مترجم: شهاب حبیبی
لطفا از خاطرات اولیهتان از زها، آشناییتان، تجربیاتتان در مدرسهی معماری انجمن معماری و تجربهی کارکردن با هم در سالهای اولیه بگویید.
ما در دههی ۷۰ در مدرسهی معماری با هم آشنا شدیم. من اسماً در آن زمان تدریس میکردم؛ اما فکر میکنم درواقع فرق محسوسی بین تدریس و یادگیری وجود نداشت. من با الیا زنگلیس، معمار یونانی، تدریس میکردم و به عبارتی او من را بهعنوان شاگردی که به جای خودش درس میدهد، انتخاب کرده بود. به همین شکل بود که ما زها را انتخاب کردیم. درواقع بیشتر از اینکه یک شرایط کلاسیک (دانشجو – معلم) برقرار باشد، یک گردهمایی قرابتها، علایق مشترک و اکتشافات مشترک وجود داشت.
هر کسی که در آن زمان زها را میدید، تحت تاثیر دو چیز قرار میگرفت: ترکیب زیبایی و قدرت آثارش. البته با وجود اینکه زبان انگلیسی را بسیار فصیح صحبت میکرد، کسی بود که به طرز عمیقی از فرهنگ عرب تاثیر گرفته بود.
زها درواقع اولین فرد عربی بود که من بهخوبی با او آشنا شدم و از همان موقع بود که حس نزدیکی زیادی با جهان عرب پیدا کردم. به نظرم اگر به پیامهای تسلیتی که برای زها داده شده نگاه کنید، میبینید عرببودن او بهشدت مورد کمتوجهی قرار گرفته؛ گویی صحبت در مورد یک معمار انگلیسی است؛ درحالیکه درحقیقت برعکس آن صحت دارد.
او کسی بود که نوع کمیابی از شجاعت را داشت؛ شجاعتی که ساختگی نبود، ذاتی و ناگزیر اینگونه بود. حتی میتوان آن را امری فیزیکی دانست. این موضوع بسیار مهمی بود؛ زیرا در آن زمان همهی ما به دنبال کشف راههای جدیدی برای معماربودن بودیم.
او در حال اکتساب چیزی کاملا برای خودش و همچنین کاملا متقاعدکننده بود.
هرچند ما در بازهای با یکدیگر کار کردیم اما کار مشترک ما بهطور الزامی فرق رسمیای با رابطهی استاد و دانشجوی قبلی نداشت؛ بلکه درواقع نوعی ادامهی ذاتی آن بود. حتی وقتی او کار شخصی خود را آغاز کرد، رابطهی ما بهشدت اصیل باقی ماند. به نظرم رابطهی ما براساس جاهطلبی، همدلی، علایق و انگیزهی مشترک برای بهچالشکشیدن چیزهای یکسانی بنا شده بود.
فکر میکنم کارهای او بهشدت مرا به وجد میآورند؛ مخصوصا وقتی برای اولین بار مرکز علمی فائنو در ولفسبورگ را دیدم، احساس میکردم او دارد کاری کاملا برای خود و کاملا متقاعدکننده در زمینهی تفکری متفاوت نسبت به اجسام انجام میدهد. هنوز هم فکر میکنم این یکی از بهترین کارهایش است.
من خیلی روش او را در بهکارگیری بینهایت یکپارچهی بخشی از گذشته برای ساخت آینده دوست داشتم (و این شاید بزرگترین و ویژهترین کمک او باشد). این چیزی است که میتوانم دربارهی کار او بگویم.
هیچکس بر این حقیقت که زها عرب است تاکید نمیکند و من بهطور خاص منتظر لحظهای بودهام که معماری دیگر با سیستم ارزشگذاری غربی تعریف نشود. به همین دلیل است که من کتابی راجع به جریان متابولیسم در دهههای ۶۰ و ۵۰ میلادی نوشتهام که در آن شاهد اولین لحظهای بودیم که یک کشور دیگر با یک فرهنگ دیگر به آوانگاردِ معماری تبدیل شد. فکر میکنم زها نیز بهطور بنیادی به همین سنت تعلق دارد.
پس من کار او را نه بهعنوان یک فرم جذاب از معماری غربی یا پیشرفتی در معماری غربی، بلکه بهعنوان چیزی اساساً متفاوت میبینم. در پایان به نظر من این میتواند بزرگترین دستاورد او نیز باشد.
با توجه به این شرایط، خیلی ناراحت هستم. من بهطور کلی از نقدهای کوتهنظرانهی مطبوعات معماری که در قضاوت شرایط محلی مانند سازمان عفو بینالملل برخورد میکنند و به همین دلیل، بهطور بنیادی نسبت به مشارکت با دیگر فرهنگهایی که به اندازهی تصورشدهی ما در غرب، «عالی» نیستند، جبههگیری متخاصمی دارند، گریزانم. به همین دلیل مشارکت اقتصادی حدید در قطر و مباحثات پیرامون شرایط ساختوساز در قطر بهطور حتم او را آزار داده است و مطبوعات هم با استناد به همین دلایل، در این مورد با وی بسیار نامحترمانه برخورد کردند – گویی غرب با تمام امکاناتی که در دسترس دارد از خود دفاع میکند.
او بهعنوان شخصیتی تندمزاج معروف بود؛ اما به نظر میآید افرادی که او را میشناختند نظر کاملا متفاوتی دارند.
بله، او بسیار بخشنده و بامزه بود و همچنین جنبهی سبکسری نیز داشت که باعث میشد در حضورش بسیار خوش بگذرد. البته نه همیشه، و همین دلیل آن است که خیلیها بهشدت از او ناراحتاند و خیلیها هم به دلیل اضافهکردن لذتی که به زندگی همهی ما بخشیده، بهشدت عاشق او هستند.
به نظر شما چرا فرآیند اجرای پروژهها برای او تا این حد زمانبر بود؟
به نظر من فرآیند ساخت برای همه زمانبر است و چیز غیرعادیای در این مورد وجود نداشت. شاید تنها چیز غیرعادی آن باشد که در زمانهایی که درگیر ساخت نبود، چیزهای قوی و باارزشی میساخت که باعث میشد حسرت بخوری که چرا اینقدر طول کشیدهاند. اما این امر، در ماهیت خود، موضوعی خارقالعاده نیست. درواقع من مطمئنم که دورههای طولانی نهفتگی در ۱۵ سال پایانی کارش به او امکان آزادکردن انرژی خارقالعادهای را نیز دادهاند.
او در زمینههای دیگری نیز به گسترش فعالیتهایش پرداخت؛ گویی تصویری کاملا واضح است که بر همهچیز میگسترد.
فکر میکنم او توانسته بود احساساتش را به چیزی شبیه یک نظریه تبدیل کند و به نظرم این بسیار جالب است. شخصیتهای خاصی از یک بیوگرافی نامتعارف یا نامعمول بهره میبرند و مطمئنم که متولدشدن در محیط سیاسی و دیپلماتیک عراق که در آن زمان بهشدت در ارتباط با جهانیان بود و تجربهکردن فرهنگهای مختلف، او را به فردی بهشدت بامعلومات و سخنوری قهار با ارزشهای متنوع، اطلاعات و پیچیدگیها تبدیل کرد. این نوع زندگی بهخودیخود محرک بزرگی برای تبدیلشدن به یک انسان با قابلیتهای متنوع است.
به یاد میآورم که به من گفته بود والدینش از دوران طفولیت نظرش را راجع به مسائل مختلف میپرسیدهاند و از او میخواستهاند لوازمی را برای اتاقخوابش طراحی کند. پس این موضوع زود شروع شده و او جزئی از محیطی بوده که استعدادهای نامعمول یا هر نوع استعدادی را میستوده است.
او بارها دربارهی این حقیقت که یک زن و یک عرب است و این که این موضوع منجر به احساس بیگانگی در او میشده، صحبت کرده است.
به نظرم او آشکارا به خاطر چیزهایی که بهعنوان یک زن به آنها دست یافته بود، احساس غرور میکرد؛ اما درنهایت نیازی نیست که معماریِ او را به این دلیل بهطور خاصی بررسی کنیم یا مورد لطف قرار دهیم. بله، فکر میکنم او آثار زیادی بهعنوان یک زن بهجای گذاشت؛ اما بزرگترین چیزی که به جای گذاشته، بهعنوان یک معمار بوده است.
آیا خاطره خاصی از او دارید؟
تا حدی حس میکنم ورود به خاطرات شخصی کمی بیسلیقگی باشد؛ زیرا به نظرم آنها باید بهطور شخصی دوست داشته شوند. اما بهطور مثال ما دو سه بار در اواسط دههی ۷۰ میلادی با هم به اتحاد جماهیر شوروی سفر کردیم و میتوانید تصور کنید که چه تجربیاتی در آن محیطی که حالا به حد تصورناپذیری متفاوت جلوه میکند، داشتهایم. بیشتر از اینها این مهم است که هر اتفاقی درنهایت به درک بهتر ما از جهان یاری میرساند و درنتیجه به عمق کارهایمان اضافه میکرد.
به نظر شما ایدههای زها تا حدی از زمان خود جلوتر بودند و فناوری باید خود را به پای او میرساند؟
فکر نمیکنم؛ چون به نظرم این بازمیگردد به اشاره به اینکه چگونه او قادر بود چیزهایی از گذشته را برای آینده به حرکت درآورد. اگر به کارهای هانس شارون۱ یا اسکار نیمهیر یا هر نوع کار پلاستیک دیگر در بتن نگاه کنید، میبینید که قبل از آن نیز نشانههای زیادی از این نوع تغییر در زبان وجود داشته است. به نظرم بیشتر از اینها مستقل از بهرهگیری از مصالح است. به نظرم بتن قبل از اینکه استاندارد شود و صادقانه بگویم، قبل از نابودشدن ابدیاش، مصالحی بهشدت فراگیرنده به حساب میآمده است.
با پیشرفت هر دوی شما و فعالیتهای مستقل و افزایش موفقیتتان، آیا زمان کمتری برای مصاحبت مانند قبل در اختیارتان بود یا آیا کار جلوی روابطتان را گرفت؟
به نظرم یکی از جنبههای غمانگیز معماری امروز این است که شما دائما در حال رقابت با همکارانتان و در بعضی مواقع با بهترین و صمیمیترین دوستانتان هستید. اما این موضوع هیچوقت مخل روابط ما نشد. او درواقع مانند خانوادهی من بود. او همچنین خیلی با فرزندان من نزدیک بود و این صمیمیت تا پایان حفظ شد.
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”http://memari.hmg.ir/Home/2554″]فصلنامهی تخصصی معماری و شهرسازی همشهری معماری/ شمارهی ۳۱[/button]