شوشتر نو و پرسش‌هایی که باید پاسخ دهیم!

عکاس: امیرمهدی مصلحی

هفته‌ی آخر اردیبهشت ۱۳۹۹،  شهرک شوشترنو دوباره سرزبان‌ها افتاد و معماران و شهرسازان، مانند همیشه در بزنگاه تخریب به تکاپو افتادند. بحث‌ها بالا گرفت. برخی، برای اثری مغفول و مهجور که در معرض نابودی است، به مرثیه‌سرایی پرداختند؛ عده‌ای هم سنگ ساکنان به ستوه آمده‌ را، که شیوه‌ی زیست و نیازهاشان در کالبد این شهرک بی‌پاسخ ‌مانده، به سینه زدند.

خوب یا بد، شاهکارِ بوم‌گرایِ مقبول معماران یا ساختار متفرعن بی‌توجه به زیست مردمان، اثر ماندگار دارنده‌ی جایزه‌ی آقاخان یا شهرکی شکست‌خورده و داغان، شوشتر نو از معدود آثار معاصر در شهرک‌سازی‌ست که پس از گذر پنج دهه هنوز به هر بهانه‌ای مورد بحث و تحلیل قرار می‌گیرد و سرزبان‌هاست و هرکس از زاویه‌ی دید خود از آن تعریف می‌کند یا آن را نقد می‌کند. نقل‌قول‌ها و ایده‌های زیادی در مورد این شهرک طرح شده و نوشتارهای تحلیلی متعددی حول آن نوشته شده‌است، بسیاری از این تحلیل‌ها بیش از آن‌که بر پژوهش‌های علمی و پایش‌های کمّیِ میدانی استوار باشند، بر اساس مشاهدات، تجربیات و رهیافت‌های شخصی نویسندگان و گویندگان است.

مانند تمام این سال‌ها، در اتفاق اخیر هم هر کس – به فراخور حال – جایی در فاصله‌ی میان دو نظر ایستاد:
ارزشمندیِ اثری معمارانه یا ارجحیت زیست‌پذیری.

در یک سوی طیف که شوشترنو به مثابه یک اثر ارزشمند در حوزه معماری و شهرسازی بازخوانی می‌شود، موارد زیر زیاد به چشم می‌خورد:

  1. شوشتر نو یک اثر شناخته شده و مهم معماری و شهرسازی‌ست.
  2. بهره‌گیری از معماری بومی منطقه (چنان که طراح اثر می‌گوید) از ویژگی‌های مهم اثر است.
  3. وقوع انقلاب و جنگ ایران و عراق، به واسطه پیش‌آمدهای زیر، ریشه‌‌ی وضع فعلی اثر است:
    • ناتمام ماندن ساخت شهرک و تمام نشدن فازهای متعدد آن زیر نظر طراحان اصلی.
    • اسکان آوارگان جنگ زده به جای ساکنانی که قرار بود ساکن آنجا شوند.
    • نبود مدیریت یکپارچه در ساخت و بهره‌برداری و اداره‌ی شهرک.
    • بنیه‌ی ضعیف اقتصادی و فرهنگی ساکنان.

به طور کلی، در این سوی طیف عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منشأ نابسامانی حاکم بر وضعیت شوشترنو  به شمار می‎رود.

در سوی دیگر طیف که زیست ساکنان شهرک مهم‌ترین معیار خوانش و تفسیر وضع حال است، مباحث زیر بیشتر مد نظر قرار می‌گیرد:

  1. طراحان مجموعه از ساکنان احتمالی و نیازهای اساسی آنان شناخت کافی نداشته‌اند. (مثلِ عدم تأمین پارکینگ در کنار هر واحد و نبود فضای مناسب برای دستگاه‌های تهویه مطبوع و …)
  2. در طراحی شهرک به جزییات اقلیمی معماری بومی توجه کافی نشده‌است و با نگاهی فرمالیستی از معماری بومی گرته‌برداری شده‎است. (مثلِ عدم کاربرد حیاط‌های روباز و  بی‌توجهی به الگوی ساختمان‌های زیرسطحی در منطقه)
  3. معماران ضمن، طراحی با نگاهی فرادستانه و بیگانه با واقعیت، موجب عدم تطابق معماری و الگوهای زیستی در شهرک شده‌اند. (مثلِ عدم توجه به اختلاط فرهنگی و اجتماعی ساکنین در تعریف محله و عدم کارکرد هندسه کوچه‌ها برای تأمین امنیت محله‌ها)

در این سو، کفه‌ی قصورات معمار و طراح سنگین‌تر است.

شوشترنو سال‌ها پیش طراحی شد، بخشی از آن ساخته‌شد و بخشی از آن ساخته نشد، در کشاکش تحولات و در بحبوحه‌ی جنگ مسکون شد. در خلال این ‌سال‌ها مردمانی در آن با خوشی و ناخوشی زندگی کرده‌اند و برای زیست‌پذیر کردن این شهرک مطابق با خواست و نیازشان در آن تغییرات زیادی ایجاد‌ کرده‌اند. در نهایت، این شهرک تا آستانه‌ی تخریب پیش رفت و  دوباره معماران (و دوست‌داران معماری و…) را به سخن‌رانی و سخن‌پراکنی واداشت.

برای نزدیک به یک هفته، اظهار نظرهای گوناگونی شکل گرفت. در آخرین روز اردیبهشت، کامران دیبا – معمار شوشترنو، که به اجبار دور از سرزمین خود به سر می‌‎برد، در گفت‌وگویی پرشور، با نگرانی و دغدغه‌مندی خاصی به صحبت در مورد شوشترنو پرداخت. از نگاهش به معماری بومی و اهمیت ارتقای کیفی زندگی مردم شهر و روستا گفت و بسیاری از ناکامی‌های شوشترنو را به گروداران آن و نداشتن تدبیر، مسئولیت و کم‌سوادی -که از بی‌سوادی بدتر است- نسبت داد. به گمان دیبا، دغدغه‌مندان زندگی مردم، باید هم‌زمان با بحث شوشترنو بپردازند به مسائل مرتبط با حاشیه‌نشینی و سکونت‌گاه‌های غیررسمی شوشتر، که در خلال این سال‌ها گسترش داشته‌است.

ثبت شوشترنو، حداقل روی کاغذ، سایه‌ی تخریب را از سر کالبد این شهرک برداشته‎است و نظارت‌های تخصصی بر آن را برقرار خواهدکرد. ممکن‌است دوست‌داران معماری خوشحال شوند و ساکنان از سلب آزادی‌های احتمالی‌شان برای اعمال تغییرات ناخوش گردند.  چه بسا بسیاری از سودمدران رهسپار اعیانی‌سازی این بافت ثبتی شوند و  بسیاری از ساکنان شبانه زیر املاک‌شان آب ببندند تا بتوانند به این بهانه آن را نوسازی کنند. هنوز معلوم نیست که این ثبت اثری بر وضع کالبدی این مجموعه داشته‌باشد، چه برسد به وضع زیست ساکنانش. به نظر می‌رسد هنوز وقت شادی و آسایش، برای هیچ کس در هیچ‌کجای آن طیف کذایی، فرا نرسیده‌‌است!

در کنار واقعیت‌های مسجل که باید برپایه‌ی پایش‌های دقیق و برداشت‌های میدانی مشخص شوند، برداشت و تحلیل هر فرد متخصص یا غیر متخصصی در مورد شهرک شوشترنو در گرو پاسخ به پرسش‌هایی ساده اما بنیادین است:

  1. ارتباط اثر معماری و زمینه (در مفهوم عام آن که می‌تواند ناظر بر بوم و جغرافیا، اقتصاد، سیاست و مردم‌شناسی  و… باشد) چگونه تعریف می‌شود؟
  2. مرز بین معماری و شهر کجاست؟ آیا هر اثر در چارچوب مرزهای فیزیکی خود محصور است یا برهم‌کنش و هم‌افزایی وجود دارد؟
  3. نقش معمار در تعیین شکل شهر چه‌قدر است؟ عوامل اثرگذار دیگر چه مقدار نقش دارند؟
  4. مسئولیت معمار نسبت به پروژه و اثر (و احیانن زمینه، شهر و روابط شکل‌گرفته به تبع آن) تا کجا ادامه می‌یابد؟

روایت شوشتر نو، برای معماران، می‌تواند دریچه‌ای باشد به بازنگری، مطالعه و تفکر در راستای پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی از این دست تا بیش از پیش آگاه شویم کجا ایستاده‌ایم، تا تکلیف‌مان کمی با جایگاه [پیشه / رشته] معماری، میزان اثرگذاری و اثر پذیری آن و نقش و مسئولیت معمار نسبت به بسیاری از مسائل روشن‌تر شود! [و هم‌زمان فراتر از بحث و جدل‌های نظری، از فرصت احتمالی فراهم آمده به واسطه‌ی این ثبت، در جهت توان‌مند‌سازی ساکنان و بازآفرینی بافت شوشترنو بهره ببریم.]


منابع

خروج از نسخه موبایل