آن​‌روز​ که سرگیجه گرفتید؛ خاطره‌ای از اولین بازی فوتبال در استادیوم آزادی

نویسنده: حمیدرضا صدر | شهرساز و تحلیلگر ورزشی


کتاب «پسری روی سکوها» نوشته حمیدرضا صدر سال ۹۲ به چاپ رسید. کتابی که صدر خاطراتش را از دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۸۰ با جزئیات پرشمار درباره فوتبال ایران نوشته است. آنچه در ادامه می‌آید، بخشی از این کتاب است که صدر از خاطره افتتاح شدن زمین فوتبال استادیوم ۱۰۰هزار نفری آزادی و برگزاری اولین بازی فوتبال در آن می‌نویسد. آنچنان که او می‌نویسد «با کوچاندن تماشاگران از ورزشگاه امجدیه، در ورزشگاه جدید همه گیج شده‌اند و مدت‌ها طول خواهد کشید تا همچون امجدیه، استادیوم جدید نیز میراث‌دار یک خاطره جمعی شود».

۲۷ اسفند ۱۳۵۰. به سوی ورزشگاه ۱۰۰هزار نفری. رفتن و رفتن در این روز خیلی خاص. روزی برای به‌یاد سپردن. اولین نمایش فوتبال در استادیوم بزرگ، بی‌اعتنا به امجدیه محقر و کوچک. دشواری رسیدن به استادیوم. ازدحام اتومبیل‌ها. پرداخت یک تومان حق ورود به اتوبان تهران – کرج. عابران پیاده بدون اتومبیل. اتوبوس‌های شرکت واحد. ورود پسر شاه به جایگاه ویژه مترادف با بیشتر شدن آشفتگی‌هاست؛ با دشوارتر شدن‌ عبور و مرور و سخت‌تر شدن عبور از دروازه‌ها و درها؛ خروجی‌ها و ورودی‌ها.
۸۰هزار تماشاگر. ورود پر پیچ و خم. تابلوهای راهنمای کم‌شمار. تابلوهای گیج‌کننده. شمار راهنمایان ‌اندک. بلیت‌‌های ۳۰۰ ریالی طبقه پایین. سکوهای زود پر شده طبقه پایین، که بخشی از سکوها صندلی‌هایش سرپناه دارند و شما را از گزند باران و آفتاب مصون نگه می‌دارند (می‌گویند خیلی‌ها از ساعت هفت صبح اینجا بوده‌اند). راهی شدن به طبقه بالا. جایی که زمین سبز در نمای دوری قرار گرفته و بازیکنان برخلاف امجدیه کوچولو شده‌اند. برای شناخت بازیکنان خودی هم باید بیش از حد خوره باشید و باهوش.
همراهان امجدیه‌ای را گم کرده‌اید. همراهان پراکنده‌ شده‌اند و رفقای پخش شده. همه غریبه شده‌اید. با این‌حال تماشای صف بی‌انتهای تماشاگران سرگیجه‌آور است و شنیدن صدای غریو هواداران، تجربه‌ای نو. در فضای فراخ‌تر با پژواک متفاوت شعارها و طنین دگرگون شده رد و بدل شدن تشویق‌ها. این بانگ آن بانگ نیست. احساس می‌کنید این استادیوم، استادیوم شما نیست. احساس می‌کنید به اینجا تعلق ندارید. کمی‌ جبهه می‌گیرید. فوتبال خیلی آسان می‌تواند آدم‌ها را واپسگرا کند. به گذشته زنجیر کند. به بند کشد.
ابوالقاسم حاج‌ابوالحسن در سوتش می‌دمد. در این روز فراموش نشدنی. در این قضاوت تاریخی. قضاوت نخستین بازی فوتبال روی چمن‌های ورزشگاه ۱۰۰هزار نفری.
چمن خیس شده ریز باران بهاری. برابر این سکوهای بی‌انتها. مصطفی اعتمادی و جمشید اخباری کمک‌هایش هستند. کروزیرو نماینده برزیل، توستائو را در اختیار دارد. ستاره تیم ملی برزیل در جام‌جهانی ۱۹۷۰ را. مغز متفکر برزیل طلایی. بهترین تیم همه جام‌های جهانی. ضلع سوم مثلثی با پله و جرزینیو. پایه‌گذار گل برزیل به انگلیس. ظاهر توستائو تغییر کرده. سبیل گذاشته. زودتراز موعد پا به سن گذاشته. ولی اولین گل در این میدان، روی این چمن، برابر این سکوها، برابر این دوربین‌ها، درون این دروازه‌ها توسط او به ثمر می‌رسد.


در دقیقه ۲۷. درون دروازه‌ هادی طاووسی. درون دروازه جنوبی. در هوایی بارانی. در زمینی لغزنده. نام توستائو با تاریخ این استادیوم گره می‌خورد. تا همیشه.
لوپز چهار دقیقه بعد گل دوم را می‌زند. دقیقه ۳۲. اولین گل یک بازیکن ایرانی در استادیوم ۱۰۰هزار نفری. بازیکنی که محبوب تو است؛ صفر ایرانپاک از روی نقطه پنالتی. نخستین پنالتی این میدان. نیمه اول ۱-۲ به سود کروزیرو تمام می‌شود.
بین دو نیمه نمایش ناموزمونی برپا می‌شود. گروه ارکستری مشتمل بر پنج شش نفر کنار زمین می‌آیند. روبه‌روی جایگاه می‌ایستند.
تماشاگران اهمیت چندانی نمی‌دهند. تماشاگران آوازهای خودشان را دنبال می‌کنند. سرودها، زمزمه‌ها و شعارهای خودشان را. بین دو نیمه مسابقه دو ۱۵۰۰متر هم برگزار می‌شود. همراه با قطعه‌ای که گروه ارکستر می‌نوازد. ترکیبی ناموزون و آمیزه‌ای درنیامده. بی‌قواره و اطوار گونه. با طنین صدایی روی سکوهایی که نامفهوم هستند و آزاردهنده.
نیمه دوم. بازی ۱-۴ به سود کروزیرو جریان دارد که همایون بهزادی در دقیقه ۶۹ دروازه برزیلی‌ها را باز می‌کند. دومین بازیکن ایرانی هم در استادیوم ۱۰۰هزار نفری گل می‌زند.
سوت پایان. پرسپولیس۲ – کروزیرو۴. ولی نمایش تمام نشده. نمایش ادامه دارد. توستائو به جایگاه ویژه فراخوانده می‌شود تا با پسر شاه دست بدهد. ولی مسیری برای حرکت از درون میدان تا جایگاه در نظر گرفته نشده. طراحی نشده. توستائو با تبسمی‌ بر لب از نردبانی بالا می‌رود. بالا می‌رود و با پریدن از روی میله‌های برابر تماشاگران، از بین آنها راهی جایگاه می‌شود.
دشواری بازگشت. سختی یافتن پارکینگ. آشفتگی پیدا کردن اتومبیل. صف طولانی ورود به اتوبان. گذر از میان غریبه‌ها و بیگانه‌ها. ناآشناها و بی‌حوصله‌ها. هنوز به امجدیه فکر می‌کنید. به سکوهای سیمانی.

صفحه‌ی پرونده‌ی فوتبال و فضا 

[divider]منبع[/divider]

فصلنامه‌ی تخصصی معماری و شهرسازی همشهری معماری شماره‌ ۲۰
مطلبی دیگر
زندگی در میان پارتشین‌ها