سیل خرده معیشت شکنندهی روستاییان خشکسالیزدهی فارس و بوشهر و سیستان و بلوچستان را با خود میبرد، آتش به جان تن پوسیدهی تهران میافتد و جلوههای مدرنش را در چشم برهم زدنی به تل خاکستر و آهن مذاب تبدیل میکند، طوفان شن گاه در شرق و گاه در غرب کشور حتی هوایی برای تنفس باقی نمیگذارد و خاک سرزمین زیر فشار چرای بیشازحد دام و کود شیمیایی و پراکندهرویی شهری رو به نابودی میرود.
ظاهراً جنگ با طبیعت در حال مغلوبه شدن است و طبیعت بعد از تحمل بزرگوارانهی همهی زخمهایی که ما با شمشیر توسعه قلابی بر تنش وارد کردهایم حالا آرامآرام در حال انتقام است؛ اما این جنگ احمقانه را چه کسانی به راه انداختند؟ سودای کدامین غنیمت آنها را به پیکار مادر زمین فرستاد؟ چه میخواستند که بدون جنگ و نابودی نمیتوانستند آن را با صلح و پایداری از طبیعت بگیرند؟
توهم غلبه بر طبیعت را افیون نفت در سر ما انداخت. خیال کردند میشود با پول و فنآوریهای معجزگون وارداتی هر دوتایی را چهارتا کنند و راه دراز تا دروازههای تمدن نوین را با شهوت رشد طی کنند. این سنگ بنای کج فکری و عملی در مخیلهی نظام برنامهریزی و اجرای ما در دورهی پهلوی گذاشته شد و امید میرفت با انقلاب ۵۷ دیوار تا به ثریا کج رفتهی توسعهی پوشالی در ایران فروبریزد یا هنرمندانه صاف شود اما همینکه از گرفتاریهای جنگ عراق خلاص شدیم و به صرافت سازندگی و توسعه افتادیم، دوباره به سراغ همان دیوار رفتیم و نهتنها سنگ بنای جدیدی از توسعه که از حکومتی ارزشی و ایدئولوژیک متوقع بود را بنا نکردیم بلکه حتی دیوار قبلی را تعمیر هم نکردیم و بر همان مبنای سست قبلی ساختیم و ساختیم… از سد و چاه عمیق گرفته تا خودروی بیکیفیت، تا گسترش شهرها ولو به قیمت تغییر کاربری اراضی ارزشمند کشاورزی، تا تخریب جنگلهای باستانی هیرکانی برای گسترش کشاورزی، تا از بین بردن اراضی کشاورزی برای ساخت ویلا برای ازمابهتران… و همه و همه بنام زیبا و پرطمطراق توسعه! مخالفان و منتقدان را به چوب تحجر و ضد توسعه بودن و مخالفان خودکفایی نواخته شدند و اندک قوانین نیمهجانی هم که درزمینهی محیطزیست و تعادلهای فضایی داشتیم به مدد رانت و عدم شفافیت و نظارت یا دور زده شد یا با ارزیابیهای کارشناسانهی (!) محیطزیستی و اجتماعی صوری به سخره گرفته شد. معنای توسعه شد هرآن کاری که پول بیشتری از آن دربیاید. پس رویکرد سازهای و کالبدی و پروژه محور در همهچیز دست بالا را گرفت. در آب، سدسازی و چاه عمیق و انتقال آب بر مدیریت مصرف و حکمرانی خوب آب ترجیح داده شد؛ در شهرسازی رشد پراکندهرو و تراکمفروشی و ساخت سریع اما بیکیفیت و ناایمن بر بستری از سوداگری ملک پیشرفت؛ در عرصهی تعادلهای فضایی و رشد متوازن منطقهای، روستاها و شهرهای کوچک و متوسط و مناطق حاشیهای کشور در حاشیه باقی ماندند و ضوابط آمایش سرزمین بر روی کاغذ باقی ماندند؛ در صنعت، در کشاورزی و حتی در فرهنگ هم همین قصه تکرار شد.
طبیعتی که زمینهی ایجاد تمدنی ۷ هزارساله بود را در یک قرن تخریب کردیم. اگر گمان میکنید این حرفها دیگر بدبینی و زیادهروی است نگاهی به آمارهای زیر بیندازید:
سالیانه ۴,۳ میلیارد تن خاک ایران فرسوده میشود و سهم هر ایرانی از فرسایش خاک را ۳۵ میلیون تن در هکتار است و میزان فرسایش خاک از ۱۹.۷ تن در سال ۸۱ به ۲۵.۸ تن در سال ۹۰ رسیده است. در لرستان رقم فرسایش خاک در سال در هکتار حدود ۳۵ تن است؛ یعنی بهاینترتیب چیزی بهعنوان امنیت غذایی نداریم؛ زیرا خاک بهعنوان منبع تأمین غذا بهسرعت در حال از دست رفتن است. در حالی ۸۰ میلیون دام در مراتع کشور چرا میکنند که کل مراتع کشور ظرفیت ۲۴,۶ تا ۳۷ میلیون دام را دارد. سالانه ۱۰ تا ۳۰ هزار هکتار از اراضی کشور تغییر کاربری میدهند. سرانه تولید زباله در ایران ۷۰۰ گرم و متوسط جهانی آن ۵۰۰ گرم است. کشاورزان ایرانی به دلیل استفاده از سموم چینی، گاه بهجای دو بار سمپاشی تا ۱۵ بار سمپاشی میکنند. ۲۹۱ دشت از ۶۰۰ دشت کشور بحرانی هستند. کسری تجمعی آبخوانهای کشور از ۶۵ میلیارد مترمکعب به ۱۰۹ میلیارد مترمکعب کاهشیافته و درحالیکه ۶ درصد کاهش بارندگی داشتیم ۴۹ درصد کاهش آب ورودی به سدها گزارششده است. این روند نشان میدهد آبخوانهای کشور نابودشدهاند و آب داخل زمین فرو میرود. علاوه بر کاهش کمیت آب ازنظر کیفیت هم این ماده حیاتی وضعیت مطلوبی ندارد. میزان شوری بیش از ۵۰ درصد آبخوانهای کشور به بیش از دو هزار میکروزیمنس بر سانتیمتر مکعب رسیده است. فقط ۶۵ شهرک صنعتی از میان هزار شهرک موجود تصفیهخانه پساب مجهز دارند. کمتر از ۲۰ درصد عمق تالاب انزلی ظرف ۳۰ سال از ۱۴ متر به کمتر از دو متر کاهشیافته است. دریاچه ارومیه، شادگان، بختگان، هامون جازموریان وضعیت نامطلوبی دارند. ۴۶ درصد منازل مسکونی شهری و ۸۰ درصد واحدهای مسکونی روستایی از مواد کمدوام ساختهشدهاند. روزانه ۵۰ تن پسماند عادی تولید میشود که از این رقم ۴۴ هزار تن به شکل نامناسب دفن میشود. مجموعه زبالههای دفن شده ۱۵۰۰ مترمکعب شیرابه با نرخ آلودگی بسیار بالا تولید میکنند. سالانه ۱۷۰ میلیون تن پسماند کشاورزی تولید میشود که به شکل مدیریت نشدهای وارد محیطزیست میشود و حدود ۷۰ درصد شهرهای ایران در معرض زمینلرزه مخرب قرار دارند. ایران در سال ۸۹ در شاخص ریسک ناشی از بلایای طبیعی رتبه سوم جهان را داشته است. میزان خسارات ناشی از آلودگی هوا بر اساس تخمینهای اعلامشده سالانه بین هشت تا ۱۶ میلیارد دلار است. فرونشست زمین که براثر برداشت بیشازحد از سفرههای آب زیرزمینی اتفاق میافتد، زیرساختهایی که با هزینهی زیاد ساختهشدهاند را با سرعت نابود میکند.
اینها همه یعنی موجودیت ما زیر سؤال رفته است. خطر جدیتر از آن است که بتوان آن را انکار کرد. اینکه حکومت هنوز خود را به تغافل میزند و یا دولتها و مجلسها از گرفتن تصمیمات اساسی و سخت برای تغییر این فرآیندهای خطرناک شانه خالی میکنند به اتحاد شومی برمیگردد که نظام سیاسی با فنسالارهای سودجو همیشه جاویدان در نظام تدبیر و برنامهریزی برقرار ساخته است. در غیاب جامعهی مدنی قوی و نهادهای نظارتی مستقل و برنامهریزی مشارکتی واقعی، تصمیمات مهم در مورد جهتگیریهای توسعه در اتاقهای دربسته توسط نظام فنسالار که منفعتش اقتضا میکند پنهانکار باشد، گرفته میشود. واضح است که چنین نظام حکمرانی نه میخواهد نه میتواند تصمیمات راهبردی اساسی را در مسیر توسعهی پایدار بگیرد. درنتیجه روند صنعتی شدن ایران منحرف و مختل میشود و بیتوجه به نوع نیازها و مقتضیات سرزمینی و بیشتر با اولویت کسب سودهای کوتاهمدت گروههای محدود گسترش مییابد.
ایران، وامانده در مسیر صنعتی شدن و کژ کارکردی اقتصاد، به خاطر گرفتاری در نگاه ایدئولوژیک به توسعه، بر طبل افزایش جمعیت هم میکوبد و چون نمیتواند نیازهای جمعیت را نه از طریق صنعت و نه حتی دیگر از طریق درآمدهای نفتی تأمین کند، فشار بر منابع پایه مانند آبوخاک را افزایش میدهد؛ اما به خاطر همان نگاه ایدئولوژیک، درحالیکه کیک زرد میساختیم و اورانیوم غنی میکردیم و در نانوتکنولوژی و هوافضا در مرزهای دانش حرکت میکردیم، از تولید کودهای شیمیایی باکیفیت، گسترش کشاورزی ارگانیک، مدیریت منابع آبوخاک، مقاومسازی در برابر زلزله و انرژیهای تجدید پذیر و پاک ناکام ماندیم. بر سر هر نهری سدی ساختیم اما از لایروبی مسیر رودخانهها، رعایت حریم مسیلها، تغذیهی ساده و ارزان سفرههای زیرزمینی با آب سیلاب، آبخیزداری و آبخوانداری، قناتها، الگوی بهینهی کشت، اصلاح الگوی مصرف در آب و انرژی و غذا و از بسیاری از کارهای اساسی دیگر که نه به تحریم، نه به سرمایهگذاریهای کلان و نه به فنآوریهای عجیبوغریب نیاز داشت، عامدانه غفلت کردیم. ایران در مسیر توسعهی ناهمگونش چه در قبل و چه در بعد انقلاب باد کاشت و امروز درحال درو کردن طوفانیم!
هیچ راهکار معجزگون و فوری برای حل مشکلات زیستمحیطی، نابرابریهای منطقهای و اختلال روند صنعتی شدن در ایران وجود ندارد؛ اما امیدها همچنان زندهاند، به شرطی که نظام سیاسی-اداری کشور هرچه زودتر مواجههای صادقانه، شفاف و بنیادی با بحرانهای فوقالذکر داشته باشد. این مواجههی بنیادین منجر به تصمیماتی خواهد شد که اتخاذ و اجرای آنها از پس یک جناح و نهاد برنمیآید، بلکه عزمی ملی و همگانی میطلبد. نظام سیاسی باید پیش از آنکه دیر شود شجاعت قبول عواقب تصمیمات را داشته باشد؛ هیچکدام از جناحهای سیاسی و گروههای قدرت نمیتوانند خود را در این فاجعه بیگناه قلمداد کنند، پس بازی نخنما شدهی «تقصیر قبلیها بود» دیگر جواب نمیدهد. نظام سیاسی باید به اشتباهات گذشته اعتراف کند و برای قدم گذاشتن در مسیر جدید از همهی مردم و ذینفعان مشارکت بطلبد و با آنها وارد گفتگو شود. ادامهی فرآیندهای فعلی ما را بهجایی بهتر ازآنچه اکنون در آن گرفتاریم نخواهد رساند.