گرچه در سیستان و بلوچستان ظاهراً آبها از آسیاب افتاده است اما بعد چند روز بحران که به دنبال بارش باران در جنوب استان ایجادشده بود هنوز آمار رسمی از میزان خسارتها اعلام نشده است. آمارهای پراکنده از کشته شدن ۲ نفر، تخلیه ۸ روستا، آسیب ۵ تا ۱۰۰ درصدی ۱۶۷۵ منزل مسکونی، درگیری ۶۹۵ روستا با سیل، آسیبدیدگی ۲۳۷۱ خانوار، قطع برق در مناطق مختلف، انسداد راههای روستایی و بینشهری و آبگرفتگی معابر در اکثر نقاط منطقه بلوچستان خبر میدهند.
استاندار بیش از آنکه نگران سیلزدگان و تخریب زیرساختهای نیمبند منطقه باشد از بالا آمدن موقتی سطح آب سدها خوشحال است و خسارات را ناچیز اعلام میکند. معاون اول رئیسجمهور و وزیر راهوشهرسازی که دست بر قضا به مناسبت همایش فرصتهای سرمایهگذاری در مکران در منطقه بسر میبردند، از سر زدن به مناطق سیلزده منصرف شدند و بهسرعت راهی تهران شدند تا به کارهای مهمتر برسند. صداوسیمای ملی هم ترجیح داد تنها در میانهی سایر اخبار بر خوشحالی ناشی از بارش باران در بحرانزدهترین مناطق ازنظر منابع آب تمرکز کند.
فضای رسانهای و مشغولیتهای ذهنی حاکمیت بر پایتخت متمرکز است و در حواشی این سیاهچالهی قدرت و ثروت هر اتفاقی بیفتد سیل از آسمان ببارد یا طوفان خاک بپا شود فرقی نمیکند، نباید افکار عمومی که عبارت است از طبقهی متوسط تهراننشین مشوش شود. افکار عمومی باید مطمئن باشد همهجای مملکت امنوامان است درست مانند ونک و تجریش. آنچه مهم است دعوای اصولگرا-اصلاحطلب است نه سیل بلوچستان و خشکسالی سیستان. توگویی سیستان و بلوچستان «جای دیگری» است. لایکخور و ترند بشو نیست، به همین دلیل پای سلبریتیها به آنجا باز نمیشود، پابرهنگانش موضوع همایشهای رنگارنگ نمیشود چون رأیهایش تأثیر تعیینکنندهای در انتخابات ریاستجمهوری ندارند در مناظرات و گفتگوهای سیاسی هم جایی ندارد.
اما واقع امر این است که سیستان و بلوچستان مهمترین حرفها را در مورد فرآیندهای توسعه و مدنیت ایرانی برای گفتن دارد. اینجا حاشیهای مهمتر از متن است، آینهای است که سرنوشت توسعهی ایرانی را بهوضوح نشان میدهد.
ارائهی آمار و ارقام و نقشه و خبر از میزان تضاد و شکاف بین شاخصهای رفاه در تهران و سیستانوبلوچستان کار عبثی است. اینکه بارانی که قطره قطرهاش در جدال مرگ و زندگی به کار میآید چگونه بهجای ذخیرهسازی خانهبرانداز میشود و به دریای شور میریزد هم توضیح واضحات است. نیازی به این کار نیست، قضیه از شدت وضوح و دردناکی مورد غفلت ذهنیت جامعهی مرکز نشین است نه به خاطر بیاطلاعی. انکار و سرکوب، مکانیسم ناخودآگاه ذهن است در برابر واقعیات نامطلوب؛ اما علیرغم این انکار و سرکوب ذهنی، واقعیت بالاخره روزی خود را بر توهمات توسعهی پوشالی تهرانیزه شده تحمیل میکند. ریزش پلاسکو در تهران و سیلاب بلوچستان در ظاهر دو رخداد بیربطاند اما اگر با نگاه آسیب شناسانه، فرآیندهای توسعه در ایران را مطالعه کنیم، این دو رخداد دربردارندهی یک پیاماند: توسعهی ناپایدار و تکبعدی. پلاسکو خبر از ریزش آوار سرریز بارگذاری جمعیت و فعالیت در تهران داد و سیل بلوچستان چهرهی غبارآلود این منطقه را شست تا بار دیگر فقرش را با تمام وضوح نمایان کند؛ فقری که نه حاصل بیاستعدادی سرزمین و ساکنانش بلکه نتیجه نظام متمرکز برنامهریزی و اجرای حکومت مرکزی و فهم معوج از توسعه است. همین فهم معوج از توسعه است که وقتی بعد دههها، توجهش به مکران و اهمیت راهبردیاش جلب میشود، صنایع سنگین و سرمایهبر فولاد و پتروشیمی را بهجای مدرسه و مسکن و امنیت غذایی و صنایع کوچک و متوسط به منطقه میآورد. این فهم از توسعه هنوز نمیفهمد که توسعه را باید از انسان شروع کند نه از کالبد فیزیکی. توسعهای که از سرریز سرمایهگذاریهای عظیم سودمحور حاصل میشود، بیشینهاش نصیب همان سرمایهگذاران خارج از منطقه میشود و جماعت بومی جز از دست دادن هویت و فرهنگ و بافت اجتماعیاش و خوشهچینی از خان گستردهای که بیشتر برای سرمایهداران کمپرادور پهنشده، بهرهای نخواهد برد. آخوندی و جهانگیری درست همان زمانی که سیل داشت خانههای گلی و کپری بلوچها را بر سرشان خراب میکرد مشغول پرزنت جغرافیای بلوچها به سرمایهداران داخلی و خارجی (برای بومیان چه فرق میکند؟ ازنظر آنان هر دو خارجیاند) برای احداث مجتمعهای عظیم صنعتی بودند. غافل از آنکه اقتصاد بدوی و ساختار عشیرهای اجتماعی-فرهنگی جامعهی بومی هنوز برای پذیرش این سرمایهگذاریها آمادگی ندارد. زیرساختهای منطقه باید با اولویت توسعهی انسانی و فرهنگی مردمان محلی ارتقاء یابند تا در فرآیندی تدریجی بومیان به حدی از توانمندی برسند که بتوانند خودشان در مسیر توسعه زیستبومشان مشارکت فعال و آگاهانه داشته باشند نه اینکه توسعه را بهمثابه کالا از تهران برایشان به ارمغان بیاورند. این همان توسعهی مدرنیستی رضاخانی است که پلاسکو را در تهران علم کرد اما هرگز تهران را به دروازههای توسعه پایدار نزدیک هم نکرد. نتیجهی چنین نگاهی به توسعهای دیر یا زود همان نخالههایی خواهد بود که از فروریزش پلاسکو برجا مانده است. آنچه در مکران به نام توسعه در حال وقوع است نسخهی دیگری از همان ترقی است که پهلوی سودای رسیدن به آن را داشت، همان بازتولید مناسبات مرکز-پیرامونی که در ظاهری بزککرده در آبادان قبل انقلاب رخ داد. رونق و جنبوجوش و مظاهر مدرنیته و رفاه که همگی پوششی بودند بر نابرابری و فقر و استثمار مردم و محیطزیست منطقه و سود اصلی آن در جیب سرمایهداران خارجی و سیاستمداران پایتختنشین.
باری، ما در مقابل همهی این جریانات و اخبار خود را به تغافل میزنیم و همچنان سیستان و بلوچستان را از دامنهی مطالبات سیاسی و اجتماعی خود خارج میپنداریم. دستهای از ما سرگرم طوفانهای تویتری و دستهی دیگر مشغول نبش قبر کینههای پوسیدهی سیاسی گذشتهایم، اما واقعیت ازآنچه ما در اخبار رسانههای خودمان ساختهایم به ما نزدیکتر است، کافی است ذهنیت مرکزپرست رسانهزدهی تهرانیزه شدهی خود را رها کنیم، همهی واقعیت را در همهی ابعاد و تجلیات فضاییاش ببینیم. آنچه باید به آن بیندیشیم این است که چگونه چرخهی معیوب بازتولید ثروت و قدرت در نظام تمرکزگرای فعلی را بشکنیم و توسعه را نه بهمثابه کالایی وارداتی و خریدنی بلکه فرآیندی دائمی که از ذهنیت و ارادهی آگاه همهی مردمان جامعه آغاز میشود و از طریق مشارکت فعال و دموکراتیک در همهی مراحل توسعه به ظهور میرسد درک کنیم. باور کنیم آوارگی هزاران هموطن بلوچ بهاندازهی ترافیک اتوبان صدر مهم است و جدال سیستانیها با خشکسالی و فقر بهاندازهی جدلهای سیاسی اصولگرا- اصلاحطلب در سرنوشت ملی ما اثرگذار است.