بیست سال زمانی کوتاه بود برای آنکه بیش از صد شهر مرز جمعیتی ۱۰۰ میلیون نفر را پشت سر بگذارند. شهرهای کوچکی در این مدت به کلانشهرهای بالای دهمیلیوننفری بدل شدند و اینهمه مقارن بود با ساخت و توسعهی پروژههای زیرساختی عظیم، پارکهای علم و فناوری، مراکز خرید، فرودگاهها، اتوبانها، مجتمعهای محصور و زمینهای گلف.
سانتیاگو، بمبئی، نیویورک، سئول و تهران؛ هرکجا که شهرها بودند سرمایه ساختارهایی باشکوه برای ثروتمندان برپا ساخت. طرف دیگر این گسترش هولناک شهری، سیارهای از زاغههای زحمتکشان است. کلونیهای انسانی، رهاشده در برهوت بهداشت و بهدوراز آب شرب که ساکنین آن تا پاسی از شب تا کمر در سطلهای زباله فرورفتهاند. بولدوزرها هرروز، هزاران نفر را از شهرهایی که عمری در آن زیستهاند بیرون میریزند و بدهکاران بانکی، شبها در هراس از اول ماه به خواب میروند.
در طول تاریخ هرگز شهرها تا بدین حد به لحاظ اجتماعی- اقتصادی تفکیک و چندپاره نشده بودند.
مارکسیست آمریکایی، دیوید هاروی در کتاب «شهرهای شورشی: از حق به شهر تا انقلاب شهری» پسزمینهی این آشوب شهری را به تصویر میکشد.
اینکه چگونه سرمایه از توسعه شهری در جهت اهداف خود استفاده نموده و به «قطبیسازی بیهمانندی از توزیع ثروت و قدرت در الگوهای فضایی شهرهای ما» دستیافته است.[epq-quote align=”align-left”]شهرنشینی به شیوههای متعددی میدان تحقق ارزش اضافی است. ارتباطی درونی در گردش سرمایه بین تولید و تحقق وجود دارد و مبارزات در سپهر شهری درست به همان اندازهی مبارزات در فضای کار برای تولید و تحقق ارزش اهمیت دارد.[/epq-quote]
شهرنشینی به شیوههای متعددی میدان تحقق ارزش اضافی است. ارتباطی درونی در گردش سرمایه بین تولید و تحقق وجود دارد و مبارزات در سپهر شهری درست به همان اندازهی مبارزات در فضای کار برای تولید و تحقق ارزش اهمیت دارد. چهبسا مبارزاتی که در محیط تولید ارزش اضافه به پیروزی میرسیدند اما در بازار شهر یعنی جایی که قرار بوده ارزش اضافی تحقق پیدا کند، حاصل آن مبارزات به باد رفته است.
دیوید هاروی بیان میکند که شهرها با جذب مازاد سرمایه و کار نقشی حیاتی در انباشت سرمایه ایفا میکنند. نتیجهی این گسترش آشفته اما «به فقر کشیدن»، «پرولتریزه شدن» و «ازخودبیگانگی» اکثریت گستردهای از ساکنین شهری است.
در این کتاب وی توضیح میدهد که چگونه «شهرسازی نئولیبرال» شرایط را برای بهرهبرداری بیشتر تحت نظام سرمایهداری مهیا میسازد. در شهرهای امروز کارگران و مردم ازآنچه بدیشان تعلق دارد منتزع شده و مصادره حقوق به نفع بخش خصوصی همچنان در جریان است. این بار سرقت از حقوق طبقات فرودست صرفاً شامل دستمزد و ابزار تولید نیست بلکه فضاهای عمومی نیز با روند رو به تزاید خصوصیسازی از کنترل مردم در حال خروج است.
دیوید هاروی در نگاه رادیکالش، شهر را بهعنوان سرچشمه ظلم و بیداد سرمایهداری و همزمان بنیان مقاومت در برابر این جور میداند. هاروی هم مانند لوفور معتقد است مبارزاتی که در شهرها بر سر زندگی روزانه در جریان است درست به همان اهمیت مبارزاتی است که در محیط کار جریان دارد. این موضع هاروی، او را از مارکسیستهای سنتی که تنها کارگران کارخانهها را نیروی محرک اصلی انقلاب میدانند متمایز میکند.
سرمایهداری همانگونه که با قلب و استحاله مفاهیم توانست «اخراج کارگران» را «سیاست تعدیل» و «طبقه سرمایهدار» را «کارآفرین» جا بزند این بار در شهرها تحت عنوان سیاست «اعیانی سازی و احیای بافتهای فرسوده» زمینهساز کوچ کارگران از سطح محلات شهری بهجانب حومهها شده است. کوچی که وامهای کمرشکن گوناگون و سلب خدمات شهری پشتوانهی آن است.[epq-quote align=”align-left”]نتیجهی این گسترش آشفته اما «به فقر کشیدن»، «پرولتریزه شدن» و «ازخودبیگانگی» اکثریت گستردهای از ساکنین شهری است.[/epq-quote]
در این هنگام است که بحران مالی ۲۰۰۸ فرامیرسد و این بار مصادره املاک درگرو رهن بانکی، به تراکنش سریعتر سرمایه از فقیر به غنی میانجامد.
دیوید هاروی بهطور شفاف سازوکار ترقی قیمت املاک را توضیح میدهد و آن را نه بهواسطه بهبود کیفیت زندگی شهری بلکه مستقیماً در خدمت طبقه سرمایهدار میداند.
پس از انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه، پاریس توسط بارون هوسمان از نو بنا شد تا جاذب مازاد کار و سرمایه در مقیاسی کلان باشد. سرمایهگذاریهای عظیم، خلق انواع نوینی از اعتبارات بهواسطه نظام گسترشیافتهی بانکداری آنگونه که هاروی در کتاب «پاریس: شهر مدرنیته» توصیف میکند به سرکوب جنبشهای کارگری از طریق باز تنظیم سازمان فضایی شهر انجامید. در کتاب شهرهای شورشی هاروی با رجوع به پاریس هوسمان نشان میدهد که چگونه رد پای شهرسازی معاصر را میتوان در برنامهریزی هوسمانی سراغ گرفت.
شهرسازی تحت نظام سرمایهداری بهخوبی نشان میدهد که چگونه گونههای مختلف سرمایه با یکدیگر عمل میکنند. پس از بحرانهای مالی بسیاری از اقتصاددانان این فرض را مطرح میکنند که نظام مالی مستقل از هسته مرکزی سیستم عمل میکند و لذا تنها بایستی با تنظیمهای دورهای و مقررات مالی جلوی افراط و تفریطهای آن را گرفت. هاروی اما نشان میدهد که سرمایه در بخش مستغلات بهعنوان گونهای از سرمایه ساختگی با سرمایه مولد تلفیقشده و به همراه آن وارث نظم تولید سرمایهداری میشود.
چرخوفلک سرمایه با قرض دادن بنگاههای مالی به بسازوبفروشها آغاز شد. ساخت پرسود املاک در کالیفرنیا، اسپانیا و … بسیاری را به این طمع انداخت که با ساخت و فروش خانه در این مناطق از منافع سرشاری برخوردار شود. از طرف دیگر در بسیاری از موارد همان بنگاهی که برای ساخت املاک منابع مالی را فراهم میکرد به خریداران برای خرید همان املاک وام میداد. سرمایه گویا داشت کاری غیرممکن را به سرانجام میرساند: «کنترل همزمان عرضه و تقاضا» امری که میتوانست به خروج از بحرانهای اقتصادی بیانجامد.
هاروی اما روی ایراد این سیستم انگشت گذاشت. فاصله بین ساخت تا فروش خانه طولانی بود. این زمان در مقایسه با سایر کالاها آنقدر بالابود که منجر به افزایش وامهای رهن مسکن شده و کار را برای پیچیدگیهای مالی بیشتر آسان نمود. درنهایت کار به اینجا رسید که چرخه وامهای پرداختنشده بر سر بحرانی که قرار بود توسعه شهری آن را به تعویق بیندازد آوار شد. البته که درنهایت بانکها به مدد ضوابط و مقررات گوناگون از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و مردم اسپانیا و یونان را با وامهایشان تنها گذاشتند.
دیوید هاروی همچنین روی جنبههای ایدئولوژیک رشد سرمایه ساختگی در شهرها تأکید میکند. رشد شهری ماشینی است که توسط اسطورهها تغذیه میشود. به قول مارکس: «سرمایه بهطور اتوماتیک توسط قدرت خودش، ارزشی بیش از میزان واقعی پیدا میکند». زمین شهری و مستغلات نیز به همین ترتیب به طرز معجزهآسایی به رشد ارزش خود دامن میزند. رشد ارزشی غیرواقعی که درنهایت خروج از توهم آن بسیار دردناک خواهد بود.
از سوی دیگر فرایند شهرنشینی تحت حاکمیت سرمایه همواره در جهت کنترل بیشتر بر حیات انسانها بوده است. در روزهای نخستین سرمایهداری، شهرها بهسرعت رشد کردند تا تسهیلگر عرضه نیروی کار باشند. این عرضه به انضمام قواعد و دیسیپلین جدی در خصوص سبک زندگی شهری بود تا بتواند به تقاضای تولید صنعتی پاسخگو باشد. هاروی رشد چین را در همین ساختار تعریف میکند. رشدی تا بدان پایه سریع که در مواردی همچون شنزن به تسلط مطلق لیبرالیسم بازار آزاد بر مستغلات انجامیده است.
رشد و توسعه در کلانشهرهای امروز به عقیدهی هاروی در جهت مصادرهی سبک زندگی، ارزشهای اقتصادی و سیاسی، نیروی کار و حتی ادراک طبقه کارگر شهری از جهان پیرامونی بوده است.
در ایالاتمتحده، شکلگیری «طبقه کارگر مالک خانه» پس از جنگ جهانی دوم به عقیدهی هاروی «یک تیر و دو نشان» بود. بازسازی اقتصادی از طریق بازار ساختوساز و از سویی دیگر کشاندن طبقه کارگر به سمت سیاستهای محافظهکارانه از طریق القاء توهم مالکیت (ناشی از وامهای مستغلات) دو هدف نظام سرمایهداری بود و در بریتانیای دوران تاچر هم پیگیری شد.
در نظرگاه دیوید هاروی این موضوعات منجر شده است که «شهر و فرآیند شهری امروز به آوردگاه نبرد طبقاتی – اجتماعی و سیاسی تبدیل شود». در دنیای غلبهی نئولیبرالیسم، سرمایه بیش از آنکه به سمت تولید کارخانهای برود به سمت شهر میرود و با تولید ارزش اضافی (البته به شکل مسموم و حبابی) از طریق رانت و احتکار زمین هرچه بیشتر شهری میشود.[epq-quote align=”align-left”]شهر و فرآیند شهری امروز به آوردگاه نبرد طبقاتی – اجتماعی و سیاسی تبدیل شود[/epq-quote]
بسیاری این پرسش را امروزه میپرسند که طبقه کارگر کجاست؟ پاسخ این است که همراه با صنعتیزدایی جوامع غربی و موقتی و سیال شدن نیروی کار، بیشتر نیروی کار در حال حاضر درگیر تولید و بازتولید زندگی شهریاند. از این جنبه هم تأکید هاروی بر شهر بهعنوان کانون مبارزه (علاوه بر محل انباشت سرمایه و ارزش اضافی دانستن شهر) معقول به نظر میرسد.
به عقیدهی دیوید هاروی «تقاضا برای حق به شهر منجر به اتحاد مبارزات گوناگون خواهد شد.» شعاری که در ۱۹۶۸ مارکسیست فرانسوی هانری لوفور بیان داشت. هاروی معتقد است در عصری که بسیاری از کالاهای اجتماعی بهواسطه بحرانهای مالی از دست جامعه خارجشده و در شرایطی که نئولیبرالیسم بخصوص در ۳۰ سال گذشته با خشونت هرچهتمامتر به توزیع عمومی کالاهای اجتماعی حمله نموده، بایستی به کمپینهای مخالفت با ایجاد توسعههای فضایی لوکس در شهرها و آسیبهای زیستمحیطی در حواشی آنها از منظر مقدمهی یک مبارزه رادیکال اجتماعی نگریست.
این یادداشت پیش از این در شمارهی ۵۱ مجلهی مهرنامه به چاپ رسیده است.