حالا مدتی از انتشار خبر سرقت کاشی های مسجد نصیرالملک شیراز می گذرد و تصویر جای خالی این ۵ کاشی که به سرقت رفت و پیدا شد و خبرهای پیامد آن با تیراژی باور نکردنی در فضای مجازی قابل جستجو است. اما هرچقدر جستجو کنید نمی توانید مطلع شوید که سالهاست حدود ۳ ماه از سال مراسم نماز جماعت در این مسجد تعطیل میشود تا گردشگران خارجی و داخلی بیمزاحمت نمازگزاران، عکاسی کنند و از تلالو فریبای نور و رنگ بر کاشیهای کف مسحور و مشعوف شوند. جای خالی نماز برای هیچ کسی محل سوال نیست.
یکی از متولیان سابق میراث فرهنگی در برنامه ای رسمی از اینکه در کاخهای تاریخی دوغ و جگر میفروشند ابراز نارضایتی کرد. جز آن نیز اینکه در خانههای تاریخی کباب فروخته میشود و حتی در مواردی قلیان عرضه میگردد شکایت شده بود و این طرح های احیا را مناسب و در شان این فضاها ندانسته بوده اند. بسیاری از نخبگان و متخصصان نیز در همراهی با این مواضع مواردی را قلمی کرده بوده اند. در نظر ایشان خانه ای که در دوران فعالیت واقعی اش بستری برای فعالیت های زیستی بوده، نباید در طرح احیایش کباب عرضه شود و یا کاخی که محل بزم و التذاذ شاهان بوده نباید محل عرضه جگر و دوغ باشد و هر چه قدر هم که این فعالیت ها با فعالیت های طبیعی این بناها همخوان باشد باز هم نوعی حرمت شکنی محسوب می گردد. اما آیا تا کنون شنیده اید که کسی به اینکه گردشگری غیر مسلم با کفشی که از آبریزگاه نزدیک میدان نقش جهان هنوز مرطوب است وارد محراب مسجد شیخ لطف الله شود و با آیات قرآن سلفی بگیرد اعتراضی داشته باشد؟ راستی در مسجد شیخ لطف الله نیز نماز برگزار نمی گردد. اگر برای خانه های تاریخی طرح احیا و باز زنده سازی اجرا می گردد چرا برای مساجد ما باید طرح انهدام و قتل عام در نظر گرفت؟
اگر نگاهی داشته باشیم به ادبیات پژوهشی دانشگاهی که حول کاربری هایی غیر از مسجد مثل محله های مسکونی، محیط های آموزشی و فضاهای تجاری شکل گرفته اند، با انبوهی از مطالعات روانشناسی مواجه می شویم که هدف همه آنها رسیدن به شیوه ای از طراحی است که فرد دلبستگی بیشتری به فضای منظور داشته باشد و یا نظام فعالیتی اش بهینه تر کار کند و استمرار فعالیتی داشته باشد. اما اگر نگاهی داشته باشیم به ادبیات پژوهشی شکل گرفته حول کلید واژه مسجد با انبوهی از مطالعات شکلی و صوری مواجه ایم که در تمامی آنها مسجد مجسمه ای تراش خورده است که گل و مرغ های گچین و کاشی های هفت رنگش سعی دارند با پانتومیمی بصری ایده کثرت در عین وحدت مرحوم صدرای شیرازی را بازنمایی کنند. گویا مسجد پاویونی عرفانی است در نمایشگاه فرهنگ های ملل برای توریست هایی که قرار است به برتری ما به خودشان پی ببرند و بعد صدقه ای به مای برتر اهدا کنند. در هیچ کدام از این مطالعات صورت گرفته نمی یابید که کسی بر روی نسبت تزئینات و میزان تمرکز بر نماز توسط نمازگزاران پژوهشی انجام داده باشد. کسی نسبت میزان صحن به شبستان را برای بهینه کردن نظام فعالیتی مسجد مورد بررسی قرار داده باشد. کسی معین کرده باشد که با چه تمهیدی می توان صف اول نماز را طولانی تر کرد و یا مسجد را چطور باید طراحی نمود که نمازش را تعطیل نکنند و برای تماشای جسم بی روحش بلیط نفروشند.
واقعیت آن است که چه در میان نوگرایان و چه در میان سنت گرایان فُرمی مسجد چیزی فراتر از کالبدش نیست. حتی آنانی که فرضیات پیچیده عرفانی را بر شکل مسجد حمل میکنند، در هیچ کجای مطالعاتشان جایی برای مخاطب مسجد در نظر نمیگیرند و تمام این استعارات الحاق شده و غیر قابل اثبات را نیز همچنان بر شمایل و نقوش مسجد روا میدانند و نه روابط انسانی حاکم بر محیط. مدتهای مدیدی است که مسجد نه آن مربع زاینده تمدن ساز مدینه النبی که تنها کاخ سبزی دمشقی است که در اخلاقیترین توصیف قابل توجیه، بناست تا در برابر غریبهها برای ما آبروداری کند. سنگری که حفظ گوهر تفاخر و غرور، نهایت نقش اجتماعی آن است و در هیچ رساله دانشگاهی و یا پایگاهی خبری خالی ماندن صفوف نمازش مساله ای نیست که ارزش طرح داشته باشد.
در روایت چنین آمده است که باری پیامبر(ص) و باری دیگر امام زین العابدین(ع) معمارانی را که قصد زینت و تغییر مسجد ساده مدینه را داشتند باز داشتهاند و حتی آنها و وسایلشان را از مسجد بیرون انداختهاند؛ اما آنچه معماران در پناه خلفا و پادشاهان بر سر مسجد آوردند این سؤال جدی را مطرح میکند که تا کنون معماری در خدمت مسجد بوده است و یا مسجد در خدمت معماری؟