نویسنده: محجوبه امانی/ دانشجوی برنامهریزی اجتماعی، دانشگاه تهران
[divider]آن زن[/divider]
فیلم او(Her ) محصول سال ۲۰۱۳ به نویسندگی و کارگردانی اسپایک جونز ، داستان زندگی فردی منزوی در آینده است؛ آیندهای که در آن تکنولوژی و محصولات نوین، زندگی افراد را تحت تأثیر قرار داده و همچنین فضا را نیز بهعنوان محیطی ساختهشده از روابط و اجتماعات دگرگون کرده است. این فیلم هفتاد و سومین فیلم معرفیشده در لیست برترین فیلمهای برنامهریزی شهری IMDB است. در ادامه به توضیح این مطلب میپردازیم که چگونه تغییر در یک عنصر خاص امکان چنین تغییری در فضا را ممکن میسازد.لوفور در کتاب «تولید فضا» به تعریف فضا و امکان تولیدی اجتماعی بودن آن سخن میگوید و آن را به دو فضای متمایزِ انضمامی و انتزاعی تقسیم میکند. بنا به تعریف وی فضای انضمامی فضای ژستها و سفرها، بدنها و حافظهها ست (ترکمه و شیر خدایی، ۱۳۹۴). در این فیلم با بحث انضمامیِ فضا روبروایم. فضای اجتماعی که حاصل تجربهی زیسته فرد است عناصری نوین را در خود جای میدهد؛ تا در عین نگهداشتن شیوهها و شاکلههای پیشینِ زندگی بتوانیم با پدیدههایی جدید مواجه شویم که زیست فرد و اجتماع را تحت تأثیر قرار میدهند. بدین سان تعریفها معنای تازهای مییابد و کُنش جمعی رنگی تازه به خود میگیرد. بهعنوانمثال، رابطهی عاطفیِ شخصیت اصلی فیلم تئودور که فردی منزوی است با یک سیستمعامل شکل میگیرد. عشقِ سایبری، عنصری است که به زندگیها اضافه میشود.
نکته قابلتوجه باقی ماندن فضاهای شهری فیزیکال به همان شکل سابق است و فیلم «اسپایک جونز» تغییر چندانی را در سال ۲۰۲۵ به ما نشان نمیدهد (صرفنظر از شمارِ بالای آسمانخراشها و تهی بودن از فضاهای سبز شهری، همچنان با پلازاها و مکانهای عمومی شبیبه به شرایط کنونی روبرو میشویم). اما تغییر مدنظر ما و آنچه پیشازاین به آن اشاره شد چیست و چگونه شکلگرفته است؟
زیمل در مقالهی «کلانشهر و حیات ذهنی» تغییر و شدت محرکهایِ بیرونی و درونی را عامل تحرکات عصبی افراد در شهرها میداند و فرد در مواجه با این وضعیت، برخورد با عوامل بیرونی را با حسابگری همراه میکند و بدینسان نوعی دلزدگی در فرد شهری مشاهده میشود (زیمل،۱۳۷۲). این وضعیت در بخشهای مختلف فیلم در برخوردهای تئودور با افراد و همچنین فضاهای عمومی مشاهده میشود و میتوان گفت آنطور که مدنظر زیمل است آیندهی کلانشهرها دستخوش تغییراتی میشود و فرد دلزده بهسوی عنصر جدید روی میآورد و همانطور که گفته شد فضاهای سایبری و مجازی میتوانند جایگزینی برای خلأها و برطرفکننده نیازهایِ فضایی فرد برای ارتباط باشند.
درصحنهای از فیلم تئودور بیان میکند که هر تجربهای که لازم بوده است را کسب کرده و این در حالی است که تاریکترین صحنهی فیلم در مقابلِ تمام صحنههای روشنی که در ذهن وی مرور میشوند ( و همچنین دنیای رنگی مصنوع سال ۲۰۲۵) قرار دارد ؛ بطوریکه اینگونه به بیننده القا میشود که به دنبال تجربهای جدید است که میتواند سامانتا یا همان رابطهی احساسی با سیستمعامل که بهعنوان عنصری اساسی در تغییر شکل فضای زندگی از سوی نویسنده نشان داده میشود باشد. اینطور میتوان بیان داشت که اسپایک جونز جای خالیِ زندگی آینده را با عنصری منفرد و بهدوراز زندگی جمعی پُر میکند و زندگی اجتماعی فرد بهدوراز غریبهها تنها به گذشته وی مربوط و در خاطرات وی موجود است. اینگونه فضایی به نام شهر اهمیت خود را از دست میدهد.
در طول فیلم با جابجایی زیبایی از سوی کارگردان رودررو میشویم. در قسمتهایی برای نشان دادن دید و نحوه مشاهده سامانتا از فضایی که تئودور در آن قرار دارد ثابت بودن بیننده بر هم میخورد و دیگر بهعنوان عنصری خارجی درصحنهها و فضاها تعریف نمیشود و بهعنوان اولشخص فیلم را بهپیش میبرد . از این نظر فضاهای مقابل که فرد در آن قرار میگیرد نیز دستخوش تغییر میشوند و نوع نمایشی که از فضای شهر در سال۲۰۲۵ شکل میگیرد نیز تمام ابعاد را شامل میشود که بیانی از ارتباط سینما و فضاست که در این نوشته موردبررسی قرار گرفت.
[divider]منابع[/divider]
ترکمه، آیدین و شیر خدایی، آناهید (۱۳۹۴) تولید فضای هانری لوفور ، جامعه فرهنگ و رسانه، سال چهارم، شماره ۱۴.
زیمل، گئورگ(۱۳۷۲)کلانشهر و حیات ذهنی، ترجمه یوسف اباذری،نامه علوم اجتماعی، دوره۳، فرودین ۱۳۷۲.