خاطرم هست، خاطرم هست، خانهای که در آن متولد شدم، پنجرهی کوچکی که خورشید از آن،طلوع میکرد در بامدادان، نه هرگز چشمکزنان خیلی زود، نه مسبّب روزی طولانی، اما حالا، من اغلب ارزوی شب دارم تا بیاید و جانم را با خودش ببرد! «توماس هود» [i]
پنجرهها چیستند؟ مستطیلهایی که صبحها باید پرده را از رویشان کنار کشید و ظهر یا نزدیکیهای غروب دوباره رویشان را با پارچههای ضخیم و طرحدار پوشاند یا میلهای را چرخاند تا کرکرههای چوبی و پلاستیکی رد محوی از آنها باقی بگذارند؟ اصلاً چرا ما در خانههایمان، دفترهایمان و مدرسهها و دانشگاههایمان پنجره میسازیم؟ آیا فقط دنبال روزنههایی هستیم تا چند ساعتی نور خورشید بگذارد اشیاء را ببینیم، لباسهایمان را بپوشیم، صبحانهمان را بخوریم و کیفمان را برداریم و برویم بیرون؟ وقتی هم که در آستانهی در ایستادهایم و میخواهیم کفشهایمان را بپوشیم نگاهمان بیفتد به پنجرهی روشن و برگردیم و پرده را روی آن بکشیم؟
خانوادهای دو یا سه نفره را تصور کنید. مرد و زن هر دو شاغل. اگر کودکی هم باشد صبحها میرود مهد کودک یا مدرسه. پدر و مادر غروب برمیگردند و خانه شبها است که رونق دارد. روزها کسی در خانه نیست. کسی نیست که متوجه جابهجایی خورشید شود، شهر را تماشا کند یا نگاهش بیفتد به کوچهای دنج با درختهایی پر شاخوبرگ. روزها کسی در خانه نیست تا در باغچهی کوچک جلوی پنجره گُل بکارد. کسی نیست که از پنجره سرک بکشد، صندلیاش را جلوی آن بگذارد و شهر را تماشا کند.
فکر میکنم آنها که شهرهای ما را میسازند چنین فکر میکنند؛ چه بسا مدیران شهرداری هم چنین نگرشی دارند. دستِکم در تبریز که همینطور است، گرچه اساساً تصور اینکه مدیران شهری به چنین مسائلی میاندیشند گمانی خوشبینانه است. به نظر میرسد که اینجا تمام خانهها، یا به عبارت بهتر تمام آپارتمانهایی که باید ضوابط دیکته شده از سوی شهرداری را رعایت کنند براساس همین پیشفرض ساخته میشوند: کسی روزها در خانه نیست. البته که چنین چیزی در هیچجایی نوشته نشده و تا آنجا که به یاد دارم و جستوجو کردهام، نقل قولی هم در مورد آن به چشم نمیخورد، اما ضوابط شهرداری و اصراری که در بالا بردن محل نصب پنجرهها، ماتکردن آنها و چه بسا کور کردنشان دارد، تنها همین فرض را باقی میگذارد. حتی اگر تمام مردم شهر را به این خانوادهی دو یا سه نفره تعمیم دهیم، باز هم نمیشود نقش پنجرهها را انکار کرد. نمیشود نور درخشندهی خورشیدِ صبحهای زود را فراموش کرد. نمیشود از لذت دیدن منظرهای کشیدهشده تا دوردست، آن هم وقتی که لیوانی چای به دست میخواهی خواب را از سر بپرانی صرف نظر کرد. نمیشود روزهای تعطیل در اتاقی تاریک و محصور شده توسط دیوارها نشست و کتاب خواند، نرمش کرد یا موسیقی گوش کرد و اندیشید. حتی آن خانوادهی کوچک هم صبحها بی نور طبیعی چطور میتوانند بهراحتی از خواب برخیزند؟ چطور وقتی زیر نور لامپ صبحانه میخورند از آن لذت خواهند برد؟ چطور میتوانند خانهشان را دوست داشته باشند و از بودن در آن لذت ببرند؟
حال تصور کنید کودکانِ این خانواده بزرگ شدهاند. نوجوانهایی که در اتاقهایشان وقت میگذرانند. محروم از دیدن شهر. محروم از دیدن رفتوآمد ماشینها و آدمها، پرندهها و گربهها. محروم از دیدن نشستن برف روی درختها و بام خانهها. محروم از داشتن ارتباط بصری با دنیای پیرامون. محروم از فرصت خیرهشدن به دوردستها. محروم از تماشای آمدن پدر یا مادر به خانه، دست تکاندادن به همبازیها و کنجکاویها. در واقع محروم از امکان «دیدن» و چه بسا «اندیشیدن».
سالها میگذرد. این خانوادهی چند نفره از خانهای به خانهی دیگر نقلِ مکان میکنند. از آپارتمانی به آپارتمانی دیگر. از اتاقهایی با پنجرههای کوچک نصب شده در زیر سقف یا با شیشههای مات به اتاقهایی بدون پنجره. نوجوانها جوان شدهاند و شاید هم بزرگسال. مرد و زن کمتر کار میکنند یا بازنشست شدهاند. حالا آنها هستند که بیشتر در خانه وقت میگذرانند. شرایط عوض میشود اما نیاز به دیدن منظره و بهرهبردن از نور باقی میماند. با اینحال ضوابط هنوز ثابتاند، همان چند جملهی کوتاهیاند که تخطی از آنها جریمه در پی دارد و عدم ارائهی گواهی پایان کار: «در گذرهای با عرض هشت متر و کمتر، پنجره در ارتفاع ۱.۸۰ متری تعبیه خواهد شد.»[ii]، «در گذرهای بیش از هشت متر تا دوازده متر و خود آن، پنجره تا ارتفاع ۱.۸۰ متر با شیشهی مات و بالاتر از آن با شیشهی سفید[!] بلامانع است»، «در گذرهای بیش از دوازده متر تا ارتفاع ۱.۸۰ پنجرهی معمولی با شیشهی مات خواهد بود و بالاتر از آن با شیشهی ساده و سفید بلامانع است». این ضوابط سوایِ ساختوساز در قطعاتی است که نمای پشتی آنها مشرف به نمای جلویی و حیاط ساختمان همسایهاند. در چنین شرایطی تنها در یک جبهه از ساختمان،عموماً جبههای که عرض کمتری دارد، امکان نصب پنجرهها به وجود میآید و پنجرهی اتاقها رو به حفرهای باریک گشوده میشوند که ردّی از نور را به زحمت میتوان در آنها پیدا کرد؛ حفرههایی که گاه در جریان سوداگرانهی «بساز و بفروشی» حذف میشوند و نتیجه اتاقی است بی هیچ روزن و بازشویی. یک انباری شبیه اتاقهای بازجویی: صبحها روشن با نور لامپ، ظهرها روشن با نور لامپ و شبها روشن با نور لامپ. اتاقی که به کاری نمیآید جز تلنبار کردن وسایل اضافی. اما در خانهای تکخوابه یا دوخوابه با متراژ متوسط و پایین، میشود از چنین اتاقی صرفِ نظر کرد؟ اینجا است که دور از سر گرفته میشود. خانوادهی دو نفره از آن گریزان میشوند، کودک در آن تماشای منظرهها را و نوجوان و جوان دیدن خورشید را، درختها را، پرندهها را، همسایهها را، ماشینها را و در یک کلام شهر و دنیای پیرامون را فراموش میکند. از عادت به منظرهای و درک تغییر جزئیات آن محروم میماند و چه بسا احساسی از طردشدگی پیدا میکند.
چرا؟ شهرداری تبریز به همین مقدمهی کوتاه اکتفا کرده: «برابر مقررات و ضوابط شهرسازی رعایت حریم اشرافیت در جهت رعایت شئون اسلامی و امنیت بیشتر در مناطق مسکونی الزامی است». گزارهای که بر دو محور حفظ شئون اسلامی و امنیت تکیه دارد. مسئلهی امنیت چندان قابل درک نیست. آیا اگر پنجرههای همسایهی روبهرویی را بشود دید مشکلی امنیتی به وجود میآید؟! پس چطور دیدن همین پنجرهها برای عابرین کوچه و خیابان محل ایراد نیست؟ اصلاً میشود پنجرهای که بیتردید نقش ارتباط «درون» و «بیرون» را دارد از دیدهشدن بر حذر داشت؟ در مورد شئون اسلامی هم ماجرا پیچیدهتر از توجیهی یکخطی است. اولاً همین ضوابط فعلی چنان «کور» و انعطافناپذیر اجرا میشوند که به کرات میتوان خانههایی را مشاهده کرد که با وجود خالی بودن طرف دیگر خیابان (وجود تپهها و عوارض طبیعی، ساختهشدن واحدها در جهتی غیر از جهت متداول و…) کماکان از همین نظام تعبیهی بازشوها تبعیت میکنند. ثانیاً اگر هدف از بین بردن امکان اشراف داشتن به واحدهای یکدیگر است، باید فاصلهای دستِکم پنجاه متری را پیشنهاد کرد! چرا که با همین ضوابط فعلی هم بهخصوص در طبقات بالاتر به سایر واحدها اشرافیت وجود دارد. ثالثاً مگر تقسیمبندی قطعات در حاشیهی معبرهای باریک هشت و شش متری خارج از نظارت شهرداری و سایر نهادهای مرتباط اتفاق افتاده؟ چرا این قطعات باریک و به هم فشردهای که تعاونیهای مسکن ادارات آن را به کارکنانشان فروختهاند و حالا بخش رو به رشد و با اهمیتی از شهر را تشکیل دادهاند (همچون محلههای میرداماد، زعفرانیه، کوی دادگستری و…) یا برای اسکان طبقهی متوسط طرحریزی شدهاند (شهرکهای باغمیشه، الهیه)، به شکلی طرحریزی نشدهاند تا امکان رعایت مسئلهی اشرافیت بدون لطمهزدن به کیفیت زندگی در آنها فراهم شود؟
تحلیل دقیق و مشخصکردن تاثیر ضوابط فعلی بر وضعیت روحی ساکنین و پیامدهای آن بر جامعه مطالعات بسیاری میطلبد. اما قبل از هر چیز باید آن را بهعنوان یک «مسئله» پذیرفت، مسئلهای با اهمیت که مورد مطالبهی مردم قرار گیرد و مسئولین شهری به آن توجه کنند. باید به شیوههایی اندیشید که از طریق آنها بتوان ضوابط فعلی را اصلاح کرد و برای آینده بهگونهای برنامهریزی کرد تا مسئلهی دید و منظر در مفهوم مثبت آن مورد توجه قرار گیرد، نه در معنای منفی آن که تهدیدکنندهی امنیت و برهمزنندهی شئون اخلاقی و محرمیت تلقی شود.
صفحهی اصلی پرونده نقد معماری معاصر ایران
[divider]پینوشتها[/divider]
[i] شاعر مشهور انگلیسی قرن نوزدهم
[ii] وبسایت http://tshs.tabriz.ir/News/21/%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%AA-.html
پنجرهی طبقهی چهارم آپارتمانی در منطقهی میرداماد. تنها روزن شفاف در ارتفاعی بالاتر از ۱.۷۰ متر قرار دارد.