رهنما، دکترای جغرافیا و برنامهریزی شهری دارد و رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد است. در یک روز شلوغِ کاری با وی درباره «توسعه نامتوازن در مشهد و نمودها و چرایی آنها» به گفتگو نشستیم. اینکه توسعه شهر از کنترل خارج شده و آیندهاش مشخص نیست، از دیدگاه او به فقر فلسفی و نظریهای که از ابتدا داشتهایم، بازمیگردد. بااینحال میگوید: «به نظر من یک اراده دیگری بوده که شهر را به سمت دامنههای جنوبی گسترش دهد. اگر دقت کنیم، میبینیم بعد از ۱۳۷۰ است که دامنههای جنوبی به شهر ملحق میشوند و طرح تفصیلی که برای منطقه تهیه میشود، شهر را به سمت توسعه اینطرف هل میدهد». این گفتگو را در ادامه بخوانید.
روند تهیه طرح جامع مشهد بهعنوان سندی که الگوی توسعه را قرار است مشخص کند، سالها به طول انجامیده و هنوز هم به سرانجام روشنی نرسیده است. این در حالی است که کارشناسان، عمر مفید طرح جامع در هر شهر را ۱۵سال میدانند. سؤال این است که در حال حاضر مدل توسعه مشهد از کدام الگو پیروی میکند؟
تابهحال اصلاً شهرهای ما یک الگوی توسعه نداشتهاند. بیشتر یک طرح فیزیکی کالبدی داشتهاند که جهتگیری خاصی از بعد اجتماعی، اقتصادی یا زیستمحیطی نداشته است. اصلاً شهرها چشمانداز روشنی نداشتهاند. تهیه طرحهای جامع هم بیشتر بر اساس شاخصهای جمعیتی بوده است؛ یعنی اینکه مثلاً در بیست سال آینده جمعیت چقدر میشود و بر اساس آن شهر چقدر زمین میخواهد، چه خدماتی میخواهد، لذا یک الگوی روشنی که جهتگیری مشخصی داشته باشد و شهر در آن راستا هدایت شود، وجود نداشته است که مثلاً یک شهر قرار است دانشگاهی شود، یک شهر صنعتی شود و یک شهر خدماتی-گردشگری شود. از دهه ۹۰ بانک جهانی و سازمان ائتلاف شهرها که دیدند طرحهای جامع نتوانستهاند اهداف توسعه شهری را برآورده کنند، استراتژی توسعه شهر را مطرح کردند که هدف آن فقرزدایی و هدایت شهر در جهتی مشخص و مدیریت شهرها مبتنی بر مشارکت مردم و توزیع عادلانه خدمات باشد. از آن زمان تقریباً این جریان به سایر کشورها سرایت پیدا کرد. در ایران وزارت کشور بهتازگی تمام شهرداریها را موظف کرده که برنامه راهبردی عملیاتی برای شهرها تهیه کنند؛ یعنی هر شهری برای بیست سال آینده خود چشماندازی داشته باشد که آن شهر در بیست سال آینده میخواهد به کجا برود و برای رسیدن به این چشمانداز چه اقدامات عملی باید انجام دهد. من فکر میکنم جایگزین خوبی برای طرحهای جامع است که بیشتر در بعد فیزیکی و کالبدی بودند و قادر به پاسخگویی به مشکلات اجتماعی و اقتصادی مثل بیکاری، نابرابریها و حرکتهای جمعیتی ناخواسته مثل حاشیهنشینی نبودند.
مشهد بهعنوان شهری که کانون تشیع محسوب میشود، چه چشماندازی دارد؟
من فکر میکنم مشهد اصلاً هیچگونه جهتگیری توسعهای خاصی ندارد و آیندهاش مشخص نیست. در دهه ۸۰ چشماندازی برای مشهد تهیهشده که بر مبنای آن شهری الهامبخش باشد و ویژگیهای معنوی و فرحبخش و فناوریهای برتر داشته باشد؛ ولی عملاً در حد یک گزارش سی چهلصفحهای باقیمانده و هیچ اتفاق دیگری نیفتاده است. تازگیها قدمهایی برداشتهشده که میخواهند استراتژی توسعه شهر مشهد یا سیدیاس مشهد را تهیه کند و فراخوانی هم چند ماه پیش صورت گرفت؛ ولی از آن زمان تابهحال هیچ اتفاقی نیفتاده است. شهرداری مشهد بهتبع دستورالعمل وزارت کشور باید آن برنامه راهبردی عملیاتی را تهیه کند که توسعه شهر جهتگیری خاصی داشته باشد و اینکه سقف جمعیت این شهر باید در یک جایی محدود شود.
اینکه گرایش شهر به یک سمت رفته است، ناشی از چیست؟ شاهد این هستیم بخشهایی از شهر توسعه بیشازحد پیداکردهاند و بخشهای دیگر همچنان در حاشیه ماندهاند.
شهر مشهد خیلی در چهارچوب آن برنامههای جامع ۷۰ تا ۹۵ که قرار بوده به سمت شاندیز حرکت کند، نرفته است. جمعیتی که برای مشهد پیشبینیشده بود، ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر بوده که ۴ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در مشهد و بقیه در شهرهای گلبهار و نوبهار باشد که این تحقق پیدا نکرد؛ چون برآوردهای اولیه اشتباه بود. از طرفی موجی که وارد مشهد شد، بیشتر به سمت حاشیه رفته است؛ ضمن اینکه خود طرح جامع استانداردهای پذیرش گروههای فقیر مهاجر را نداشته و ضوابط و مقرراتی که در آن طرح دیدهشده است، با خانههای ۴۰ و ۵۰ متری که مهاجران در آن زندگی میکنند، سازگاری نداشته است. به نظر من یک اراده دیگری بوده که شهر را به سمت دامنههای جنوبی گسترش دهد. اگر دقت کنیم، میبینیم بعد از ۱۳۷۰ است که بخشهای نجفی و دامنههای جنوبی به شهر ملحق میشوند. درواقع وقتی کوه هاشمیه را میبرند و انتهای هاشمیه را به چهارچشمه وصل میکنند، اهدافی داشتهاند. طرح تفصیلی که برای منطقه تهیه میشود، شهر را به سمت توسعه اینطرف هل میدهد. متأسفانه واگذاری کوهها و دامنهها در قالب اراضی ملی به مؤسسات و شرکتهایی بنام آبادگران توسط مسئولان مسکن و شهرسازی، باعث میشود که ناخواسته بخشی از شهر به سمت دامنههای جنوبی حرکت کند و بعد هم از کنترل خارج شود.
این اراده با چه هدفی بوده است؟ فکر میکنید تفکر خاصی مثل سکولاریزهکردن شهر، پشت این نحوه گسترش شهر و دور کردن تراکم جمعیتی از کانون معنویت شهر بوده است؟
بحث پیچیدهای است. از دهه ۷۰ طرح نوسازی مرکز مشهد شروع و تصویب میشود که محدوده ۳۳۰ هکتاری اطراف حرم که نزدیک به ۵۰ هزار نفر جمعیت داشته، کاملاً خریداری و نوسازی شود و بعد همهاش با بلندمرتبهسازی و پاساژ ساخته شود. خروج سکنه از آن طرح شروع میشود و رویکردش کاملاً اقتصادی تجاری است که جایگزین محلات قدیمی و سنتها و فرهنگهای آن شد. اینکه آن فرهنگ بههمخورده و آن نگاه اقتصادی غلبه پیداکرده را، نمیدانم چه برداشتی میشود از آن کرد؛ ولی اگر نگاه فرهنگی میبود، حداقل میبایست اماکنی مثل موزهها، فرهنگسراها، پارکهای محلی، کتابخانهها، مدارس علمیه و… گسترش پیدا میکردند؛ ولی این نگاه نبوده است. تفاوت بین نگاه فرهنگی و اقتصادی بر الگوی توسعه اطراف حرم حاکم بوده است. جمعیت زدایی، بومیزدایی، تحولات اقتصادی و بلندمرتبهسازی در آن طرح دیدهشده و قطعاً با نگاه اقتصادی بوده است.
الآن تقریباً این اجماع نظر عمومی وجود دارد که روند گسترش شهر، نسبتی با هویت آن بهعنوان شهری زیارتی و معنوی ندارد؛ ولی به نظر نمیرسد تأثیری در تغییر سرعت آن داشته است.
توسعه شهر از کنترل خارجشده است. اگر ادعا داریم مشهد نگین شیعه و نماد جمهوری اسلامی است و قرار است آرمانشهر شیعی در جهان اسلامی باشد، باید مشاوران و متخصصان بینالمللی بر فلسفه توسعه شهر کار میکردند که چگونه این شهر میتواند نماد یک شهر شیعی و اسلامی در جهان اسلام باشد. این فقر فلسفی و نظریهای را از ابتدا داشتهایم. نگاهها عمیق نبوده است. در طرحهایی که تهیهشده، به این مسائل فکر نشده و بیشتر در حد یکرویه عقلانی مکانیکی و کالبدی سابق بوده است. شاید دانش موجود هم کم بوده؛ درهرصورت آشفتگی و اغتشاش کنونی و بینظمی سیمایی و بصری کنونی، نتیجه نبود استراتژیهای جامعی است که بتواند هویت شهر را تبیین و الگوی عینی برمبنای آن را ارائه کند. اقداماتی که مدیریت شهری نیز ناخواسته و خواسته بدون توجه به آن جنبهها انجام داده، در ایجاد وضع کنونی و جنگلی از هزار الگو که رگههای مختلفی از مدرنیسم، پستمدرنیسم و سنتی در آن مشاهده میشود، تأثیر مستقیمی داشته است.
وقتی صحبت از توسعه متوازن میکنیم، منظورمان چه ویژگیهایی است؟
توسعه متوازن دو جنبه دارد؛ یکی در بعد طبقات اجتماعی و دیگری در بعد فضایی است. توسعه متوازن در بعد اجتماعی یعنی اینکه به لحاظ طبقه اجتماعی، شکاف بین طبقات ضعیف و متوسط و فقیرمان کم باشد. مثلاً یکسوم جمعیت شهر حاشیهنشین نباشند یا به لحاظ بیکاری، درآمد و سطح زندگی جامعه متوازن باشد و قشر میانی بیشتر و قشر پایینی و بالایی کمتر باشند. در بعد فضایی یعنی توسعه در بخشهای مختلف شهر متفاوت نباشد. شهر تقسیمنشده باشد به شهر تاریک و روشن، شهر سرد و شهر گرم. الآن شهر سهقطبی شده است؛ مناطق حاشیه و فقیر، مناطق کاملاً توسعهیافته و مناطق متوسط. مشهد الآن عملاً الگویی از نابرابری و توسعه فضایی را متجلی کرده است. مناطق حاشیهای بهصورت یک نوار اطراف شهر مشهد را اشغال کردهاند. این نابرابری فضایی به لحاظ برخورداری از خدمات، درآمد و طبقات اجتماعی کاملاً دیده میشود. مشهد به لحاظ قیمت زمین و اجاره مسکن بهشدت نابرابر شده است. این نابرابری را باید با سیاستگذاری تشویق و کنترل و مدیریت کنیم. در بعضی جاها باید توسعه را کنترل کنیم و در بعضی جاها تشویق کنیم تا توسعه فضایی را به سمت توازن پیش ببریم. روندی که الآن وجود دارد، این نابرابری فضایی را بیشتر میکند.
چه کسی باید این سیاستها را دنبال کند؟
نقش مدیریت شهری بسیار مهم است. وضع قوانین و مقررات، تشویقها از صدور و عوارض پروانه گرفته تا عوارض مالیات و ارائه خدمات. وقتی شما اجازه میدهید در یک منطقه بلندمرتبهسازیها متمرکز شوند، درواقع این نابرابری را تشویق میکنید. وقتی در منطقهای بلندمرتبهسازی میکنید، باعث میشود که سرمایه به آن سمت سوق پیدا کند؛ بنابراین اصلاح طرحهای جامع و تفصیلی و ضوابط و مقررات آن بسیار مهم است. وضع قوانین توسط شورا در هماهنگی و توازن در سطح شهر خیلی تأثیر میگذارد.
چرا این اراده جمعی الآن وجود ندارد؟
اولاً مدیریت شهری باید این اعتقاد را داشته باشد. باید احساس کند که شهر را به سمت توازن، نمیخواهم بگویم برابری، ولی به سمت تعادل پیش ببرد. اختلافات فضایی همهجا وجود دارد؛ ولی اینهمه تفاوت منطقی نیست.
داشتن یک راهبرد مشخص چگونه میتواند به حل مشکلات در شهر کمک کند؟
عصر، عصر تفکر شهری است. موفقیت و توسعه و پیشرفت کشورها، به پیشرفت و توسعه شهرها بستگی دارد. جمعیتها دارند شهرنشین میشوند و شهرها دارند جهانی میشوند. داشتن یک چشمانداز و راهبرد مشخص و افق روشن برای شهرها از ضروریات توسعه است. این چشماندازها باید بهدوراز گرایشهای سیاسی تهیه شوند و افق شهر را مشخص کنند و همه احزاب و گروهها باید درراستای رسیدن به آن تلاش کنند. ما این ضعف را داریم. مشهد مدیریت منسجمی ندارد. برای اینکه به یک افق یکپارچه برسد، نیاز دارد که جزیرهها و نهادهای مختلف همه در توسعه شهر یکپارچه، همراستا و همسو شوند. چشمانداز و راهبرد ازیکطرف میتواند اینها را باهم مرتبط و هماهنگ کند و ازیکطرف دیگر باید بتواند مردم را همراه کند و احساس مسئولیت و شور و شوق را در آنها ایجاد کند.
آمایش شهری هم انگار از ضروریاتی است که فراموششده است. این مدل توسعه چه سنخیتی با آمایش شهری دارد؟
اصلاً چیزی بنام آمایش شهری نداریم. مدل توسعهای نداریم که بخواهد آمایش شهری داشته باشد. فاقد مدل هستیم. آمایش یعنی آرایش فضایی؛ یعنی ایجاد تعادل بین جمعیت و فعالیت و مکان بهنحویکه بتوانیم فضا را به نحو زیبندهای آرایش و توزیع کنیم، ولی این وجود ندارد.
یعنی حتی به لحاظ اقتصادی هم مدلی وجود ندارد؟
همینطور است. مدل اقتصادی شهر یعنی اینکه هزینه شهر از درآمد آن بیشتر نباشد، یعنی وقتی شما یکمیلیون حقوق میگیرید، حداکثر ۳۰ درصد آن را صرف هزینه مسکن کنید. مثلاً با درآمد ۵ سالتان بتوانید برای خودتان مسکن تأمین کنید؛ ولی اینجا در ۱۵ سال هم نمیتوانید، چون بیش از ۵۰ درصد درآمد باید صرف مسکن و اجاره مسکن شود؛ بنابراین مدل اقتصادی نیست و بیشتر شاخصهای اقتصادی است که تعیینکننده هستند. وقتی بین درآمد و هزینه خانوار تعادل برقرار نیست، یعنی الگوی اقتصادی شهر الگوی خوبی نیست؛ یعنی آن شهر، شهر مناسبی برای زندگی نیست. الآن اکثر شهرهای ما و بهویژه مشهد چنین شرایطی دارند. اگر شما ۳ شغل نداشته باشید، نمیتوانید در سطح متوسط زندگی کنید.
به نظر میرسد دانشگاهیان هم ترجیح میدهند از دور نظارهگر باشند تا اینکه نقش مؤثری در چشمانداز شهر داشته باشند. به نظرتان این ظرفیت در دانشگاههای ما وجود ندارد که بخواهند بهطورجدی ورود پیدا کنند؟
طرحهای جامع، چهارچوبی دارند. این طرحها به افراد حرفهای در قالب شرکتهای مشاور که سازمان برنامه صلاحیت آنها را تائید میکند و طرح در مجرای قانونی خاص خودش در کمیسیون ماده ۵ تصویب میشود و دانشگاهیان خیلی ارتباط مستقیمی با آن پیدا نمیکنند. مگر اینکه بهعنوان همکار از آنها در این طرحها استفاده کنند.
خود دانشگاهها هم ظرفیت لازم برای اجرای کارهای مطالعاتی تهیه طرحها را نداشتهاند و وارد نمیشدند. ما یک ساختار مناسبی در دانشگاه نداشتهایم. ازیکطرف مسیر قانونی تهیه طرحها مسیر جدایی است و از طرف دیگر تا حدی همین است که میفرمایید؛ یعنی دانشگاههای ما ظرفیت لازم را برای اینکه به کارهای مطالعاتی ورود پیدا کنند، نداشتند و بیشتر در حوزه کارهای پژوهشی درون دانشگاهی مشغول بودهاند. نقش آنها خیلی ضعیف و بیشتر بهصورت انفرادی بوده است.
دانشگاه بهعنوان یکنهاد علمی، نقشی در تهیه طرحهای جامع شهر نداشته و این انتقاد به آنها وارد است. دانشگاه نسل چهارم، دانشگاهی است که با مسائل اجتماعی درگیر میشود و دانشجویانش را وارد جامعه میکند. ما هنوز در دانشگاه نسل اول و دوم هستیم. هنوز ارتباط با صنعتمان خیلی ضعیف است و کامل نشده که وارد دانشگاه نسل سوم شویم. دانشگاه نسل سوم، دانشگاه کارآفرین است؛ بنابراین تا ما به مرحله سوم و چهارم برسیم، خیلی کار داریم.
منبع:
[button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]شهرآرا[/button]