بسیاری از دوستان من اغلب این سؤال مهم را مطرح میکنند: «آیا واقعاً یک معمار نیازی به دانستن رشتههای علوم انسانی دارد؟» و در ادامه این دلیل را برای سؤال خود میآورند: «معماران اغلب از طریق طراحی با مخاطب ارتباط برقرار میکنند، بنابراین نیاز چندانی به فهم رشتههای علوم انسانی برای یک معمار وجود ندارد.» در مقابل من با این جمله پاسخ آنها را میدهم: اگر دوربین عکاسی وسیلهای برای بیان واقعیت است- مسئله فکر و طراحی رابطهای مشابه را با یکدیگر دارند. فکر واقعیت پنهان است و طراحی ابزاری برای بیان آن؛ بنابراین، برای ایجاد واقعیتی تأثیرگذار ما نیاز به ابزار فکری مستحکم داریم. بلاشک، این پشتوانه فکری مستحکم برای ایجاد واقعیتی تأثیرگذار از رشتههای علوم انسانی نشئت میگیرد. امیدوارم این مقاله کوتاه قادر به بازگو کردن گوشهای از اهمیت رشتههای علوم انسانی (همچون فلسفه) در رشته معماری باشد.
تصور کنید که برای یک پروژه پژوهشی درزمینهی روانشناسی اجتماعی دعوتشدهاید. شما سر ساعت به محل میرسید؛ در اتاق یک روانشناس و پنج نفر دیگر زودتر از شما حضور پیداکردهاند. روانشناس به افراد داخل اتاق توضیح میدهد که شما میبایست به سؤالهایی که بهصورت شکل بر روی تخته کشیده میشوند، پاسخ دهید. او از شرکتکنندگان میخواهد که به ترتیب ورودشان به داخل اتاق پاسخ دهند. در مرحله بعد ایشان هفت خط صاف با طولهای متفاوت بر روی تخته میکشد و از شرکتکنندگان میخواهد که کوتاهترین آنها را تشخیص دهند. یکی پس از دیگری، آنها دومین خط کوتاه را بهعنوان کوتاهترین خط انتخاب میکنند. زمانی که نوبت به شما میرسد، شما به کوتاهترین خط اشاره میکنید. ناگهان احساس میکنید که بعضی از افراد در گروه با تعجب به شما نگاه میکنند. در این لحظه روانشناس تصمیم به رسم پنج دایره دیگر میگیرد؛ او دوباره سؤال میکند که کدامیک از این دایرهها کوچکتر از دیگری هستند. دوباره یکی پس از دیگری، همهی افراد به دومین دایره کوچک اشاره میکنند. وقتی نوبت به شما میرسد، شما به کوچکترین آنها اشاره میکنید. تعدادی از شرکتکنندگان دوباره با تعجب به شما نگاه میکنند. برای سؤال بعد، روانشناس تعدادی دایره دیگرمی کشد و دوباره برای مشخص کردن کوچکترین آنها از افراد شرکتکننده سؤال میکند. شما به کوچکترین آنها اشاره میکنید و این بار صدای خندهی یکی از شرکتکنندگان را در پشت سر خود میشنوید. آزمایش ادامه پیدا میکند و هر بار شما با انتخاب خود فکری میکنید که اشتباه کردهاید؛ درصورتیکه شما جواب درست را میدهید. در اینجا فشار بر شما غلبه میکند و ممکن است فکر کنید که شما اشتباه کردهاید – یا اینکه در کل متوجه دستورالعمل نشدهاید. بعد از چند دقیقه، روانشناس پایان آزمون را اعلام میکند. ضمناً، ایشان اشاره میکند که این آزمون بهمنظور ارزیابی فشار روانی بر روی فرد در جمع طراحیشده بود؛ بنابراین، شما تنها فرد در این جمع بودهاید که مورد آزمایش قرارگرفته است. در حقیقت، رفتار بقیه افراد از پیش طراحیشده بود و آنها عمداً وانمود به انجام آزمون میکردند. هدف نهایی از این آزمون هم تشخیص فشار جمعی بر فرد شناخته میشود؛ بنابراین، با انجام این آزمون روانشناس متوجه میشود که در این آزمایش شما تحت تأثیر فشار جمعی تصمیم به انتخاب غلط گرفتهاید و دلیل اصلی عکسالعملهای اشتباه شما نیز شرمندگی در مقابل جمع شناخته میشود. این موضوع در جوامعی که به بلوغ دموکراتیک رسیدهاند هم اتفاق میافتد.
اما عکس این موضوع هم میتواند حادث شود. بهطور مثال، شما ممکن است با دلیل سرمایهگذاری را دریک ملک در یکزمان معین انجام دهید، این مسئله به دوستان شما نیز سرایت میکند و باعث ایجاد حباب سرمایهگذاری در بازار میشود. در حقیقت، این موضوع به این معنی نیست که نظر شما بر آنها غلبه کرده است؛ بلکه به این معنی است که شما با دلیل و برهان این مسئله را بیان و آن عده از دوستان شما دنبالهرو منطق شما بودهاند. در این حالت اکثر دوستان و همکاران شما بهعنوان افرادی آگاه شناخته میشوند؛ زیرا آنها دنبالهرو دلیل و برهان شما بودهاند و توجهی به فشارهای اجتماعی نداشتهاند. این مسئله در انتخابات ریاست جمهوری کشورها نیز تأثیرگذار است؛ بنابراین، مشکل اغلب روسای جمهور کشورها برای برگزاری انتخابات دچار اشتباه نشدن مردم در انتخابات است. به همین دلیل در بسیاری از کشورها نظرسنجی در مورد انتخابات بهصورت عمومی در جامعه اعلان نمیشود تا انتخابات تحت تأثیر نظر و منطق عدهای خاص قرار نگیرد.
یکراه برای درک علم فلسفه شناخت آن از طریق منطق و داشتن دلیل و برهان است. از این نظرگاه، میتوان به فلسفه از دریچه حل مشکلات متنوع یا ارزیابی مباحث مرتبط نگاه کرد. فلسفه بهصورت بنیادین میتواند به تجمیع افکار دلالت داشته باشد؛ اما دیدگاه دیگری نیز به فلسفه وجود دارد هر فرد انسانی از پیش در فرهنگ و بافتار جامعه خود در حال تغییراست؛ در حقیقت، در جوامع مدرن هر فرد در اجتماع هرگز نمیتواند تصمیم شخصی خود را بهتنهایی بگیرد؛ بلکه او میبایست همیشه دنبالهرو نظر جمعی در جامعه خود باشد. در بعضی از مواقع هم این نظرات فاقد دلیل و برهان درست هستند؛ بنابراین، برای فرار از تقلید از جامعه پیرامونی و یا سرکوب نظرات، بهترین راهحل دنبال کردن نظرات شخصی بر پایه دلیل و برهان است. این حالت ذهنی همان درک فلسفی فرد از جهان پیرامونی خود است.
[divider]مباحثه: حقیقت و عدم حقیقت[/divider]
بحث زمینهای را برای ایجاد باورهای درست یا غلط فراهم میکند. در فلسفه ادعا کردن یک موضوع کافی نیست؛ بلکه با بحث در مورد آن موضوع حقانیت آن ثابت میشود. به بیا ن دیگر، بحث مطرحشده میبایست از چهارچوب، دلیل و استدلال برخوردار باشد. در حقیقت، فلاسفه سعی در ایجاد یک بحث مستحکم و خلاق با اصول منطقی دارند. این مباحث درعینحال که فاقد تضاد هستند، قابل تطبیق با مباحث مشابه نیز هستند؛ اما برای انتقال منظور نیاز به جملهبندی درست نیز است. معمولاً جملات بهطور همزمان معانی مختلفی را با اهداف درست یا غلط انتقال میدهند. برای مثال، جمله «معمار، باعث ایجاد سرگرمی میشود» میتواند دو معنی مختلف را در ذهن خواننده ایجاد کند. ازیکطرف به این معنی است که معمار با طراحی یک ساختمان باعث سرگرمی مردم میشود؛ و از طرف دیگر به این معنی است که دیدن یک معمار باعث سرگرمی فردی که از وی دیدار میکند، میشود؛ بنابراین، این جمله میتواند معانی/تصاویر درست یا غلطی را در ذهن فرد ایجاد کند. بهطور خلاصه، جملات از ترکیب ایدهها پدید میآیند- درصورتیکه ماهیت ایده از ماهیت جمله جدا است -ایده حقیقت محض است، درصورتیکه جملات به بیان حقیقت در فرمهای متفاوت میپردازند.
[divider]نسبیگرایی[/divider]
این جمله در میان بسیاری از مردمان معمول است: «همهچیز در این جهان نسبی است». مردمانی که از این مصداق استفاده میکنند معمولاً بر این باورند که هیچ حقیقتی در این جهان وجود ندارد؛ اما فلاسفه از این مصداق استفاده نمیکنند؛ زیرا مشکلی ذاتی در آن پنهان است. استفاده ازجمله «هیچچیز کامل نیست» به این معنی است که خود این جمله هم امری نسبی است. درنتیجه، تنها چیزی که با آن مواجه میشویم یک پارادوکس است که اثبات آن هرگز ممکن نیست.
اکثر فلاسفه قرن بیستم بر این باور بودهاند که ذهن انسان کاملاً بر پایه زبانشناسی شکلگرفته است و اکثر مردم از طریق کلام، فکر خود ارائه میدهند. بهطور مثال، اگر شما اسم کسی را به خاطر نیاورید به این معنی است که در به یادآوردن آن شخص نیز
دچار مشکل شدهاید. فلاسفهای مثل ون اورمن کویین[۳] و مایکل دومت[۴] بر این باور بودهاند که تصور انسان کاملاً بر پایه زبانشناسی شکلگرفته است؛ اما ادوارد سپیر[۵] فلسفه دان آمریکایی بر این باور بود که انسانها دنیا را از دریچه زبانی که با آن صحبت میکنند، میفهمند. او باور داشت که زبانهای مختلف واژه برف را به صورتهای مختلف بیان میکنند، به همین دلیل انسانها در زبانهای مختلف تجربه متفاوتی از واژه برف و مواجهه با آن دارند؛ اما فیلسوفی مثل دونالد هربرت[۶] نکته قابلتوجهی دیگری را در تئوری خود بیان میکند، وی بر این باور بود که مردمان در فرهنگهای مختلف دیدگاههای متفاوتی به تجربه فرهنگی خوددارند؛ بنابراین، بیان این تجربیات فرهنگی از طریق «زبانی» غیرممکن و شناخت عکسالعملهای فرهنگی انسانها نیز بهمراتب غیرممکن به نظر میرسد. بهطور خلاصه، در یک قرن گذشته بسیاری از فلاسفه بر این باور بودهاند که شناخت جهان فقط از طریق زبان و بیان فرهنگ ممکن است. ولی در اواخر قرن بیستم تا به امروز روانشناسان شناختی[۶] تئوری متفاوتی را مطرح کردهاند. روانشناسان شناختی بر این باورند که کودک خردسال بدون دانستن زبانی خاص قادر به تشخیص جهان پیرامون خود است؛ دقیقاً همانگونه که یک فرد بالغ با جهان پیرامون خود مواجه میشود؛ بنابراین، بر طبق نظر این روانشناسان قابلیت دیگری در ذهن بشر وجود دارد که در درک جهان پیرامون او تأثیرگذار است. این توانایی تصور کردن از طریق دیدن تصاویر است.
[divider]تصور بصری[/divider]
تصور اینکه درک همهچیز از طریق زبان مقدور است، در میان فلاسفهی قرن بیستم مطرح بوده است؛ اما این مسئله برای معماران تقریباً مصداقی ندارد؛ زیرا معماران از طریق تصور بصری قادر به ترسیم یک فضا هستند؛ بنابراین، تصور بصری نقش بسیار مهمی در خلاقیت معماران بازی میکند. معماری از طریق بیان تصویری که قبلاً تصور شده قابلدرک است. بهطور خلاصه، تصویر بصری و جملات هر دو نمایان گر فضای پیرامونی ما هستند. تصاویر از طریق شبیهسازی[۸] با ذهن بیننده ارتباط برقرار میکنند؛ درصورتیکه جملات بهصورت قراردادی سمبلیک[۹] از طریق پیش فرضی از قبل تعیینشده با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند. بهطور مثال، با دیدن قسمتی از یک عکس ما میتوانیم تشخیص دهیم که این بخش خاص از تصویر چه قسمتی از یک شیء را نشان میدهد؛ اما مثلاً با دیدن کلمه «د» در واژه «دم» ما قادر به تشخیص نیستیم که چه قسمت خاصی از دم یک سگ مدنظر بوده است. بهطور خلاصه؛ تصور بصری[۷] برای خلق فضا و اشیاء مصنوع؛ جمله، برای بیان فضای پیرامون و روایت گری (استفاده از جملات و تصاویر) برای تشریح فضای خلقشده کاربرد دارند.
روانشناس دیگری با نام راجرز نیو لند شپرد[۱۰] بر این باور است که تصور بصری، پایه تصور فضایی است. در یکی از آزمایشهای این روانشناس از شرکتکنندگان دعوت شد که بدون دیدن نقشه آمریکا، هندسهی استانهای آمریکا را تصور کنند؛ آنها بدون دیدن نقشه قادر به تصور شکل هندسی استانها بر روی نقشه شدند. این آزمایش نشان داد که انسانها بدون دیدن اشکال، قادر به تصور آنها هستند. نتیجه این آزمایش نشان داد که ذهن انسان قادر به تصور کردن تصاویر است. در آزمایشی دیگر «شپرد» اشکال
مکعبی شکلی را ارائه داد که در زوایا و فرمهای متفاوت قرار داشتند (تصویر ۱)؛ ترکیب این مکعبها از زوایای مختلف چرخشی بصری را ارائه میداد. در این آزمایش شرکتکنندگان بعد از کمی تمرین توانستند پاسخهای درستی را ارائه و ترکیبات مختلفی از این مکعبها را در ذهن خود بسازند و همچنین بتوانند مکعبها را بین زوایای صفر و صدوهشتاد در ذهن خود بچرخانند. این آزمایش مهم اثبات کرد که درک انسان از طریق چرخش بصری نیز ممکن است و معمارها میتوانند ساختمانها را در زوایای مختلف در ذهن خود ترسیم کنند. بهعنوانمثال، نقشهای در کتاب «چهارکتاب درزمینهی معماری»[۱۱] نوشته آندریا پالادیو[۱۲]، در سال ۱۵۷۰ میلادی این موضوع را بهسادگی نشان میدهد. این نقشه ارائهدهنده المانهای معماری ستونهای آی اونیک[۱۳] است که بیننده با دیدن آن قادر به ترکیب پلانها و مقاطع برای ایجاد یک المان واحد در ذهن خود است (تصویر ۲). بهطور خلاصه، آزمایش «شپرد»، پایه تئوریک ساخت نرمافزارهای کد[۱۴] را فراهم کرد. نتیجه آزمایش «شپرد» تعریفی جدید را درزمینهی ادراک، بیان و باعث تغییرات عمده درزمینهی درک بصری در معماری و متعاقباً دیجیتالی شدن آن ارائه داد.
[divider]بحث پایانی[/divider]
رشته معماری در آینده نزدیک بهصورت کامل به سمت دیجیتالی شدن پیش خواهد رفت و فرم ارائه تفکر نیز با این موج کاملاً تغییر خواهد کرد. در این روند رو به رشد، تفکر پسا ساختارگرایی[۱۵] در حال نزول خواهد بود و نیاز به تئوریهای جدید و انقلابی بیشازپیش موردتوجه قرار خواهد گرفت. در حقیقت، فلسفه دیجیتال نیازهای جدید معماران همچون ایجاد ارتباط فکری از طریق فنّاوری را برآورده و مسائل مربوط به این روش فکری را مدنظر قرار خواهد داد؛ بنابراین، برای به نتیجه رساندن این مهم نیاز به گسترش فرهنگ فلسفی مبتنی بر فنّاوری (برای معماران و علاقهمندان به رشتهی معماری) است—این موضوع مهمترین هدف در حیطه فلسفه معماری در آینده نزدیک خواهد بود.
[divider] کتابشناسی[/divider]
Mitrovic, Branko. 2011. Philosophy for Architects . New York: Princeton Architectural press.
[divider]ضمیمه[/divider]
fig 1: The upper and lower-left drawings depict the same object rotated differently. The lower-right drawing shows another object. In Shepard’s tests, similar drawings were used and the subject were asked to determine whether they represented the same or different objects.
fig 2: The Ionic order, The Four Books on Architecture, Andrea Palladio, 1570.
[divider]پی نوشت[/divider]
[۱] The Four Books on Architecture
[۲] Andrea Palladio
[۳] Ionic order
[۴] CAD
[۵] Post Structuralism
[۶] Van Orman Quine
[۷] Michael Dummett
[۸] Edward Sapir
[۹] Donalt Herbert
[۱۰] Cognitive psychologist
[۱۱] Visual Imagination
[۱۲] Analogous Representation
[۱۳] Symbolic Representation
[۱۴] Rogers Newland Shepard
[۱۵] Arguments: Truth and Falsity
[۱۶] Relativism