نویسنده: لارا بلیس/ نویسنده و پژوهشگر حوزهی محیط زیست
مترجم: فرشته حسنی
روانشناسان به شواهد جدیدی در تائید نظریهی «پنجرههای شکسته[۱]» دستیافتهاند
آیا آثار بیتوجهی در محیط میزان تمایل به ارتکاب جرم را در افراد تقویت میکند؟ به نظر میرسد با یافتههای اخیر احتمال صحت این نظریهی بحثبرانگیز پس از مدتها، کمی تقویتشده باشد.
حدود ۳۴ سال پیش دو جرمشناس نظریهی پنجرههای شکسته را برای اولین بار مطرح کردند، و این نظریه در دهههای جرمزدهی ۸۰ و ۹۰ به تمام شهرهای امریکا سرایت کرد. شهردار پیشین نیویورک، رودی جولیانی[۲]، و کمیسر پلیس، بیل براتون[۳]، با این تفکر که در محلاتی که از اغتشاش بصری رنج میبرند، افراد تشویق به جرم میشوند، کنترل را در محلاتی که بناهای متروک، پیادهروهای کثیف و دیوارهای پوشیده از گرافیتی داشتند، افزایش دادند. آنها باافتخار (اگرچه شاید بهاشتباه) این اصل را بهعنوان دلیل اصلی کاهش جرم در آن دههها معرفی کردند. در همین راستا ادارات پلیس در سراسر امریکا باهدف پیشگیری روشهای مشابهی را اعمال کردهاند.
بااینوجود، علیرغم تأثیر ماندگار نظریهی پنجرههای شکسته بر جرمشناسی، اعتبار علمی آن همواره زیر سؤال بوده است. ایدهی اولیهی این نظریه چنین بود: افراد بینظمی و اغتشاش را در محلات میبینند و فکر میکنند که این محلات تحت کنترل و نظارت کسی نیست پس آنها نیز میتوانند مرتکب جرم شوند. اما شواهد اندکی این اصل را تائید میکند و چگونگی آن را توضیح میدهد. اینچنین تفاسیری همواره میتواند با پیشفرضها و نظرات شخصی فقر، کنترل و هنجارهای اجتماعی دربارهی طبقه و نژاد همراه باشد؛ که این بزرگترین انتقاد وارده به این نظریه است: پلیس میتواند با سوءاستفاده از این نظریه محلات رنگینپوستنشینِ فقیر را آزار دهد. همین پیچیدگی درکنش و واکنشهاست که باعث شده تعیین قطعیِ مکانیزمهای روانشناختی این نظریه دشوار شود.
آیا هیچ شواهد علمیای در مورد چگونگی تأثیر محیط بر رفتار ما وجود دارد؟ آیا هیچگونه مشخصات ظاهریای که تعیینکننده بینظمی یک محیط باشد، وجود دارد و آیا این مشخصات میتواند محرک رفتارهای نامناسب باشد؟ در مقالهای که اخیراً در «ژورنالِ روانشناسی تجربی[۴]» توسط محققان دانشگاه شیکاگو به چاپ رسیده، شواهدی علمی درباره اینکه چرا برخی از محیطها برانگیزانندهی رفتار بد هستند، ارائهشده است. این پژوهش برخی از علائم بصری را که ممکن است یک فضا را پر هرجومرج جلوه دهد معرفی کرده و این مسئله را تائید میکند که این علائم واقعاً میل به قانونشکنی را در افراد افزایش میدهد.
محققان روانشناسی محیط، هیروکی کوتابه، امید کاردان و مارک برمن[۵] در آزمایشی ۱۰۵ نفر را استخدام کرده و به آنها تصاویری از محیطهای طبیعی و شهری شامل مناظر آرامشبخش طبیعت، کوچههای محلیِ آرام، جنگلهای انبوه، انبارهای متروک و غیره، نشان دادند. این پژوهشگران سپس از شرکتکنندگان خواستند بر اساس برداشت ذهنی خود تعیین کنند که هر یک از این تصاویر به چه میزان منظم یا بینظم به نظر میرسد، بدون آنکه تعریفی از واژهی «بینظمی» ارائه دهند، چراکه در ابتدا میخواستند «بینظمی» را براساس برداشتهای شخصیِ شکت کنندگان تعریف کنند. محققان درنهایت دریافتند که محیطهایی با لبههای منحنی و شکسته و خطوط نامتقارن زیاد قویاً ناامن و نامنظم تعبیر میشدند.
در آزمایشی دیگر، محققان شرکتکنندگان را در معرض ترکیبی از تصاویر مناظر منظم و نامنظم قراردادند و آزمون ریاضی پیچیدهای برای شرکتکنندگان طراحی کردند که در آن خود شرکتکنندگان مسئول نمرهدهی به خود بودند. هرکه نمرهی بیشتری کسب میکرد، به او جایزهی نقدی بیشتری داده میشد. بدون شک، با این سیستم امتیازدهی اگر شرکتکنندگان میخواستند، میتوانستند تقلب کنند.
بسیاری از شرکتکنندگان در این آزمون تقلب کردند اما مهمتر از آن اینکه در معرض عکسهای خاصی بیشتر تقلب میکردند. درواقع محققان دریافتند شرکتکنندگانی که پیش از آزمون در معرض تصاویر بینظمتری قرارگرفته بودند بهاحتمال ۳۵ درصد بیشتر تقلب میکردند، و تقلبهای بزرگتری انجام میدادند.
بهعبارتیدیگر، محققان از طریق این آزمایش توانستند ویژگیهای بصری خاصی را- خطوط و لبههای غیرمستقیم و نامتقارن- تشخیص و نشان دهند که چه ارتباطی با رفتارهای قانونگریز دارند. هیروکی کوتابه میگوید نتایج این تحقیق با پژوهشهای پیشینی که نشان میدهد پردازش روانیِ علائم محیطی نامنظم برای اشخاص خستهکنندهتر است –یعنی انرژی روانی بیشتری را باید برای درک محیط صرف کنند- شباهت دارد. همچنین تحقیقات علمی نشان دادهاند بین خستگی شناختی[۶] و قانونشکنی ارتباط وجود دارد. کوتابه اضافه میکند که «اگر اهل تقلب باشید، احتمال این رفتار وقتی خستهاید بیشتر خواهد بود.»
این تنها یک آزمایش بود که از تصاویر دیجیتالی استفاده کرده است. اما کوتابه با در نظر گرفتن تجربیات مشابه و مقایسه عکسالعملهای روانشناختی به علائم محیط واقعی و تصویری، معتقد است که اگر مطالعات مشابهی در محیطهای مختلف واقعی انجام شود، «بهاحتمالزیاد تأثیرات مشابه اما پررنگتری را خواهد داشت.»
بنابراین آنچه این پژوهش نشان میدهد این است که قانونشکنی احتمالاً به دلیل استدلالهای پیچیدهی اجتماعی رخ نمیدهد – من میتوانم در این محله دزدی کنم، زیر در آن خانه را تخته کردهاند و کسی نیست– بلکه بیشتر به دلیل ویژگیهای ادراکیِ سادهی محیط بروز میکند – اینهمه خطوط نامتقارن، نمیتوانم درست فکر کنم. تمام این مباحث، این سؤال را مطرح میکنند که رفتار و اعمال ما تا چه میزان در کنترل ما هستند؟ کاتوبه معتقد است «مغز بر روی آنچه افراد احساس میکنند یا تمایل دارند، کنترلِ بالا به پایین ندارد.»
همچنین طبق این پژوهش بهتر است طراحان و معماران نگاه دقیقتری نسبت به تأثیرات روانی طراحیهای خود داشته باشند، بهویژه هنگامیکه این مسئله بهاحتمال افزایش جرائم ارتباط پیدا میکند. امروزه، برخی از سازندگان عمداً و یا نه، ویژگیهای خشونتآمیز «طراحی ناخوشایند[۷]» را بررسی میکنند؛ بهعنوانمثال با شیبدار کردن نیمکتهای بتنی منطقه کامدن[۸]، بیخانمانها را از خوابیدن بر روی آنها منصرف میکنند. تحقیقات بیشتری نیاز است. پژوهشگران درصدد هستند با بررسی سناریوهای دیگری شیوههای مختلف قانونگریزی، مانند ریختن زباله، را آزمایش کنند، و به تعریف مردم از بینظمی در محیطهای طبیعی و شهری نگاه دقیقتری داشته باشند.
بااینوجود، این مقاله سهمی ارزشمند در مباحث پیرامون نظریهی پنجرههای شکسته دارد، که همواره با سؤالات و انتقاداتی در مورد عدم بیطرفی و نگاه متعصب این تئوری به مسائل روبرو بوده است. در مقاله اصلی مجلهی آتلانتیک، جرم شناسان جورج کلینگ و جمیز ویلسون، آشکارا میپرسند «چگونه مطمئن باشیم که نیروهای پلیس در محلات به اقدامات تبعیضآمیز دست نخواهند زد؟ … ما نمیتوانیم به این سؤال مهم پاسخی قانعکننده دهیم.» پژوهشهای بعدی تائید میکند که در نظر عامه مردمْ محلات سیاهپوستنشین در مقایسه با دیگر محلات ناامنترند، حتی اگر این محلات سطح یکسانی از گرافیتی، آلودگی محیطی و تعداد ولگردها داشته باشند. این استنباط قطعاً تأثیر بسزایی در محلاتی که در آنها اعمال پلیسی بر اساس نظریهی پنجرههای شکسته با شدت بیشتری میشود، داشته است. اما اگر واقعاً شواهدی علمی و عینی در مورد تأثیر محیطهای «شکسته» بر رفتار ساکنان وجود دارد، شاید مجال برای رفتار تبعیضآمیز در برخی محلات تنگ شود.[divider]منبع[/divider]
[button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”http://www.citylab.com/crime/2016/11/psychology-researchers-found-new-evidence-for-the-broken-windows-policing-theory/506381/”]CityLab[/button]
[divider]پینوشتها[/divider]
[۱] Broken Windows
[۲] Rudy Giuliani
[۳] Bill Bratton
[۴] Journal of Experimental Psychology
[۵] Hiroki Kotabe, Omid Kardan, and Marc Berman
[۶] Cognitive fatigue
[۷] Unpleasant Design
[۸] Camden bench
نوعی نیمکت بتنی که به سفارش شهرداری منطقهی کمدن طراحی شده و چنان طراحی شده که افراد نتوانند روی آن دراز بکشند