آن طور که پیامبر(ص) و یارانش از مکه به قصد مدینه خارج شده بودند، امیدی هم به مقصد نبود. آنجا هم جنگ اوس و خزرج و یهود در جریان بود و گرایش به هر طرف در حکم اعلام جنگ به دیگری بود. چشم انداز تار بود و برای ورود به مدینههای که مجموعههای بود از قریهها و نخلستانهای پراکنده و قلعههای قبیلههای، باید تمهیدی سیاسی نظامی اندیشیده میشد. وقتی همراهان از روی اضطراب از او سوال کردند که برای ورود به شهر چه نقشهای در سر دارد با اطمینان گفت: «من مامورم به بنا کردن شهری که بقیه شهرها را ببلعد»(صالحی شامی، ۱۴۱۴، ج۳، ۲۹۳).
پیامبر(ص) در نخستین گام برای ایجاد تمدن، حکومت و یا هرگونه سازمان جدیدی، نخستین قدم را اصلاح ساختاری فضا و مداخله کالبدی دانست. مدخلهایی که با ساخت یک چهاردیواری در وسط یک زمین خالی شروع شد و به طراحی یک شهر کامل انجامیددر حدیثی از حضرت امام محمدباقر(ع) نقلشده است که«اول چیزی که قائم ما (عج) بدان اقدام میکند، سقف مساجد است که آن را شکسته و فرمان میدهد تا برای مساجد سایبانی همچون سایبان حضرت موسی علیهالسلام بنا کنند» و در حدیث دیگری نیز فرمودند «هنگامیکه قائم آل محمد (عج) قیام کنند، کنگره هر مسجدی در روی زمین را ویران میکنند» این بحث ارتباطی به ماهیت سقف در مساجد ندارد، اما آنچه از حدیث فوق جالبتوجه است آن است که در قیام حضرت منجی(عج)، نخستین قدم بازهم یک مداخله کالبدی است. این بار بهصورت تخریب اضافات همان مسجدی که میراث پیامبر(ص) است. بهعبارتدیگر، هرگاه اسلام بخواهد تا بنای تمدنی اسلامی نهاده شود، نخستین گام را اقدامی معمارانه و شهرسازانه در نظر میگیرد.
اما نگاه رایج و عرفی حتی در میان متدینین آن است که اسلام درباره شهر و بنا موضع چندانی به نفی و اثبات ندارد و آنچه از مسلمانان سر میزند میتواند تجربیاتی متمایز و گاه متضاد باشد که از مشروعیتی یکسان بهره میبرند. انگار دستاویز قرار دادن تمایزات اقلیمی و تاریخی برای نفی هر گونه ایده ممتد تاریخی، هر چند بر خلاف همه اصول تاریخ نگاری معماری باشد، در این مورد خاص رواست. گویا مسجد پیامبر(ص) واجد ویژگی معماری خاصی نبوده و شهر پیامبر(ص) نیز همچنین. اینکه اگر میان آن تجارب با تجارب صفوی ایران، عثمانی ترکیه و یا مرابطون مراکش تضادی عیان شود، مبنا و معیار حق، ارزش های طراحانه قرار میگیرد و برای این ارزشها چنان توجیهات حیرت انگیز شبه عرفانی و شبه فلسفی جفت و جور میشود که گویا معمار بنا از پیامبر(ص) کاتولیکتر بوده است!
آیا محمد (ص) توان بهرهگیری از معماری، افزون ازآنچه به آن عمل کرده بود را نداشت؟ در پاسخ به این سؤال باید در نظر آورد که ایشان عمری را به تجارت گذرانده بود. از یمن و عراق و شام دیدن کرده بود و مستقیم و غیرمستقیم از قوس و گنبد و مناره باخبر بود. چه اینکه بهمحض آنکه قدرت در مدینه از دست ایشان و ائمه خارج شد، والیان اموی این افزونهها را به مسجد بیپیرایه او افزودند و باید پذیرفت که این افزونههای معمارانه با قریب به سه دهه پس از وفات او اختراع نشده بودند. دیگر اینکه قدرت سیاسی و نظامی او در مدینه نیز توان بهرهگیری و فراخوان معماران را از سرزمینهای نزدیک به او میداده، چه اینکه در مضیف خانههای اطراف مسجد که برای ملاقات با غیرمسلمانان تدارک دیدهشده بود، از آذینها و اندامهای متنوعی بهرهگیری میشد که نتیجه به کار گرفتن معماران به امر او بود. بااینحال اصرار او به بیرون راندن معماران از مسجد و نهی و جلوگیری از افزودنهای بهضرورت به آن نشان میدهد که اگر در کار او چیزی از سادگی دیده میشود، نه از روی اجبار، بلکه انتخابی بود که بر آن اصرار میورزید و تأکید میکرد.
با این حال در مطالعات و نظریهپردازیهایی که در حوزه معماری اسلامی صورت میپذیرد جریانات سمت و سوی دیگری دارند. دستهای تجربه معماری جوامع مسلمان را با تحلیلهای صوری و تحت تاثیر مستشرقین، سبک شناسی میکنند. عدهای دیگر با اصالت دادن به پسند مخاطب، رجوع به سنت شکلی و یا نوآوری در آن را ارج مینهند و عدهای دیگر هر چند به سراغ نصوص دینی میروند، اما رجوعشان نه نظاممند، بلکه تنها برای پیدا کردن مستمسکهایی است که در جهت تایید فرضیههایشان کارایی داشته باشد. به عبارت دیگر، به نظر میرسد در میان آنانی که در معماری اسلامی تامل میکنند، برای آنکه از روی دست پیامبر نگاه شود، و منطق عمل او فهم گردد جایگاه چندانی در عمل وجود ندارد. این امر این ضرورت را ایجاد میکند تا در یادداشتهایی که به تناوب در اختیار مخاطب قرار خواهد گرفت، ضمن نقد مغالطههایی که در این حوزه صورت میپذیرد، عمل واقعی حضرت رسول را در نصوص به جا مانده مورد تامل قرار داده و سعی کنیم با طرح پرسشهایی در انتهای هر بخش، زمینه توسعه مطلب و معاصرسازی آن را فراهم کنیم. در این میان همیاری و گفتگو با مخاطب اندیشمند، بسیاری ضروری به نظر میرسد. از تمام شمایی که دلبستگی در این باره دارید، چشمداشتِ کمک داریم.
[divider]منابع[/divider]
صالحی شامی، محمد بن یوسف، ۱۴۱۴، سبل الهدی و الرشاد، دارالکتب العلمیه، بیروت
حر عاملی، محمدحسن، ۱۴۰۹، وسائل الشیعه، جلد ۳، باب نهم، دارالحیاء التراث العربی، بیروت