نویسنده: آلن بدیو | فیلسوف فرانسوی
مترجم: محمدصادق یوسفزاده | دبیر سرویس «آمایش سرزمین»
میخواهم بر نکتهای در اینجا تأکید کنم که ظاهراً این روزها پس از استیلای ظاهری سرمایهداری فراموش شده است: انقلاب ۱۹۱۷ روسیه حادثهای بینظیر در تاریخ نوع بشر بود.
از این نظر خوب است یادآور شویم که کل تاریخ بشر نسبتاً کوتاه است: دویست هزار سال؛ که در نسبت با میلیونها سالی که دایناسورها بر سیاره ما حکمفرما بودند چیزی نیست.
با این مقدمه کوتاه میتوان گفت اساساً تنها یک انقلاب بنیادی تاکنون بوده است و آن انقلاب نوسنگی است. این انقلاب به معنای به وجود آمدن ابزارهای بهمراتب مؤثرتر، کشاورزی ثابت، مفهوم مالکیت زمین، سفالگری، به وجود آمدن یک طبقهی حاکم مفتخور به خاطر ممکن شدن تشکیل مازاد غذا، بهتبع آن شکلگیری دولت، نوشتن، پول، مالیات، کامل کردن تجهیزات نظامی (به لطف برنز)، تجارت با راه دور و الی آخر.
همهی اینها از هزارههای قبل تاکنون ادامه داشتهاند و ما همچنان در همان نقطهایم.
گرچه تولید صنعتی با پشتیبانی دانش مدرن بسیاری از فرآیندها را تسهیل کرده است، اما واقعیت این است که جهان ما همچنان جهان دولتهای متخاصم، جنگها، جهان تسلط اقلیت الیگارشی مالی بر سایرین، اهمیت بیچونوچرای تجارت بینالمللی، غارتگری نظامی مواد خام، وجود تودههای عظیم چندین میلیاردی مردمی که تقریباً هیچ ندارند و مهاجرت دائمی و گستردهی دهقانان فقیر بهسوی شهرهای لبریز از جمعیت برای به عهده گرفتن شغلهای زیردستی و پادویی است.
همین چند قرن پیش بود که پرسش از بنیادهای اقتصادی دولت به مرکز توجه مباحث سیاسی راه یافت. میتوانیم ادعا کنیم از آن زمان تاکنون یک سازمان اجتماعی ظالمانه و تبعیضآمیز توانسته پشت هر نوع و فرم حکومت (استبداد فردی یا دموکراسی) خودش را کاملاً بازسازی کند؛ یعنی سازمانی که در آن همیشه مهمترین دغدغهی تصمیمات دولت چیزی نیست جز محافظت بیحدومرز از مالکیت خصوصی، انتقال این مالکیت از طریق خانواده و نهایتاً حفظ کامل نابرابری وحشتناکی که طبیعی و گریزناپذیر فرض شده است.
سپس قدرتی انقلابی ظهور کرد که کاملاً با انقلابهایی که تنها فرم و شکل قدرت سیاسی را به چالش میکشیدند متفاوت بود. تمام قرن نوزده پر بود از شکستهای اغلب خونین تلاشهای انقلابیای ازایندست. کمون پاریس با سی هزار کشتهاش همچنان عظیمترین این فجایع است.
پس اجازه دهید بگوییم در شرایط ضعف دولت استبدادی مرکزی روسیه که خود را ناچار درگیر در جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) کرده بود و در آغاز اولین انقلاب دموکراتیک در فوریه ۱۹۱۷ که موجب سقوط این دولت شده بود، با طبقهی کارگری جوان که سازماندهی شده بود، با روحیهی بهشدت انقلابیای که هیچ اتحادیهی محافظهکاری آن را محدود نکرده بود، تحت رهبری حزب بلشویک که سازمانش به یک معنا آشتیناپذیر بود و با هدایت لنین و تروتسکی که فرهنگ قوی مارکسیستی را با تجارب نظامیای که از کمون پاریس آموخته بودند ترکیب کرده بودند همه و همه در اکتبر ۱۹۱۷ باهم درآمیختند و اولین پیروزی انقلاب حقیقی تاریخ بشر در دوران بعد از نوسنگی به وقوع پیوست.
نتیجه انقلابی شد که هدفش را سرنگونی بنیادهای قدیمی همهی اجتماعات مدرن قرارداد: دیکتاتوری پنهان کسانی که اختیار کنترل مالی تولید و مبادله را در اختیار داشتند. این آن انقلابی بود که بنیادی را برای مدرنیتهای جدید گسترش داد. اسم عام این چیز کاملاً نو «کمونیسم» بود. مردمان سراسر جهان از هر طبقهای، از تودههای دهقان و کارگر گرفته تا روشنفکران و هنرمندان این انقلاب را تحت نام کمونیسم شناختند و از آن با اشتیاقی بهاندازهی حس انتقامی که از شکستهای سنگین قرن گذشته داشتند استقبال کردند. حالا لنین میتوانست اعلام کند که عصر انقلابهای پیروز فرارسیده است.
فارغ از نمایندگانی که بعداً این ماجرا را نمایندگی کردند و فارغ از وضعیت کنونی که دار و دستههای نوسنگی معاصر دوباره امور را در سرتاسر جهان در دست گرفتهاند، انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ به ما ثابت کرد که سرمایهداری حاکم علیرغم ظواهر زودگذر چیزی مربوط به گذشته است و تا ابد هم مربوط به گذشته باقی خواهد ماند.
دیگر مطالب پروندهی صد سال پس از خبر بزرگ
منبع: [button color=”red” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”https://www.versobooks.com/blogs/3325-on-the-russian-revolution-of-october-1917″]versobooks[/button]