نویسنده: محجوبه امانی/دانشجوی برنامهریزی اجتماعی دانشگاه تهران
آنگاه که خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحرا خشکیدند
و خاک مردگانش را زان پس به خود نپذیرفت
(فروغ فرخزاد)
آندری تارکوفسکی (Andrei Tarkovsky) کارگردان شهیر روس در فیلمهای خود به دنبال درگیر کردن بیننده بهسان یکی از سوژههای فیلم در گفتوگوهایی بهسوی معناست؛ معنای آرزو، زندگی، انسان و …؛ اما در فیلم استاکر (Stalker) دیگر صرفاً با داستانی ترسیمی برای پاسخ به گفتوگوهای جریان فیلم روبرو نیستیم. استاکرِ تارکوفسکی جستوجوگری بدخلق است که دو مرد میانسال (یک نویسنده و یک دانشمند) را در منطقهای محصور و ممنوعه راهنمایی میکند. پیشروی تصادفیِ این سه نفر در فضایی وهمآور، در نهایت آنها را به خرابهای اسرارآمیز میرساند خرابهای که جایگاهِ مقدس و روحانیِ منطقه است. تارکوفسکی این داستان حماسی رستگاری بشر را با رها کردن کاراکترهایش در جهانی بهدوراز تمدن معاصر طرح میکند. استاکر به ژرفای زمینهای بایر و فضاهای متروکه شهر نفوذ میکند. پهنههایی که نهتنها جایی در نقشهی برنامهریزان شهری ندارند بلکه به شکل ناحیههای شبه-پارکیِ وسیع در پیرامون کلان-شهرها بسط پیدا کردهاند. این نواحی نابهنجار و به حاشیه رفته بهعنوان مناطقی ضربهگیر (buffer zones) به جلوگیری از گسترشِ افسارگسیختهی شهر و شهرنشینی کمک میکنند. این پهنهها پذیرای سکونتگاههای غیررسمیاند، مکانهایی را برای فعالیتهای بازار سیاه غیررسمی فراهم میکنند و مردم بیرون از شهر آن را به عنوان زمینهای پارک-مانند مورد استفاده قرار میدهند (Franck & Stevens, 2013, pp. 193-194).
موفقیت اصلیِ فیلم استاکر در ترک زبان معماری و شهرسازیِ سنتی برای فراروی از مرزهای محدودِ مفهومی این دو رشته است. تارکوفسکی در این اثر باوجود پیچیدگیهای معنوی سایر آثارش به دنبال نشان دادن منطقهای با ویژگیهای ناآشنا و ماورایی اما نزدیک به واقعیت است، منطقهای ممنوعه با کارخانههایی ازکارافتاده و محافظتشده که همچنان کاراکترهای فیلم به دنبال رسیدن به این محلها هستند.
چنین کششی در بین شخصیتهای داستان و منطقهی ممنوعهی موردنظر تارکوفسکی که در قسمتهای مختلف به چالش کشیده میشود در ذهن تماشاگر، میل افراد به ماندن و رفتن یا به تعبیری مهاجرت یا انتقال جمعیت را القا میکند. در اینجا فضا (منطقه ممنوعه) را همچون کالایی برای مصرف در نظر میگیریم تا شباهتهای این نوع کشش افراد به محیطی ویژه (مانند یک شهر یا کشور) و مسئله انتقال را روشنتر کنیم. نظریهی “توریستن وبلن” با عنوان “مصرف چشمگیر” اکثر نظریهپردازان را بهسوی ابراز نظر مصرفکننده از طریق معنادهی به کالا و نحوه مصرف سوق داد و کمی متأخرتر، کالین کمبل انگیزه ابراز را با جنبش رمانتیک و لذتطلبی خیالپردازانه مرتبط دانست به عبارتی آنچه را تصور میکنیم لذتی جدید برای ما پدید میآورد، طلب میکنیم و بهگونهای این طلب برملا شدن امیال شهوانی را برای ما به همراه دارد. نویسنده و دانشمند، بهمانند شهروندی به دنبال این طلب و لذتجویی قدم در راه نهادند. تصویر و قاببندیهای منطقه و محیط زندگی از عناصر متفاوتی برخوردارند که به نظر میرسد راه بهدرستی انتخاب شده است اما در پایان تصویری متفاوت از امیال افراد به نمایش گذاشته میشود تا تنها این منطقه نباشد که آنان را ناامید میسازد بلکه کنش درونی فرد است که تأثیر نهایی را بر جای میگذارد.
[divider]مراجع[/divider]
Franck, K., & Stevens, Q. (Eds.). (2013). Loose space: possibility and diversity in urban life. Routledge.
ریچاردز، بری (۱۳۹۴). کالاها و ابژههای مسرتبخش، ترجمه حسین پاینده، ارغنون، شماره ۱۹.