی معماری معاصر کمک کند.
از قصدیت به عاملیت
تغییر نخست و کمابیش روشن چشمانداز، تغییر از قصدیت به عاملیت است.[۱۶] منتقدان معمولاً قصد اظهارشدهی طراح را در نسبتش با شواهد بهدستآمده از اثر معماری ارزیابی میکنند، خواه این شواهد از طریق بازنمایی رسانهای آن اثر جمعآوری شده باشد یا از طریق تجربهی شخصی [منتقد]. این رویکرد ممکن است برای داوری دربارهی ارزشهای زیباشناختی یا تجربی بنا کفایت کند، اما برای سنجش آن قسم از پروژهها یا اعمالی که در بالا ذکر شد چندان به درد نمیخورد. آیا «روز پارک(ینگ)[۱۷]» ــ رویدادی سالانه که در آن طراحان و شهروندان محلهای پارک خودرو را به پارکهای کوچک عمومی بدل میکنند ــ تغییری بنیادین در خصلت اجتماعی[۱۸] خیابانهای کنونی ایجاد میکند، یا صرفاً نشانهی چیرگی طبقهی متوسط بیغم[۱۹] بر فضا است؟ پاسخ به این پرسش نهتنها مستلزم تحلیل قصدهای اجتماعی یا سیاسی است، بلکه عاملان، برپاکنندگان و عموم کسانی که در چنین رویدادهایی درگیر هستند و شیوههایی که آن رویدادها پدید میآید و تکثیر میشود، و از همه مهمتر، تبعات نهایی آن ــ از حیث فضایی، اجتماعی و معماری ــ را نیز باید تحلیل کرد.
امروزه ضعف اساسی بسیاری از فعالیتهای کنشباورانهی معماری جدایی از ابزارهای مرسوم طراحی نیست، بلکه این است که معمولاً فقط در شعار سیاسیاند. اگرچه این فعالیتها مدعی رد قاطع فرهنگ مسلط معماری هستند، در این گرایش شعاری با آن مشترکاند. اگر میتوان فرمالیسم را بهراحتی به این دلیل کنار گذاشت که با توسل به مفهوم «آفرینندگی»[۲۰] از قصدیت بتواره میسازد، کنشباوری معمارانه نیز معمولاً قربانی وسوسهی مشابهی میشود؛ حتی اگر این نیتها آشکارا سیاسی باشند و نه زیباشناختی. اگر ما بهجای نیات پشت چنین پروژههایی بر پیامدهای آنها متمرکز شویم، حالوهوای بحث اساساً تغییر میکند. برخی از پروژههای کنشباورانه را بهرغم گفتار خیرخواهانه و نیات نیکشان به درستی نقد کردهاند؛ زیرا محمل قسمی «امپریالیسم بشردوستانه»[۲۱]ی نوین بودهاند یا به این دلیل که موجب اعیانیسازی شهری[۲۲] شدهاند.[۲۳] به بیان ساده، تحلیل پروژهی اجتماعی معماری امروزه دیگر نمیتواند به قلمروهای نیت، فرم و بازنمایی منحصر بماند، بلکه باید این موارد را به نتایج و پیامدها گره بزند.
از ایدئولوژی به مادیت[۲۴]
پیشنهاد دوم و مرتبط این است که مادیت پروژهها با دقت بیشتری بررسی شود. دعوت به اینکه معماری باید براساس آنچه که ‘انجام میدهد‘ داوری شود و نه آنطور که ‘وانمود میکند‘، در فرهنگ معماری امری متداول است؛ هرچند این دعوت بهندرت اجابت شده است. از برخی جهات، این دعوت بازتابدهندهی دعوتهایی است که در سرتاسر علوم اجتماعی و انسانی به نوعی «ماتریالیسم نوین» دیده میشود.[۲۵] چنین دعوتهایی قاعدتاً باید عرصهی معماری را مستعد بیابند. تصور اینکه رشتهای بهتر از معماری برای تفکر دربارهی مادیت و تبعات انسانی آن پیدا شود دشوار است. با وجود این، ماتریالیسم معماری، معمولاً به اندازهی همان نوع از مارکسیسم فروکاهنده که برونو لاتور[۲۶] به نحوی مستدل ردش میکند، آرمانخواهانه است.[۲۷] منتقدان معماری ــ حتی آنان که علائق بهاصطلاحْ پدیدارشناسانه دارند ــ از دیرباز پروژههای معماری را بهصورتی ارزیابی میکردند که انگاری این بناها تصویر بودند، نه فرایندهای پیچیدهی سیاستگذاری، طراحی، ساختوساز و سکونت. تمایل آکادمی به بررسی معماری در قالبی گفتمانی نمیتواند همواره برای سنجش نقش اجتماعی آن سودمند باشد. معماری را اغلب در حکم ساحت فرمهایی تلقی کردهاند که امر اجتماعی را صرفاً بازنمایی میکند، بهجای اینکه آن را فرایند تولیدی ببینند که درون جهان اجتماعی بزرگتر رخ میدهد و همچنین به شکل دادن آن جهان کمک میکند. از اینرو، تغییر عینک به معنای اتصال دوبارهی تولید معماری به مصرف و استفاده است.
همارزی مستقیم فرم معماری با سیاست ــ تناقضی مدرنیستی که همپیمانی معماران و نظریهپردازان در دههی ۱۹۹۰ به آن جان تازهای بخشید ــ امروزه تا حد زیادی بیاعتبار شده است.[۲۸] اما بر باد رفتنش صرفاً خطای قدیمیتر و بنیادیتر نظریهی معماری را هویدا کرده است؛ نظریهای که «جز عین کل است[۲۹]» فرض اصلی آن محسوب میشود: آثار منفرد معماری وضعیت امروزی ما را به همان اندازه روشن میکنند که تولید محیط مصنوع در مقیاس بزرگتر. چنین عینکی مادیت پیچیدهی بنا را بهصورت مفاهیم ایدئولوژی و بازنمایی منجمد میکند. فقط عینکی که بیشتر با روش تجربی هماهنگ شده باشد، عینکی که قادر به تمرکز بر روی روابط امر مادی و اجتماعی است میتواند این پیچیدگی را هویدا کند. برای برملاکردن این روابط لازم است که به معماری، نه بهمنزلهی تصویر امر سیاسی، بلکه چونان بخشی از سیاستهای بغرنجی بنگریم که در آن مادیت معماری، به اندازهی آنها که عملاً میسازند و مصرفش میکنند، اهمیت دارد.
از نقد به بازاندیشی[۳۰]
بحث دربارهی پروژهی اجتماعی معماری مستلزم نگریستن به آن در افق سرمایهداری معاصر است. آمال اجتماعی مدرنیسم معماری در خلأ شکل نگرفت بلکه به نیروهای عظیمتری چون توسعهی اقتصادی ملی، نظامیگری، نظامهای تجارت جهانی، تکوین دولت رفاه و مانند آن بستگی داشت. معماری معاصر نیز در رژیم تولید و مصرف خاصی قرار گرفته است.[۳۱] اگر آن رژیم را اکنون غالباً نئولیبرال مینامند و شهریشدن[۳۲] همچنان در راهبردهای انباشت سرمایه[۳۳] نقشی عمده ایفا میکند، سیاست معماری یقیناً پیچیدهتر از آن چیزی است که مقولات فراگیری چون همدستی[۳۴] و مقاومت از عهدهی تبیینش برآیند. این واقعیت که نقش اجتماعی معماری امروزه، بهجای ساختار جمعی، بیشتر در قالب عاملیت فردی درک شده است، خود بخشی از تغییر گستردهتر در فضای فکری است که با برآمدن دموکراسیهای نئولیبرال در طی دهههای گذشته توأم بود. معماران، بهرغم درگیریشان با ساختارهای بیش از پیش همبسته، اغلب تنها به نظر میرسند. این همان وضعیت معماران معروفی است که در پس شهرتشان نهتنها دستهای از کارآموزان سختکوش [و بینام و نشان]، بلکه شبکهی بیدر و پیکری از رسانه و دیگر مؤسسات پنهان شدهاند. این مطلب دربارهی «منتقد» نیز صدق میکند؛ چهرهای که مخالفت و کارچاقکنی[۳۵]اش تقریباً از هم تفکیکناپذیر است.
بخش اعظم خردهفرهنگ کنشباورانهی معماری معاصر بر بنیان نقدهای آنری لوفور[۳۶] بر شهریسازی سرمایهداری استوار شده است.[۳۷] اما اغلب در پی زخم هر نقدی سروکلهی دوایش هم پیدا میشود.[۳۸] برای مثال، در فرانسه دولت بروکراتیک بهسرعت نظریههای لوفور و آثار موقعیتگرایان[۳۹] را نهادینه کرد و از دههی ۱۹۷۰ به این سو، بخشهای دلخواهش از این نظریهها را برای توسعهی شهری برگزید.[۴۰] دستگاه نقادانه و خلاقانهی «مداخلهی مردمی در شهر»[۴۱] فعلی تا کجا ممکن است در جهتی مغایر با هدف اصلیاش به کار رود، وقتی که فراخوانهای خودجوش گردهمآیی[۴۲] در شهر به ابزاری برای بازاریابی بدل میشوند و شرکتها خیابانها را به هوای مشتریان پیاده باز پس میگیرند؟ «فعالیت منتقدانه در فضا» به خاطر اولویتدادن به دگربودگی، اتفاقات فرعی و جنبی، امر رادیکال، و مقیاس کوچک دیگر نمیتواند مناسبترین راهبرد باشد. ما باید با این ادعا که رویکردهای مذکور به علت عرضهی قسمی نقد سرمایهداری ذاتاً پیشرو است، محتاطانه برخورد کنیم. فهم و بازنمایی فرایندها یا نظامهای پیشپاافتاده و در عین حال پیچیدهای چون جمعآوری زباله یا اقتصاد شهری مسکن باید بسیار نقادانهتر از این باشد؛ هم در زمینهی معماری و هم در جامعه بهطور کلی. ما بهجای نقد جذاب و چشمگیر به توجه مستمر و تجربهی متعهدانه نیاز داریم. این یعنی شکست را به اندازهی پیروزی ارج نهیم، از کارهایمان یاد بگیریم، و به همان میزان که اجرا میکنیم تحلیل کنیم.[epq-quote align=”align-left”]دانش معماری عرصهای بسته درون رشتهای خاص نیست. سرزندگی معماری منوط به درگیرشدن آن با قلمروهای بیگانهی دانش است. [/epq-quote] این یکجور فرایند بازاندیشانهی بلندمدت است که این روزها صبر و حوصلهی لازم برایش در بیشتر انواع فعالیت وجود ندارد، هم فعالیت کنشباورانه و هم پروژهای. اگر «مداخلهی مردمی در شهر» به جای پیشرو عمل کردن به چوب لای چرخ [طرحهای شهری] گذاشتن ادامه دهد، سرانجام قادر نخواهد بود که بیرون از جمع نسبتاً کوچکی از کنشگران سرمایهی اجتماعی به دست آورد. درعوض، کارهای پایدارتر و بازاندیشانه اساساً میتواند راههای کسب دانش معماری را دگرگون کند.
نزد اغلب اهالی معماری، ادعای نقش اجتماعی برای معماری چیزی جز ژستی فریبنده نیست؛ که اگر نگوییم ریاکارانه، لااقل سادهلوحانه است. این روزها دیگر پذیرفتنی نیست که معماران باید مهارت معقولی در ساختمانسازی یا در صورتهای ابتدایی زندگی روزمره داشته باشند. چنان دانشی، چه آن دانشی که انتظار میرفت معماری واجد آن باشد و چه آن دانشی که از سایر رشتهها مشتاقانه وارد معماری میکردند، اکنون سبب تشویش رشتهای[۴۳] شده است. با اینحال، این باور راسخ، که پرداختن به انواع بیرونی دانشْ رشتهی معماری را تهدید میکند، با عنایت به گوناگونی فعالیتهای کنونی، دیگر اعتباری ندارد. دانش معماری عرصهای بسته درون رشتهای خاص نیست. سرزندگی معماری منوط به درگیرشدن آن با قلمروهای بیگانهی دانش است. تجارب معمارانه نهتنها باید فرم، فرایند و تولید را در بر بگیرد، بلکه باید شامل اقبال عمومی و سودمندی نیز بشود. امروزه، بدون در پیش گرفتن رویکردی آزادانه به مسئلهی تولید دانش نمیتوان توسعهی راهبردهای مشارکت اجتماعی را متصور بود. این راهبردها دوباره میتواند نقشی سرنوشتساز در فهم ما از عاملیت جایگرفتهی معماری در جهان بازی کنند.
[divider]بیوگرافی نویسنده[/divider]
کنی کوپرس استادیار تاریخ معماری در دانشکدهی معماری دانشگاه ایلینوی در اِربانا-شمپین[۴۴] است. کتاب او با عنوان پروژهی اجتماعی: خانهسازی در فرانسهی پس از جنگ[۴۵] یکجور تاریخ معماریانه، فرهنگی، و فکری از حومهنشینیگری[۴۶] در فرانسهی پس از جنگ است. کتاب سودمندی مهم است: نوعی تاریخ آلترناتیو معماری[۴۷] به ویراستاری او نیز به بررسی این مطلب میپردازد که تعاریف متنوع از کاربر در طی سدهی بیستم چگونه روی معماری تأثیر گذاشته است.
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] Kenny Cupers
[۲] activist
[۳] Architecture for Humanity
«معماری برای بشریت» سازمان خیریهای است که راهحلهای معمارانه برای بحرانهای انسانی را جستوجو میکند. ــ م.
[۴] بنگرید به: http://architectureforhumanity.org؛
نیز:
Giovanna Borasi and Mirko Zardini, eds., Actions: What You Can Do with the City (Amsterdam: SUN Architecture, 2008), http://www.spur.org/publications/library/article/diy-urbanism.
[۵] Burma. برمه نام دیگر «میانمار» است.
[۶] Reclaim the Streets (RTS)
به جنبشی اشاره میکند که خواستار اعادهی حق مالکیت عمومی بر خیابانها است. مارشال برمن در کتاب تجربهی مدرنیته خاستگاه این جنبش را نشان داده است: «تز، تزی که مردمان شهری از ۱۷۸۹، در سراسر قرن نوزدهم، و در قیامهای عظیم انقلابی در پایان جنگ جهانی اول، آن را اعلام داشتند: خیابانها مال مردم است.» (مارشال برمن. تجربۀ مدرنیته. ترجمهی مراد فرهادپور. تهران: طرح نو، ۱۳۷۹. ص۲۰۴.) ــ م.
[۷] Sevilla
[۸] guerrilla-garden
[۹] alterity
[۱۰] برای دیدن نقدی متأخر بر این کارها بنگرید به:
Mimi Zeiger, The Interventionist’s Toolkit, http://places.designobserver.com/feature/the-interventionists-toolkit-part-1/24308/. See also Bryan Bell and Katie Wakeford, eds., Expanding Architecture: Design as Activism (New York: Metropolis Books, 2008).
[۱۱] exhibition
[۱۲] Andres Lepik, Small Scale, Big Change: New Architectures of Social Engagement (Basel: Birkhäuser, 2010).
[۱۳] Museum of Modern Art (MoMA)
[۱۴] curatorial
[۱۵] بنگرید به:
Kenny Cupers, ed., Use Matters: An Alternative History of Architecture (London and New York: Routledge, 2013).
[۱۶] همچنین بنگرید به:
Kenny Cupers and Isabelle Doucet, “Agency in Architecture: Reframing Criticality in Theory and Practice,” Footprint Journal ۴ (۲۰۰۹): ۱–۶.
[۱۷] PARK(ing) Day
[۱۸] Sociality
[۱۹] cappuccino-sipping middle class
[۲۰] authorship
[۲۱] humanitarian imperialism
[۲۲] urban gentrification
[۲۳] همچنین بنگرید به:
Part III of Zeiger’s The Interventionist’s Toolkit (note 2).
[۲۴] Materiality
[۲۵] برای مثال بنگرید به:
Diana Coole and Samantha Frost, eds., New Materialisms: Ontology, Agency, and Politics (Durham, NC: Duke University Press, 2010).
[۲۶] Bruno Latour
[۲۷] Bruno Latour, “Can We Get Our Materialism Back, Please?” Isis ۹۸ (۲۰۰۷): ۱۳۸–۱۴۲.
[۲۸] برای نظری اجمالی به این بحث بنگرید به:
Thomas A. Dutton and Lian Hurst Mann, “Problems in Theorizing ‘The Political’ in Architectural
Discourse,” Rethinking Marxism: A Journal of Economics, Culture, and Society ۱۲, no. 4 (2000): 117–۱۲۹.
خود این نظر از آنِ فردریک جیمسون است. بنگرید به:
Frederic Jameson, “Architecture and the Critique of Ideology,” in Architecture Criticism Ideology, edited by Joan Ockman (Princeton, NJ, and New York: Princeton Architectural Press, 1985), 71.
[۲۹] pars pro toto
[۳۰] Reflexivity
برخی مترجمان معادل آن را «تأمل» نهادهاند. معنی این اصطلاح دوباره اندیشیدن به اعمال و افکار است. ــ م.
[۳۱] بنگرید به کتاب من:
The Social Project: Housing Postwar France (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2014).
[۳۲] urbanization
[۳۳] strategies of accumulation
[۳۴] complicitiy
[۳۵] entrepreneurship
[۳۶] Henri Lefebvre
[۳۷] بنگرید به:
Lee Stickells, “The Right to the City: Rethinking Architecture’s Social Significance,” Architectural Theory Review ۱۶, no. 3 (2011): 213–۲۲۷.
[۳۸] پژوهش استانک دربارهی آراء آنری لوفور نیز از این پروبماتیک متأثر است. بنگرید به:
Lukasz Stanek, Henri Lefebvre on Space: Architecture, Urban Research, and the Production of Theory (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2011).
[۳۹] Situationists
[۴۰] قانعکنندهترین صورت این استدلال در مورد مدیریت شرکت (corporate management) بیان شده است؛ بنگرید به:
Luc Boltanski and Eve Chiapello, Le Nouvel Esprit du Capitalisme (Paris: Gallimard, 1999).
[۴۱] DIY urbanism. مداخلهی مردم در شهر که با صرف بودجهی کم و اغلب موقتی انجام میشود و در برابر مداخلههای از بالا به پایین و بروکراتیک قرار میگیرد. ــ م.
[۴۲] flash Mob
[۴۳] disciplinary anxiety
[۴۴] Urbana-Champaign
[۴۵] The Social Project: Housing Postwar France
[۴۶] suburbanization
[۴۷] Use Matters: An Alternative History of Architecture
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://doi.org/10.1080/10464883.2014.864892″]Journal of Architectural Education[/button]