چراغ راه؛ معماری و تعهد اجتماعی | نقد اسطوره‌های بازدارنده‌ی معماران از تعهد اجتماعی

دانش‌آموزان در احمدآباد هند با کمک خسوس پوراس مونتسینو، معمار اسپانیایی، مشغول ساخت مدرسه
دانش‌آموزان در احمدآباد هند با کمک خسوس پوراس مونتسینو، معمار اسپانیایی، مشغول ساخت مدرسه

نویسنده: لیسا فیندلی۱ | استادیار و مدرس طراحی و نظریه در دانشگاه دولتی آریزونا
مترجم: علی گلستانه


در دهه‌ی ۱۹۹۰ بار دیگر به نظر می‌رسد که حرف‌زدن بی‌پرده از تعهد اجتماعی ممکن شده است. ما معماران دیگر نباید خود را به این حماقت بزنیم که میان کوشش‌های هنری و تعهد اجتماعی گسستی ذاتی وجود دارد. بیشتر جنبش‌های هنر و معماری در صدوپنجاه سال گذشته بر پایه‌ی برنامه‌های اجتماعی استوار بودند. حتی باید بسیار دورتر رویم و بگوییم که باور به مسائل اجتماعی شکل ابتدایی ممکنِ معماری بزرگ است. این باور نه مانع، که کاتالیزور خلاقیت است. پس چرا معماران امروز از ایده‌ی تعهد اجتماعی اجتناب می‌کنند؟ علت‌های زیادی برای این بی‌باوری ما در کار است. بخش بزرگی از آن‌ها به اسطوره‌هایی بازمی‌گردد که این حرفه با خود به همراه دارد. نوشتار حاضر این اسطوره‌ها را به بحث می‌گذارد و درباره‌ی این‌که معماران چگونه باید از آن‌ها فرابگذرند، پیشنهادهایی را طرح می‌کند تا معماری در دهه‌های پیشِ رو بتواند بار دیگر برای بخشیدن فرمی بصری به تعهد اجتماعی چراغی فراهم آورد.

در دهه‌ی نود بار دیگر به نظر می‌رسد که حرف‌زدن بی‌پرده از معماری متعهد در محافل رسمی ممکن شده باشد. پس از آن‌همه تن‌آسانی در دهه‌ی هشتاد، روشن است که باید بار دیگر به بسیاری از مسائل مغفول‌مانده‌ی اجتماعی توجه کنیم: اقتصاد، محیط‌زیست، آموزش، اسکان و کیفیت زندگی. علاوه بر ضرورت جبران کمبودها، دگرگونی‌های عظیم سیاسی در جای‌جای جهان را نیز شاهدیم. این دگرگونی‌های سیاسی یقینا به دگرگونی‌های اجتماعی می‌انجامند. اگر این دگرگونی‌ها پابرجا بمانند، رشته‌ی معماری باید بدان‌ها واکنش نشان دهد.
ما معماران دیگر نباید خود را به این حماقت بزنیم که میان کوشش‌های خلاقه‌ی هنری و تعهد جدی اجتماعی، گسستی ذاتی وجود دارد. واقعیت تاریخی آن است که بسیاری از جنبش‌های بزرگ هنر و معماری صدوپنجاه سال گذشته بر پایه‌ی برنامه‌ی اجتماعی معینی استوار بوده‌اند. باید حتی دورتر برویم و بگوییم که باور به مسائل و اوضاع اجتماعی یکی از شکل‌های ابتدایی ممکنِ معماری بزرگ است. چنین باوری نه مانع، بلکه کاتالیزور خلاقیت است.
بهترین مثال شناخته‌شده برای این شکوفایی، آن است که جنبش مدرن نتیجه‌ی نیازهای بحرانی دوره‌ی پس از جنگ جهانی نخست بود. نه‌تنها خصلت بصری مدرنیسم، که خصلت اجتماعی آن نیز موجب گسترش آن به جای‌جای جهان شد. شاید این فقط بادهای مد روز نباشد که از نو گرایشی را به جنبش مدرن به وجود آورده است؛ شاید این گرایش ازآن‌رو باشد که ما بار دیگر ارزش شریک‌شدن در مجاهدت‌های جامعه‌ی بشری را دریافته‌ایم، یا این‌که آونگ افکار در جهت برملاکردن تاثیر اجتماعی سیاست‌ها و مصیبت‌های سیاسی و اقتصادی دو دهه‌ی اخیر حرکت کرده است.
پس چرا معماران اغلب از ایده‌ی تعهد اجتماعی می‌پرهیزند؟ علت‌های زیادی برای این بی‌باوری ما در کار است. بخش بزرگی از آن‌ها به اسطوره‌های مشترکی بازمی‌گردد که این حرفه با خود به همراه دارد. ما افراد، ممکن است این اسطوره‌ها را باور داشته باشیم یا نه. به‌هرحال این اسطوره‌ها در کنار هم ما متخصصان را از دست‌زدن به کنشی هوشمندانه در زمینه‌ی اهمیت مسائل اجتماعی بازمی‌دارند. آن‌ها ما را از به‌دست‌گرفتن چراغی برای روشن‌کردن مسیر و راه‌بردن به تصوراتی درباره‌ی دنیایی دیگر نیز بازمی‌دارند. بیایید این اسطوره‌ها را یک‌به‌یک بررسی کنیم و بکوشیم از آن‌ها بگذریم.
تقصیر کارفرماست که ما نمی‌توانیم چراغ به دست بگیریم. ما مایلیم باور کنیم که کارفرمایان‌مان بازنمود «جامعه»اند و خودمان را هم «هنرمند» یا دست‌کم افراد مستقل خلاق می‌دانیم؛ درنتیجه تضادهایی را که میان خواست‌های کارفرما و خواست‌های ما پیش می‌آید، تضاد میان «جامعه» و «هنر» می‌پنداریم. شاید در اشتباه باشیم. کارفرمایان ما نماینده‌ی جامعه نیستند؛ آنان فقط خودشان‌ را نمایندگی می‌کنند. از ساختمان‌های شهری و افراد استثنایی که بگذریم، اولویت کارفرما در یک پروژه بیش از همه به اجرایی‌بودن آن از نظر مالی و اغلب بازگشت حداکثری سرمایه‌گذاری مربوط می‌شود. در بیشتر موارد اگر قرار است تعهد اجتماعی در پروژه‌ی معماری خاصی لحاظ شود، باید برآمده از خواست معمار باشد. بیشتر کارفرمایان به چنین مسائلی بی‌توجه‌اند. این امر معمار را در برابر هر دو جنبه‌ی هنری و اجتماعی در همه‌ی پروژه‌های معماری پیشِ‌رویش مسئول می‌کند.
نمی‌توانیم هم به شغل‌مان برسیم و هم چراغ نگه داریم. ما معتقدیم که وقتی وضعیت بودجه‌ی پروژه‌ای بحرانی باشد، نمی‌توانیم هم ارزش‌های معمارانه را داشته باشیم و هم تعهد اجتماعی را. این هم شکل متفاوتی از تقصیر را به گردن کارفرما انداختن است. مسلما با تاکید بر توجه رسانه‌ای به پروژه‌های ما و با تمرکز توجه رسانه‌ها (و کارفرمایان‌مان) بر «ارزش‌های معمارانه» به‌مثابه چیزی شایان توجه، به‌آسانی در دام اولویت‌دادن به کوشش‌هایمان براساس این دستورالعمل می‌افتیم. به‌هررو ممکن است به اندازه‌ی کافی خودمان را به چالش نکشیده باشیم. بی‌شک با انگاره‌ای که از خودمان به‌مثابه مشکل‌گشاهایی خلاق داریم و آموزشی که بر این اساس دیده‌ایم، می‌توانیم پروژه‌هایی را طراحی کنیم که به‌آسانی هم به ارزش‌های معمارانه دست یابند و هم به اعتبار اجتماعی. بی‌تردید می‌توانیم بسیاری از معماران مورد تحسین‌مان را ببینیم که اغلب از عهده‌ی ایجاد این تعادل برمی‌آیند: چارلز رِنی مکینتاش۲، آلوار آلتو، لوکوربوزیه، فرانک لوید رایت، چارلز و رِی ایمز۳، رودُلف شیندلر۴ و دیگران.
دل‌مان نمی‌خواهد چراغ به دست بگیریم. ما اسطوره‌ی شخصیت هنرمند را به‌منزله‌ی جوانک سرکش و خودخواه و بی‌توجهی باور کرده‌ایم که به مسائل اجتماعی وقعی نمی‌نهد. مثال‌های زیادی از این دست معماران وجود دارد. ولی درحالی‌که این «جوانان سرکش۵» حرفه‌ی خود را تحسین نمی‌کنیم، آثار اینان می‌تواند از بسیاری جهات جالب باشد یا حتی درک‌مان را از معماری یکسره تغییر دهد. آثار اینان توجه رسانه‌ای (یعنی همان مهر تایید) را به خود جلب می‌کنند؛ چیزی که ما درباره‌ی آثار خودمان آرزویش را داریم. اینان سرمشق‌های دانشجویان ما می‌شوند. بااین‌حال بیشتر ما عمیقا معتقدیم که همه‌ی معماری این نیست. ما می‌دانیم که معماری، هنری عمومی با تعهد عمومی عمیق است و این را نیز درمی‌یابیم که سده‌ی آینده تغییراتی عظیم در روش زندگی ما ایجاد خواهد کرد و ما هنوز آماده‌ی این تغییرات نیستیم.ما خوددارتر از آن‌ایم که چراغ به دست بگیریم. ما معتقدیم که تعهد اجتماعی فعالیتی از روی ضعف است. گذشته از هرچیز، تعهد اجتماعی اثباتگر نوع‌دوستی فراتر از خویشتن است؛ کاری که «جوانک سرکش» نمی‌کند. به‌عکس، تعهد اجتماعی قدرت پذیرفتن این امر را می‌طلبد که تعداد اندکی از ما مشتاق ابراز عقیده‌ایم. این بی‌اشتیاقی شاید اثر سوءِ تکثرگرایی افراطی‌ای باشد که در دهه‌ی ۱۹۶۰ بسیار رواج داشت. تلقی این تکثرگرایی آن است که همه‌کس و همه‌چیز، بجا و بی‌مشکل و، تاجایی‌که مزاحم دیگران نباشد، موجه است. ممکن است در معنا با این گزاره موافق باشیم؛ اما این اعتقاد با ایجاد جامعه‌ای که تقریبا هیچ معیاری ندارد به کاریکاتوری از خود بدل می‌شود. درنتیجه ما از نقد هر چیزی خودداری می‌کنیم. بیشتر منتقدان معماری در متن‌هایشان به ورطه‌ی توصیف‌کردن فروغلتیده‌اند. ما به‌ندرت انگیزه‌ی مردم را برای ساخت معماری جویا می‌شویم. اخلاقیات، باور و وجدان محو شده‌اند و همه می‌کوشند فقط در قلمرو رفتار مرسوم عمل کنند. سیاستمداران خودشان را ملزم به رفتاری می‌کنند که گرچه در چارچوب نص صریح قانون قرار دارد، به‌وضوح غیراخلاقی یا ضداخلاقی است. همه‌ی ما با رشته‌ی لغزش‌ها در اخلاق آمریکایی آشناییم که موجب شکل‌گیری پیش‌بینی‌‌های اجتماعی بسیاری درباره‌ی دهه‌های پیشِ رو شد. وقت آن است که سرانجام از خود شجاعتی را نشان دهیم که همیشه در معماران دوراندیش تحسین کرده‌ایم؛ معمارانی که طرح‌هایشان درباره‌ی آینده را بیان می‌کنند و، درعین‌حال، متوجه خطرهای حق‌به‌جانبی، فاشیسمِ زیباشناختی یا هر عقیده‌ی افراطی دیگری هستند.
چراغ به‌دست‌گرفتن کار کسان دیگری است. از دو یا سه دهه‌ی گذشته تعهد اجتماعی به امری سیاسی و تخصصی بدل شده است. در نظام دو-حزبی که هر حزب در حال قطبی‌کردن باورهای اصلی، درست و معقول خویش است، تعهد سیاسی در برابر مسائل اجتماعی بر دوش دموکرات‌ها افتاده است. گروه‌های ذی‌نفع ویژه‌ای که از مسائل اجتماعی خاصی دفاع می‌کنند، به اعمال نفوذ بر قانون‌گذاران مشغول شده‌اند تا بتوانند با لابی‌های دیگری که دیدگاه‌های متفاوتی دارند، موازنه برقرار کنند. شاید ما باور کرده‌ایم که این «تشکیلات»، تعهد اجتماعی را بر عهده خواهد گرفت و اِی.آی.اِی۶ پاسدار «منافع» حرفه‌ی ما خواهد بود. بسیاری از ما با دغدغه‌ای صادقانه درباره‌ی کارهایی که این یا آن سازمان انجام می‌دهد، سالانه چند دلاری برایشان می‌فرستیم؛ ولی این حقیقت به‌آسانی از چشم ما دور می‌ماند که مسائل اجتماعی مسائلی انسانی‌اند که نمی‌توان آن‌ها را صرفا با «تشکیلات» یا با ریختن پول‌های دولتی به پای آن‌ها برطرف کرد. باید هم در مقام افراد و هم در مقام حرفه‌ای‌های خلاق، در حل‌کردن این مسائل سهیم شویم.
چراغ بسیار بزرگ و سنگین است. ما مقهور مقیاسِ آن‌چه‌ایم که باید انجام شود. وقتی اندیشیدن به تعهد اجتماعی را به‌طور جدی آغاز می‌کنیم، اندازه‌ی کاری که در دست داریم بسیار بزرگ‌تر از آن می‌نماید که بتوان بر عهده‌اش گرفت. عقب‌نشینی به پشت میز طراحی با این فکر که یک معمار به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند تغییری در چیزی ایجاد کند، آسان است. به‌هرحال اگر ذهن‌مان معطوف به ایده‌ی تعهد باشد، مقیاس کار اهمیتی ندارد – فرد یا متعهد است یا نیست.
نمی‌دانیم چطور باید چراغ را روشن کنیم. وقتی می‌خواهیم «تعهد اجتماعی» را براساس کارهایی که در مقام معمار انجام می‌دهیم تعریف کنیم، حتی نمی‌توانیم با اطمینان بگوییم که این تعهد چه معنایی دارد. تجسم این‌که در مقام فرد چطور باید در این تعهد ادای سهم کنیم، بسیار آسان‌تر است تا در مقام معمار. شاید راحت‌ترین راه برای تعریف تعهد، استفاده از اصطلاحات مالی باشد. برخی معماران به‌نوعی بسته به توان پرداخت مشتری، سیاهه‌ی دستمزد متغیری را ترتیب می‌دهند؛ ولی در یک دفتر بزرگ معماری به‌سختی می‌توان چنین رویکردی را پی گرفت. درواقع در چنین دفترهایی معماران هیچ نقشی در تصمیمات مربوط به دستمزد ندارند. در معماری، برخلاف حرفه‌ی حقوق، هیچ رسمی برای کار «برای خیر همگان۷» وجود ندارد؛ گرچه برخی دفترها این خدمات را ارائه می‌کنند. قطعا در معماری کم نیستند پروژه‌هایی که می‌توانند از مشارکت و خبرگی معمار بهره ببرند اما نمی‌توانند از عهده‌ی هزینه‌ی خدمات معماری برآیند. اخیرا دراین‌باره که چطور ارزانی‌داشتن خدمات به این حرفه لطمه می‌زند، بحث‌های زیادی صورت گرفته است. کار برای خیر همگانی به‌وضوح با کار سوداگرانه تفاوت دارد.
دیگر مظاهرآشکار تعهد اجتماعی معماران شامل این موارد است: اجرای باکیفیتی که از تحقق صِرف توانایی حرفه‌ای فراتر می‌رود، سهیم‌شدن در پروژه‌هایی با اهداف اجتماعی روشن که الزاما پول هنگفتی نصیب معمار نمی‌کنند، پشتیبانی از راه‌حل‌های طراحانه برای حمایت از آن دسته مردمانی که لزوما قانون یا دغدغه‌های کارفرما از ایشان حمایت نمی‌کند (کودکان، سالمندان، افراد دچار ضعف بینایی، عموم مردمی که کاربران ساختمان نیستند)، پشتیبانی از راه‌حل‌های طراحانه‌ای که برنامه‌های مدنی همچون فضای عمومی، بافت شهری، کیفیت زیباشناختی و دسترسی برابر را تقویت می‌کنند و درنهایت پشتیبانی از راه‌حل‌های طراحانه‌ای که آینده را مد نظر قرار می‌دهند، همچون انعطاف‌پذیری در کاربری، بهره‌وری انرژی و ماندگاری مادی و زیباشناختی.
سرآخر (و این شاید دشوارترین بخش باشد)، طرفداری از تعهد اجتماعی اغلب به معنای اولویت‌دادن دغدغه‌های جامعه بر دغدغه‌های فردی است؛ این جایی است که کوشش‌های هنری معماری با تعهد خطیر اجتماعی درگیر می‌شوند. بارها پیش آمده است که پرداختن به امور اجتماعی متعهدانه در تضاد با اجرای آن چیزی قرار گرفته‌اند که از نظر هنری بهترین حالت برای پروژه قلمداد شده است. این جایی است که فرد معمار باید معیارهای خود را پرورش دهد و به کار بندد.
وقتی پای مسائل مربوط به تعهد اجتماعی به میان می‌آید، تفاوت ظریفی میان حرفه‌ی معماری و دانش معماری وجود دارد. ازخودگذشتگی برای پاسخ‌دادن به نیازهای اجتماعی می‌تواند همه‌ی کسانی را که درگیر معماری‌اند، به فرم‌بخشیدنِ بینشی از آینده سوق دهد. این فرم یعنی بیان فیزیکی مردمی که با دگرگونی روبه‌رویند. همه‌ی ما که درگیر فعالیت معماری هستیم، هم کارورزان و هم آموزگاران، می‌توانیم چراغ به دست بگیریم؛ اگر شهامت و بینش‌اش را داشته باشیم

صفحه‌ی اصلی پرونده‌ی «معماری و سیاست»

[divider]منابع[/divider]

• Findley, L. (1991). LIGHTING THE WAY: ARCHITECTURE AND SOCIAL RESPONSIBILITY. Journal of Architectural and Planning Research, 8, 88-91. Retrieved from http: //www. jstor. org/stable/43029006[divider]پی‌نوشت[/divider]

۱.Lisa R. Findley
۲. Charles Rennie McIntosh
۳. Charles and Raye Eames
۴. Rudolph Schindler
۵.Enfantsterribles
۶.. AIA(American Institute of Architects):
موسسه‌ی معماران آمریکا.
۷. pro bono:
کار داوطلبانه و بدون دستمزد یا با حداقل دستمزدی که افراد حرفه‌ای و متخصصان برای کسانی انجام می‌دهند که قادر به تقبل هزینه‌های سنگین نیستند ـ م.

[divider]منبع‌بازنشر[/divider]

فصلنامه‌ی تخصصی معماری و شهرسازی همشهری معماری، شماره ۳۶ بخش اندیشه

 

مطلبی دیگر
آزادی بند ناف مرا بُرید: گفت‌و‌گویی درباره‌ی شهر و فوتبال با حمیدرضا صدر