هر بار از کنارش میگذشتم وسوسه میشدم که زنگ در را بزنم و از صاحبش پرسوجو کنم که معمار این بنای تحسینبرانگیز چه کسی است و آیا اجازه دارم نگاهی به داخل بنا بیندازم؟ چند هفتهی پیش دیوار آجریاش را به رنگ آبی و سفید در آوردند. این نشانهی شومی بود و از خرابی قریبالوقوع ساختمان خبر میداد. یکی دو هفتهی بعد دیگر چیزی از آنهمه ظرافت باقی نمانده بود. آن ساختمان خوشترکیب آجری یکی از هزاران خانهی چشمنوازی بود که مردمان عادی دورهی پهلوی دوم ساختهاند. بناهایی که تکتک جایشان را به آپارتمانهایی بدقواره میدهند. برای حفظ این هزاران خانه نه کمپینی راه میافتد و نه بلوایی به پا میشود.
همانطور که تاریخ را اغلب فاتحان مینوشتند، تاریخ معماری نیز مملو از آثار ایشان است. از معماری مردمی پیش از دورهی پهلوی آثار چندانی بهجا نمانده است. اما آیا در دورهی معاصر وضع تغییر کرده است؟ با توجه به اینکه امروزه «تاریخ مردم[۱]» یا «تاریخ از پایین[۲]» در محافل علمی جدی گرفته میشود، آیا خیالمان میتواند آسوده باشد که اسناد لازم را برای پژوهش در تاریخ معماری مردمان دورهی پهلوی در اختیار داریم؟ پاسخ منفی است. اگر به معماری دورهی پهلوی نیز بنگریم باز هم بناهایی را مصون میبینیم که یا خود شاه ساخته است یا سناتور و وزیر و دیگر دولتمندانش. از این حیث بین معماری صفوی و پهلوی تفاوت چندانی نیست. از دورهی صفوی نیز عمدتاً کاخ شاه و بناهای عظیمی باقی مانده که به فرمان زورمندان ساخته شده است.
با توجه به سلطهی سرمایهداری مستغلات بر اقتصاد شهر تهران، محافظت از هزاران خانهی عادی ساختهشده در دورهی پهلوی ممکن نیست. در چنین وضعیتی کمترین وظیفهی دانشکدههای معماری برداشت از این خانهها است تا لااقل بتوان با استناد به آن، تاریخ معماری مردمان عادی تهران را روایت کرد. بهترین راه تحقق این مقصود بازتعریف درس «برداشت از بناهای تاریخی» است. به خاطر دارم که در مقطع کارشناسی استاد محترم این درس از من خواسته بود که خانهای قاجاری را برداشت کنم؛ خانهای که نقشههایش در گنجنامه یافت میشد. اگر استادان دست از سر بناهای اشرافی قاجاری و پیش از آن بردارند و دانشجویان وقتشان را برای برداشت از بنایی تلف نکنند که پیش از این دهها بار نقشههایش تهیه شده است، میتوان صدها خانهی معاصر را در مدتی کوتاه برداشت کرد. در شرایط موجود خانههای عادی دورهی پهلوی در قیاس با بناهای معروف ادوار پیشین بیشتر در معرض خطر تخریب قرار دارد.
شاید این پرسش پیش بیاید که چرا با اینکه اهمیت ثبت شواهد این بناها محرز به نظر میرسد استادان همچنان از آن غافلند. پاسخ این است که گفتمان حاکم بر دانشکدههای معماری در قبال آثار معماری خنثی و بیطرف نیست. بررسی واحدهای درسی و سرفصلهای مندرج در آنها میتواند گرایشهای مستتر در این گفتمان را هویدا کند. علت غفلت درس برداشت تمایز ناروایی است که گفتمان حاکم بین «ساختمان» و «معماری» قائل میشود. از منظر این گفتمان هر ساختمانی معماری محسوب نمیشود و واجد ارزشهای معماری نیست. اگر به مصادیقی که گفتمان غالب آن را «معماری» تلقی میکند نگاهی بیندازیم با بناهای اشراف و دولتمندان روبهرو میشویم. به همین علت است که درس برداشت از بناهای تاریخی ساختمانهای عادیای را که در نیمقرن اخیر ساخته شده است نادیده میگیرد. به جز بناهای معاصر، اگر بنایی تاریخی تزئینات چندانی نداشته باشد یا زیربنایش کم باشد، باز هم در زمرۀ بناهای شایستۀ برداشت قرار نخواهد گرفت. پس تا زمانی که گفتمان مسلط معماری هر ساختمانی – از جمله «سرپناه» و «آلونک»- را جزئی از معماری و تاریخ آن قلمداد نمیکند نباید انتظار داشت که کسی در دانشکدههای معماری برای برداشت یا ثبت چنین بناهایی اهتمام کند. باید بر سر مدلول کلماتی چون «بنای ارزشمند» و «بنای تاریخی» مبارزه و معنای تثبیتشدهی این واژگان را دگرگون کرد تا امکان تغییر مصداق بنای شایستهی برداشت میسر شود.
[۱] People’s history
[۲] history from below