زیر و بم سروینو | درآمیختن گذشته و آینده

نویسنده: آلبرتو لاکوونی[۲]
مترجم: فراز طهماسبی | دانشجوی مرمت شهری. دانشگاه‌ تهران


در زمانه‌ ایستادگی‌های عظیم زندگی می‌کنیم. ایستادگی در برابر شیوع جلوه‌گری‌ها، رشد بی‌رویه‌ی فنون دیجیتال و نیز بازاریابی شهری و شعارهای سطحی‌نگرانه‌اش. این مقاومت واکنشی است که حمایت نسل‌های جدید را با خود دارد. نسل‌هایی که معماری و گفتمان‌هایی همچون نوستالژی برای معماریِ شهر را که در اوایل دهه‌ی نود از صحنه محو شدند نبش قبر می‌کنند. از کسانی که با نرم‌افزار ایلاستریتور تخیلی سترون و منجمد را مثل رمزنگاران طرح می‌ریختند و کسانی که  تبلیغ نظریه‌های سیاسی نیم قرن پیش را برای پیش‌برد سناریوهای نامحتمل شهری می‌کردند، اکنون شاهد بازگشتی به ایده‌ها، خصائل سبکی و مراجعی هستیم که مشتاقانه سودای مرمت و بازیابی دارند یا دست کم می‌خواهند در برابر سبکی تحمل‌ناپذیر مضحکه‌ی معمارانه‌ای که صورت چهارگوشه‌ی سیاره‌مان را مخدوش کرده بایستند.

بنجامینو سروینو[۳] به حق از تبار این واکنش است. اگر در انبوه نامتنهاهی کروکی‌ها و آب‌رنگ‌ها و نوشته‌هایش تورق کنیم،  واضح است که در پی بازخوانی مفاهیم چون الگوهای نطفه و یادمان و سنت است که در دوران باشکوه تندنتزا[۴] مدفون شده‌اند. دغدغه‌ای که شاهدش یکی از پست‌های اخیر صفحه‌ی فیس‌بوک اوست. پستی تحت عنوان «بیانیه‌ی استیلای معماری (معرفی پاویون آتی ایتالیا در دوسالانه‌ی ونیز ۲۰۱۶)». در این پست او با چندین بار تکرار عبارت « me ne frego» (به درک حواله می‌دهم)، همه‌ی الزامات فرامعمارانه را که در سال‌های اخیر گفتمان معماری را آلوده‌اند (بوم‌شناسی، مشارکت، هم‌بستگی) به هیچ می‌گیرد. اظهارات او (که تنها ۱۷۰ بار لایک خورده است) به نوعی اعلان جنگ یک مبارز و تحریک‌گری خوش‌قریحه از نسخ مقاومتی بود که گویی نبردی از پیش‌باخته را در برابر این مضحکه‌سازی اجتناب‌ناپذیرِ جهانی از معماری به سر می‌برد.

آثار واکنشیِ سروینو نه تنها شکاف را میان تفکر معمارانه و مسائل عمده‌ای که با سیاره‌ی ما درگیرند عمیق‌تر می‌کنند، بلکه میان گذشته‌ی نزدیک و تصویرش در آینده فاصله می‌اندازند. فاصله‌ای که به همین ترتیب در میان گفتمان فرهنگ‌بنیاد معماری و چشم‌اندازهای معاصری که تا همین چند سال پیش تنها موضوع بازنمایی‌های بی‌پایان و عاجزانه و اغلب زائد بودند نیز عزیض‌تر می‌شود. این چشم‌اندازهای [نظری] اکنون دوباره جایشان را به گمان‌پردازی‌های فاضلانه در آثار پالادیوی کلاسیک، میس ون‌درروی بی‌غل‌وغش یا گراسیِ نژند، و میراثی فرهنگی که ایتالیا در آن ریشه‌هایش را باز می‌یابد، داده‌اند. تغییر موضعی که به صحنه‌ی بین‌المللی بازگشت و تحسین همگان را برانگیخت. اما تفاوتی بنیادی وجود دارد که سروینو را قویاً از این موج واکنش جدا می‌کند و ریشه‌هایش را در زمین واقعیت می‌گسترد. این تفاوت در نگاهی اختصاصی است که او دارد؛ امضایی که پای ترسیماتش می‌گذارد: «یک معمار در کازرتا[۵]». با این امضا او پیوندی برنامه‌ریزی و مستحکم شده میان خود و قلمرو آثارش، که عموماً در کامپانیا و جنوب ایتالیاست، برقرار می‌کند. قلمرویی که پر از بناهای به دور از فرهنگ و هنجار و پروژه‌های ناتمام تباه شده‌ است و ویرانه‌های به جامانده از اراضی صنعتی و کشاورزی متروک آن را متلاشی کرده‌اند. این مسئله همان چیزی است که او به عنوان منظرِ متروک‌شدگی از آن یاد می‌کند و الهام‌بخش و قوت بزرگی برای پژوهش‌های سروینو است. منظری که فقر فرهنگی دارد و سروینو با وسواس در آن مثل بناهای یافته در پی گردآوری و بازخوانی [اطلاعات] است. از همین جاست که او رد و نشان الگو‌های مکرری را که آبشخور خزانه‌ی فرمی و گونه‌شناسانه‌ی اوست بیرون می‌کشد.  الگوهایی مثل گیاه پناتا.

در وضعیت متروک‌شدگی، ویرانه‌ها هم‌سنگ‌اند و الگوهای نطفه که به تنه‌ی قلمرویی نایِک‌دست و چندریختی پیوند خورده‌اند، آثار سروینو با درآمیختن گذشته و آینده، فراتر از سکوتی که در ویرانه‌های روزیانی است جان می‌گیرند و تجسم می‌یابند و این در مشهورترین اثرش در خانه‌ی پوتزووتره[۶] مشهود است. در وضعیت متروک‌شدگی سلسله‌مراتبی در کار نیست و اشراف و  نوکیسه‌گان درخور توجهی یکسان و متقاضیِ شانی هم‌مرتبه هستند.

به قول بنجامینو سروینو، منظر و زیبایی‌اش در حقیقت برساخته‌ی فرآیند مداوم ترجمه‌ی (دگرگونی و به دیگر راه رفتن) سنتی از زمانه‌ای دیگر به طالعی نو و پرمعنی است. ارزشی که او با ترسیماتش تحت عنوان ارزش خیرگی تعریف می‌کند، که برپایه‌ی لایه‌بندی تکه‌های ویرانه‌ی موجود، کارخانه‌های متروک و خانه‌های حاشیه‌ای است، چیزی فراتر از قریحه‌ی مولفش است. نگاهی است که می‌تواند باوری رایج و مدلی برای مداخلات دیگر مولفه‌ها باشد.

سروینو استثنایی در موج متاخر ایستادگی است. او واکنش‌گری شکوه‌مند است که معجزه می‌کند: در عین اینکه دیوانه‌وار دامنه‌ی عمل معماری را محدود به دایره‌ی فرم توخالی و صرف می‌داند، پاسخ‌های ممکن را برای مسائل بیرون از حدود معماری وضع می‌کند: با نشان دادن راهی بالقوه برای محاط شدن در چرخه‌ای وارسته که گویی تا ابد وضعیت ویرانی برایش مقدر است. تقدیری که تنها از دل زیبایی‌شناسی بیرون نیامده و سرچشمه‌های محیطی و انرژی و اجتماعی هم دارد. آثار او مولد پارادوکسی شگفت از یک معماری هستند که از بستری خاص سر بر می‌آورند، انگار که این آثار در تبعید کیفریِ شکوه‌مندی به سر می‌برند، و در همین حال مدلی برای الگو گرفتن دیگران می‌شوند.

آیا مناظر متروک‌شده با خصلت‌های ویژه‌اشان، در ایتالیا و مناطق جنوبی می‌توانند گزینه‌ای برای منظرهای بی‌کیفیت حاشیه‌ای در سراسر دنیا باشند؟ این تناقضی است که سبزترین معماری که می‌شناسم با آن مواجه است. با آنکه خودش می‌گوید به درک!

صفحه‌ی اصلی پرونده‌ی «ایتالیا در حال ساخت»

[divider]پی‌نوشت[/divider]

[۱] Servino

[۲] Alberto Iacovoni

[۳] Beniamino Servino

[۴] Tendenza

[۵] Architect in Caserta

[۶] Pozzovetere

مطلبی دیگر
چرا باید دانشگاه بخشی از فضای عمومی شهر باشد؟