در زمانهای که ندیدن، نشنیدن و سخن نگفتن فضیلت است، چگونه باید دید، سخن گفت و شنید؟ چگونه باید چشم در چشم مردمی دوخت که معاصر ما هستند و از تمام مردمان همهی زمانها و مکانهای دیگر به ما نزدیکتر هستند؟ بیایید این پرسش را از شهر بپرسیم. فضاهای عمومی شهری، پاتوقها، میدانها و هرجای دیگری که مجال این دیدن و شنیدن و سخن گفتن را فراهم کنند قلب تپندهی هر شهرند. چنین فضاهایی مظهر شهروندان آن شهرند، جایی برای تأثیر و تأثر و کنش و واکنش. از این نقطهنظر، نه ادارهها، نه کارخانهها، نه خیابانها و نه بازارها، بلکه این عرصهها مهمترین فضاهای هر شهرند. پروندهی «پاتوقهای شهری در ایران» تلاشی برای نمایاندن، تحلیل، واکاوی و توصیف این فضاها در ایران است؛ تلاشی برای رسیدن به پاسخ سوالهایی از این دست که: این فضاها کجایند؟ چگونهاند؟ بر زیست شهروندان چه اثری میگذارند؟ چگونه محمل رویداد میشوند؟ ادامه متن
رواق هنر
ساختمان فرهنگستان هنر؛ ساختمانی که در کنارش رواقی دارد با ستونهایی سنگی، حوض آبی و یک فرونشستگی در میانه که چند پله میسازد تا افراد بتوانند در کنار حوض بنشینند یا به دیوارهها و ستونها تکیه دهند. آدمها میآمدند و در این رواق مینشستند، گپ میزدند، کتاب میخواندند، موسیقی پخش میکردند و ملال روزهایشان را دود میکردند. حالا رواق با ستونها و حوض و پلههایش هنوز هست اما آدمها دیگر نه، فرهنگستان مانده و حوضش. مرزی شیشهای رواق را از خیابان جدا میکند. شیشههایی شفاف که وقتی نگاه از میانشان میگذرد، خاطرهها و لحظههای گذشته دوباره در مکانی که تجربهشان کردی، جان میگیرند. ادامه متن