جناب دکتر، از چه زمانی برای دیدن یک دوست در قاب یک پنجره سرمان را بالا گرفتیم؟
(خنده) شما با یک طبقه ارتفاع هم سرتان را مجبورید بالا بگیرید اما آنقدری که سرتان گیج برود از میانه دهه چهل شروع شد.
چرا و چطور؟
با حمایت دولت بود. آنطور که من خاطرم هست دولت قانونی تصویب کرد درباره مالکیت واحدهای آپارتمانی و بعد هم به طرقی شرکتهای سازنده را از مالیات معاف کرد. وامهای خوبی هم به این موضوع تعلق میگرفت. با همین حمایتهای قانونی و مالی دولت به پروژههایی مثل سامان یک در بلوار الیزابت این کار ممکن شد. شروع کار از اینجا بود که مسکن و شهرسازی توسعه سطحی تهران را محدود کند؛ البته هنوز به وحشتناکی امروز نشده بود.
تصمیم سازان این امر معمار و شهرساز بودند؟
بله! وزیر مسکن شهرسازی آن زمان که خود فرد تحصیل کردهای در این زمینه بودند از حامیان این ماجرا بود که خودش باعث تصویب این قوانین تشویقی شد.
پس نگاه علمی بود؛ یک مد نبود. یک تصمیم بود.
خیر! هم آگاهانه بود و هم از جهاتی تقلیدی بود. چون هنوز فناوریش وجود نداشت در آن سالهای ابتدای چهل و حتی یک گام فراتر بگذاریم، نوع زندگیاش هم نبود و جا نیفتاده بود.
پس برخورد اجتماع به چه شکل بود؟ استقبال شد؟
قشری که آمد قشری بود که به او ارائه شد. خواستند که بیاید و اینجا زندگی بکند. آن زمان تهران فکر کنم هنوز جمعیتی سه یا چهار میلیونی داشت. و هنوز چنین مطلبی را نمیپذیرفت. نیازش نبود. ولی برای اینکه توسعه آینده شهر دیده شود با توجه به آنچه آن روز در جهان میگذشت عمل شد، چون میدانید که بلندمرتبه ها از ۱۹۲۰ که کانستراکتیویسم مطرح بود و به طور کلی دنیای کمونیسم، بلند مرتبه را به عنوان گامی به طرف پیشرفت و دموکراتیزه شدن بشری میدانست و یک مسئله ی انقلابی بود.
پس میشود آن را یک مدل توسعه فرض کرد؟
بله! یک مدل توسعه بود به قول شما؛ امر ساده و گذرایی نبود در جهان. از یک سو کانستراکتیویسم در روسیه با یک منطق و از سوی دیگر با منطقی دیگر در شیکاگو این امر دنبال میشد. و دیدید که برای تسهیل این امر اصلاً فناوریهای جدیدی ساخته شد. آسانسور ساخته شد و یا اسکلت فلزی به این شکل در آمد برای بیست تا بیست و پنج طبقه. والبته انباشت سرمایه هم در حدی بود که بتواند چنین پروژههایی را سامان بدهد. یعنی هر چه مورد نیاز بود تامین شده بود. چیزی که هنوز در ایران نبود و منابع دولتی برای اینکار مجبور به تامین سرمایه بودند و تکنولوژی که خب باید وارد میشد.
تا کجا این حمایت دولتی وجود داشت؟ آیا در سالهایی و یا در پروژههایی این اتفاق به صورت خصوصی نیز افتاد؟ میخواهم ببینم این مدل توانست جا بیفتد یا تا آخر دولت پهلوی با همین حمایت ها جلو آمد؟
حمایت بود. البته دولت راساً شروع نکرد به ساختن اما حمایتهای قوی، وامهای کلان برای وارد کردن ملزومات این قضیه بود. چون اعتقاد بر این داشتند که این فناوری باید بیاید. از نظر من اگر بخواهید این موضوع خودش مطلبی کاملاً منطقی بود که زمانی که یک فناوری در دنیا مطرح می شود، هر چند که امروزه مورد نیاز ما نباشد، مسلماً فردا مورد نیاز خواهد شد که شد!
پس یکی از آثار جانبی ورود بلند مرتبه سازی تحول در صنعت ساختمان در ایران بود.
بله! در آن سال ها این سیاست رشد پیدا کرد، پیگیری شد و در بحث و گفتوگو با اروپاییها مقامات ایران فهمیدند که بلندمرتبهها فقط ساختمان نیستند و حیثیت شهری دارند. در امریکا برای سالها، در مرکز شهرها بلندمرتبهسازی دنبال می شد. اما اروپا این را به این شکل نپذیرفت. بلکه به عنوان یک عنصر شهری که تمرکز ایجاد میکند و یک جمع کننده شهری به آن نگاه کرد و آن را توسعه داد؛ چیزی که شما در شهرک غرب تهران هم میبینید.
این نمونه (برحهای شهرک غرب) چطور بود؟
فناوری و ساختش به طور کامل از غرب وارد شد. کاملاً کار امریکاییها و اروپاییها بود. در زمان خود جزو بهترین مجتمعها چه در خاورمیانه و حتی در جهان بود. چه چه از نظر سیاست های ساخت و چه برنامه. برنامه اصلاً در ایران مطرح نبود. مثلاً ما در ایران اصلاً پارکینگ برای ساختمانهایمان نمی ساختیم. پارکینگ زیرزمینی مطرح نبود. اما در همان سالها در مجتمع آ اس پ شما ناگهان با سه طبقه پارکینگ و فضای باز در زیر ساختمان مواجه هستید. زمانی که اصلاً پارکینگ برای ما مطرح نبود. مسئله ای که برای ما تازگی داشت این بود که چه در این پروژه و چه در پروژههایی مثل سامان یک و سامان دو طراح محوطه و روابط زیستی را مطلقاً از ماشین بری میکنند. این مسئله ای بود که از نظر فنی و علمی برای جامعه ی تخصصی ما تازگی داشت.
پس یعنی بلند مرتبه سازی به عنوان یک رویکرد رادیکال خیلی از مسائل را در طراحی معماری وارد کرد و تغییر داد؟
بله! دقیقاً. مسائل جدیدی مطرح شد. این تکنولوژی در ایران نیروهای متبحر نداشت. توسط خود فرانسویها هم طراحی و هم اجرا می شد. یعنی هم مشاور و هم شرکتهای ساختمانی. برای مثال در پروژه آ اس پ، وقتی من به تازگی از ایتالیا به ایران آمده بودم و در شهرداری تهران در منطقه ۹ مشغول به همکاری شدم به عنوان مهندس ناظر بر سر پروژه میرفتم، واقعیت آن است که آن ها کاملاً خودمختار بودند و التفاطی به ما نداشتند. طبق آن چه ما محاسبه کردیم آنها حدود هفتادهزار متر زیربنای اضافه داشتند. اما این ها اصلا مطرح نبود! چون کار دست خودشان بود. ما نه از نظر اداری و نه از نظر فنی امکان تسلط بر آن ها را نداشتیم و خودشان انجام می دادند. و حقیقت آن است که حالا که نگاه می کنیم می بینیم با بهترین تکنیک و بهترین طراحی کار را انجام میدادند. البته هزینهاش را هم دریافت میکردند. البته هزینهای که پرداخت می کردیم فقط برای ساختمان نبود در کنار این هزینه های دیگری نیز در بر داشت. هر چند بعدها از این دستاوردها استفاده نشد اما باید اذعان داشت که آن ساختمانهایی که بین سالهای دهه چهل و پنجاه خورشیدی احداث شدند قابل مقایسه با نمونههای اروپایی بود.
چرا؟
به علت همان امکانات مالیِ نفتی و قدرت سیاسی پهلوی که از این امر پشتیبانی میکرد. وضعیتی که با پایان عمر دولت پایان یافت و ماجرای بلندمرتبهها به فراموشی سپرده شد.
ادامه گفتوگو را در قسمت دوم درباره «بلندمرتبههای پس از انقلاب»، همین هفته در پایگاه مطالعه کنید…