چه چیز معماری «اسلامی» است؟
گرداوری: شیراز علیبای
مترجم: علی گلستانه
آیا معماری اسلامی حقیقی وجود دارد؟ معماری دنیای اسلام همچون مردماناش متنوع است. آیا سرنمونی جهانی وجود دارد که بناهای بزرگ گذشته از آن پیروی کرده باشند؟ آیا میتوان اصولی را از نص قرآن استنباط کرد که به معماریای مناسب جوامع مسلمانان منجر شود؟ آیا ما با نشانهها و نمادهای گذشتهمان محدود شدهایم یا آنها همچون علامتها و دلالتهای سنتهایی که مدتهاست فراموششدهاند، دیگر موضوعیت ندارند؟ به خوانندگان نشان خواهیم داد که تشخیص آنچه معماری اسلامی نیست آسانتر از این است که چارچوب مورد اتفاقی دربارهی آنچه هست پیش نهیم.
[divider]فرهنگ اسلامی[/divider]
[از «فرهنگ اسلامی، مدرنیته، معماری»، نوشتهی محمد ارکون]
فرهنگ اسلامی تعبیری است که امروزه مسلمانان و غیرمسلمانان بهیکسان از آن برای تأکید بر تأثیر اسلام بر همهی سطوح وجود اجتماعی و تاریخی در جوامع مسلمان بهره میگیرند. از زمانی که بسیاری از جنبشهای سیاسی از اسلام همچون مرجعی بسیجگر بهره گرفتند، همهی فعالیتهای مهمِ جوامع ذیل «اسلام» تعریف شد. این دلیلی است بر اینکه چرا نیازمندیم صحت تعبیر «فرهنگ اسلامی» را به پرسش بگیریم.
شاید این پرسش روشنگر باشد که چرا عموماً تعبیر «فرهنگ غربی» را بهرغم نمودهای متفاوتاش (آلمانی، انگلیسی، فرانسوی) بیشتر از تعبیر «فرهنگ مسیحی» به کار میبریم. در مقابل، چرا به جای اصطلاحاتی مانند «مصری»، «ترکی»، یا «ایرانی»، تعبیر «فرهنگ اسلامی» را به کار میبریم؟ این تفاوت ناشی از فرایندی تاریخی است که در یکی فرهنگی دنیویشده را پدید میآورد و در دیگری تلقی مذهبی را تقویت میکند و تعمیم میبخشد. اگر این فرایند تاریخی را بهدقت بررسی کنیم، میتوانیم تصویر غلطی را که سنت اسلامی وضع کرده است و بسیاری از شرقشناسان آن را بدون تبیین مناسب ترجمه کردهاند اصلاح کنیم.
در عصر کلاسیک تاریخ اسلام، یعنی در طول پنج سدهی نخست آن، میان فرهنگ اینجهانی و فرهنگ مذهبی که بهعنوان علوم مذهبی به کار بسته میشد تمایزی واضح به وجود آمده بود. فرهنگ اینجهانی یعنی ادبیات، شاعری، زبان، حکمت ملل، تاریخ، جغرافی، مهارتهای علمی، و فعالیتهای حرفهای. این دانش و مشغلهی اجتماعی با واقعیتهای اینجهانی یا زندگی زمینی که «دنیا» خوانده میشد پیوند داشت. بیشک مذهب یا «دین» جریان داشت، اما همچون مجموعهای از اعتقادات، توجیهها، قانونها، مناسک، و بینشهای کلی و پذیرفتهای که به انسان مخلوق و خدای خالق مربوط میشد. «دولت» یا حکومتی که خلیفه اداره میکرد، باید قانون مذهبی را به کار میبست تا زندگی اینجهانی، در راستای حدود و روح سهگانهی «دین»، «دنیا» و «دولت» حفظ شود؛ سه فضای متمایز اما مربوط به هم که وجود همهی آدمیان باید در قالب آن توضیح داده شود.
تأکید بر اینکه اسلام دین و سیاست را از هم جدا نمیکند درست نیست. بیشک، منظر الهیاتی و شرعی اصرار دارد که دین بهعنوان حقیقتی وحیانی، در انتظام شهر و حکومت اولویت دارد؛ اما این ادعای نظری بر سر راه تکوین فرهنگی اینجهانی و عمل سیاسی که درواقع از اصول دین جدا بود، مانعی ایجاد نکرد.
دستآخر کار بدانجا میرسد که این دستاورد انسانی با آموزهی صُلب «راستکیش» جایگزین شود. در سنت اسلامی مفهوم راستکیشی را مظهر تداوم صحیح آموزهی اصلی قرآن و پیامبر دانستهاند. با این حال، از لحاظ تاریخی، شاهد استحالهی فرهنگ و اندیشه با اجبار قدرت سیاسی هستیم؛ یعنی مقام خلافت و دیگر سرآمدانی که مقام خود را با توسل به زور به دست آوردهاند.
معماری، نقاشی، و شهرسازی اسلامی از سنتهای بیزانسی، ایرانی، رومی، هندی، ترکی، مغولی، و دیگر سنتها تأثیر پذیرفته است. ازاینرو است که بهدشواری میتوان از معماری اسلامی بهطورکلی سخن گفت. هنگامی که از معماری با روح اسلامی سخن میگوییم فراموش میکنیم که خود اسلام بهعنوان دین و نظامی فکری از سنتهای بسیاری تأثیر پذیرفته است که مدتها پیش از نزول قرآن عمیقاً در خاورمیانه ریشه داشتهاند. بهویژه قسمی فضای مشترک خاورمیانهای وجود داشت که امپراتوریهای رومی، بیزانسی، مسیحی، و اسلامی، آن را تداوم و گسترش میدادند، تا زمان ابداع «غرب» در مقام جوهر فرهنگی نوینی که مدرنیته بدان تشخص داد. اسلام را نمیتوان همچون دین و فرهنگ شرقی نابی عرضه کرد که از دنیای مدیترانهای اسطورهها، سرنمونها، نظامهای فکری، سنت معرفت، شیوههای بازنمایی، گونههای شکلی، بافت شهری، و استثمار غیرشهری منفک بود.
برداشت ایدئولوژیک نیرومند و رایج از اسلام که آن را جنبشهای سیاسیای که برچسب «جنبشهای اسلامی» میخورند به سرتاسر دنیای امروز اسلامی تحمیل کردهاند، این نگرش باز و آزاد تاریخی و انسانشناختی به فرهنگ در بستر اسلامی را رد و انکار کرده است. چشمگیرترین پروژههای معماری که در بیست سال گذشته اجراء شده است بیش از آنکه تحت تأثیر گرایشهای کثرتگرایانه و پرمایهای باشند که مشخصهی زیست فرهنگی دورهی کلاسیک بود، یا دقیقاً با فناوری مدرن تولید شدهاند یا از تصویرهای متعارف، فرمالیستی، و استانداردشدهی فرهنگ و سنت بهاصطلاح «اسلامی» اثر پذیرفتهاند. [«فرهنگ اسلامی، مدرنیته، معماری»، نوشتهی محمد ارکون]
[divider]رابطهی زبان معماری و اسلام[/divider]
[«مأموریت و هوادارانش»، نوشتهی اُلگ گرابار]
تقریباً همهی شاهکارهای معماری اسلامی را مسلمانان آفریدهاند، از قبهالصخره در اورشلیم تا فاتحپور سیکری در نزدیکی آگرا. دین جدید و جامعهای که از آن پدید آمده بود شهرها را، از دمشق تا سمرقند و غرناطه[۱]، شکل تازهای بخشید. و بهویژه این زمانهای بود که زبانهای متعددی در معماری ایجاد شد که همگی در برخی مشخصهها اشتراک داشتند؛ گرچه این زبانها بهتمامی مشابه نبودند، رویهمرفته برای خود قسمی خانوادهی معماری بهوجود آورد که از لحاظ فرمی بازشناسیپذیر بود. از نظر برخی متفکران و منتقدان معاصر، تاریخ این تبار معماری از تاریخ سنتهای کنونی جاهای دیگر مستقل شد و منحصراً بر اساس ضرباهنگهای درونیاش رشد کرد یا تغییر یافت.
برای دیگران، تاریخ این تبار معماری همواره با آنچه در اطرافاش روی میداد عمیقاً در پیوند بود، چراکه فرهنگ اسلامی بهتنهایی با همهی فرهنگهای پراکندهای که پیش از کشف قارهی امریکا بنا شدهاند مرز مشترک داشت: و گاه بیآنکه قصدی در کار بوده باشد در رویدادهای سیاسی یا فرهنگی و شکلبندی روانی یا عاطفی اروپای غربی و شمالی و افریقا سهیم بوده است.
تباین میان این دو تفسیر معماری، و فرهنگ، صرفاً بحثی آکادمیک نیست، چرا که خود آغاز مسئلهای ژرفتر را پیش میکشد؛ اینکه آیا اصالت و یکپارچکی سدههای برجستهی خلاقیت اسلامی، حتی اگر هرازگاهی ناقص، از حفظ خلوص مقصودی استوار و فرایندی از درون نشئت گرفته برای تصمیمگیری دربارهی هنرها و محیط زندگی حاصل شده است، یا اینکه درست همین کیفیتها محصول قدرتهای چشمگیر همگونسازی فرهنگی است ـ ارادهی سازگارکردن و توانایی خلاقانه انجام دادن آن از اطمینانی راسخ دربارهی سرنوشت و هویت فرد ریشه میگیرد.
دو عامل به شکستن نظم چنین سنتهایی منجر شد که سدههای بسیار دوام آورده بودند. یکی ناتوانی آشکار از رویارویی با معضلها و یافتن راهحل مشکلات درونی یا برونی است. عامل دیگر بالندگی اروپا است که در سدهی شانزدهم آغاز شد و با تسلط بر تقریباً سراسر کرهی ارض پس از جنگ جهانی نخست پایان یافت.
بالندگی اروپا از نظر سیاسی و اقتصادی بهرهکشانه بود؛ از نظر فرهنگی نیز چنین بود، ازآنرو که الگویی حاضر و آماده و بستهبندیشده را برای زندگی، یادگیری، و رفتار و تعامل اجتماعی مقرر کرد. این الگوها آموزههای متعددی، از لذتمداری تا مرام اشتراکی، را بههمراه داشتند که از جهتی آنها را از لحاظ اخلاقی و فلسفی توجیه میکردند و از جهت دیگر ادعا میکردند که اینها ارزشهایی جهانشمول دارند. الگوهای اروپایی در همهچیز از پوشش و آشپزی گرفته تا ساختمانسازی و هنر برای مسلمانان سراسر جهان به معیارهایی عملی و اجرایی بدل شدند.
ویژگی و ضرباهنگهای این عوامل گسست، در مناطق مختلف بهشدت گوناگون بود و ایجاد رویدادنامهای یکسان برای شکلبندی و گسترش آن، تقریباً ناممکن است. نتیجهی روشن: جهانی اسلامی که تقریباً برای همهی مقاصد فرمهای بیگانه را بازتولید میکرده است، سازوکارهای فکری و زیباشناختی را برای انتخاب کردن توسعه نداد؛ سازوکارهایی که مستعد اعتباردادن به تغییرات مداوم در محیط مصنوع مدرن باشد. [«مأموریت و هوادارناش»، نوشتهی اولگ گرابار]
[divider]تعریف معماری اسلامی[/divider]
[از «ایمان و محیط»، نوشتهی اسماعیل سراجالدین]
جوهر اسلامیِ هر بنا یا مجموعهای از بناها نامحسوستر از آن است که بتوان منحصراً با مظاهر عینی این بناها بدان دست یافت. شاید تلاش برای تعریف هر قسمی از معماری ذیل نام «اسلامی» با اتکای محض به تحلیل مفصل ویژگیهای ساختمانی بنا، مثل تلاش برای اندازهگیری دما یا رطوبت اتاق با چوب ذرع[۲] باشد. چوب ذرع ابزاری کارآمد برای اندازهگیری یک جنبه از واقعیت اتاق است؛ اما دما و رطوبت هم جنبههای معتبر همان واقعیت هستند، حتی اگر دستیابی بدانها کاملاً از حیطهی توانایی چوب ذرع خارج باشد.
البته که این قیاس مناسب موضوع بحث ما است. به همان اندازه که (برخی جنبههای) مناسببودن طراحی را میتوان براساس آسایش حرارتی و رطوبتی اندازه گرفت، مواد مشخص، آرایهها، و ابعاد ساختار کالبدی هم باید بهخوبی با موقعیت جغرافیایی سازگار شود تا مناسب بودن طرح حاصل آید. در مورد معماری حقیقتاً موفق اسلامی نیز همین صادق است: ویژگیهای موقعیت جغرافیایی، پیشاز هرچیز، ویژگیهای کالبدی این معماری را تعیین میکند؛ هرچند محصول نهایی هماهنگی معنوی مشخصی را ایجاد و الگوی میانکنشی اجتماعی را تسهیل خواهد کرد که حقیقتاً در هماهنگی با قسمی جهانبینی اسلامی است.
بههرحال آشکار است که کاربست این ضوابط در اجتماعات مسلمان اصلاً همگون نخواهد بود و کیفیت نتایج در هر اجتماع خود نشانگر گسترهی بسیار وسیعی از گوناگونی، از مضحک تا متعالی، خواهد بود. هیچ پاسخ سادهای در کار نیست. خودشناسی پرورشیافته از راه تحلیل دقیق دستاوردهای گذشته و واقعیتهای امروز باید به ذخیرههای فکری جمعی معمارانی غنا بخشد که در جهان اسلام کار میکنند. اسطورهها، تصویرها، و انگیزهای که آنان میتوانند به هر مسئلهای در طراحی معماری ربط دهند باید با مفاهیمی غنی شود که از خوانش کالبدی سادهانگارانهی میراث تاریخی فراتر میروند و به دریافتی ژرفتر از خویشتن و جامعه در چارچوب بینش جهانی اسلام یاری میرسانند. تنها بدین طریق میتوانیم امیدوار باشیم که به هماهنگی عظیمتری میان محیطهای مصنوع مسلمانان و پیام جاودانی اسلام برسیم. [«ایمان و محیط»، نوشتهی اسماعیل سراجالدین]
[divider]پینوشتها[/divider]
[۱] Granada
[۲] Yardstick
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://archnet.org/publications/4724″]Archnet[/button]