معماری و قلمروگرایی ایرانی: کرکره‌ها، نرده‌ها و کف‌سازی‌ها

نویسنده: امیر نجفی | دانشجوی کارشناسی ارشد معماری مسکن دانشگاه علم‌وصنعت


«به تجمع ایرانی‌ها در گردشگاه‌ها و روز‌های تعطیل که مردم به بیرون شهر می‌روند توجه کنید، گروهی در کنار گروه دیگر و چسبیده به آن مستقر هستند». این نوشته در پاورقی کتاب انسان‌شناسی مسکن تألیف آموس راپاپورت آورده شده است. حدیث محرمیت را بارها در کتاب‌های درسی خود خوانده و دیده‌ایم؛ اینکه چگونه معمار و شهروند ایرانی بخش خصوصی را از بخش عمومی جدا کرده است، اینکه نامحرم برای وارد شدن به خانه‌ی ایرانی ابتدا باید مشخص کند که کدام کوبه را به صدا درآورد، سپس وارد هشتی شود، دالان را طی کند و تازه‌وارد بیرونی شود. اما چه می‌شود که همین خانواده سیزده‌بدر را بدون هیچ دیواری کنار همان نامحرم سر می‌کند؟ 

فرم‌ها و کالبد‌های مختلفی که ساختمان‌ها پیدا می‌کنند، پدیده‌ای پیچیده بوده و ارائه دلیلی واحد برای آن کفایت نمی‌کند (راپاپورت،۷۷). مردم جوامع مختلف با رفتارها و آرمان‌های بسیار متفاوت به محیط‌های فیزیکی پاسخ‌های متنوعی می‌دهند؛ بنابراین به‌منظور دستیابی به تأثیر این عوامل بر معماری، خصوصیات منحصربه‌فرد یک فرهنگ (روش‌های پذیرفته‌شده، آنچه ازنظر اجتماعی قابل‌قبول نیست و همچنین آرمان‌های درونی) باید موردتوجه قرار گیرند؛ چراکه بر کالبد فضایی زندگی روزمره ما تأثیر می‌گذارند (راپاپورت،۷۸). بنا بر عادت، هرروز برای قدم زدن از خانه بیرون می‌روم. مهم نیست کجا می‌روم، قرار نیست دنبال سایت خاصی بگردم، هدفم پیاده راه رفتن است. بیرون می‌روم و راه رفتن را آغاز می‌کنم. هنوز چند متر پیش نرفته‌ام که موضوعی توجه مرا جلب می‌کند. پیاده‌روها، دقیق‌تر بگویم کف‌سازی‌ها. نوع و رنگ و مصالح کف‌سازی جلوی هر خانه با دیگری فرق دارد. دلیل این تفاوت‌ها چیست؟ این موضوع نه در پیاده‌رو بلکه در کالبد خانه‌ها نیز دیده می‌شود. به خود که می‌آیم می‌فهمم پنجاه متر را طی کرده‌ام، برمی‌گردم و پشت سرم را نگاه می‌کنم، پنجاه متر، پنج مدل کف‌سازی!

 

باز می‌پرسم دلیلش چیست؟ آیا آن‌ها قلمرو خود را مشخص کرده‌اند؟ لاوسون در کتاب زبان فضا می‌گوید: «رفتار قلمروگرا را می‌توانیم در دنیای حیات‌وحش پیرامون خود ببینیم. نحوه‌ی آشیانه سازی و آواز خواندن یک پرنده به‌قصد اعلام حضور خود، جمع شدن دسته‌ای از میمون‌ها و بحث‌های پرسروصدا با همسایگانشان، سد ساختن سگ آبی و رفتار گوزن‌هایی که به‌قصد سلطه‌گری و تصاحب بهترین ناحیه، با شاخ‌های خود با یکدیگر نزاع می‌کنند، رفتارهایی قلمروگرا هستند؛ اما آیا ما انسان‌ها نیز واقعاً قلمروگرا هستیم؟ اگرنه، پس دلیل این تفاوت‌ها چیست؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت است، چرا به این شدت؟ همیشه همین‌طور بوده است؟

پرویز پیران در نظریه‌ی «راهبرد سیاست سرزمینی ایران» ، امنیت را یکی از فاکتور‌های تعیین‌کننده در وضعیت کشور می‌داند. او می‌گوید: «دیالکتیک سازندگی و ویرانگری، و تمرکز و عدم تمرکز، رمز و راز درک تاریخ پرفرازونشیب ایران است. باید توجه شود که نیروهای دگرگونی‌آفرین ایرانی مانند توده‌ی مردم با دو انتخاب روبرو بوده‌اند: یا بر تمایل تاریخی خود برای استقلال فردی، تعیین سرنوشت خویش، شکل‌دهی و نهادینه کردن نهادهایی که نشان‌دهنده‌ی گرایش به تعیین‌کنندگی حیطه قدرت توسط مردم است پای فشارند و حقوق انسانی خود را طلب کنند و به‌تدریج به شهروندی موظف و صاحب حقوق تبدیل شوند و از این رهگذر در حیطه کاری به صنف مستقل، در حیطه شهروندی به انواع شوراها که منعکس‌کننده حیطه‌ای از حاکمیت است که بعدها به حکومت محلی معروف شده‌اند و در حیطه علایق خود به انجمن‌های گوناگون دست یابند و درعین‌حال ناامنی وسیع و عمومی را تجربه کنند؛ یا بر زورمداری گردن نهند، به‌عنوان فرد پایمال شوند، به عقده‌ی حقارت و درنتیجه‌ی آن عقده‌ی خودبزرگ‌بینی دچار شوند، فرصت‌طلب بار آیند، دروغ‌گویی و مجیزگویی پیشه کنند، با احساسات بزیند و دره‌ای عمیق بین ذهن و عین، دنیای انتزاع و دنیای واقعی و تجربه‌ی روزمره زدگی پدید آید، رنج بکشند و بروند که گویی هرگز نبوده‌اند. لیکن در امنیت، جمعی شب به روز آورند، بزرگ شوند، همسر برگزینند، شغلی به کف آورند و فرزندان خود را چون خویش بپرورانند. انسان ایرانی دومین حالت را انتخاب کرده است». شاید ایرانی‌ها احساس ناامنی می‌کنند، آیا افزایش قلمرو گرایی و تأکید بر مرز‌ها نتیجه‌ی این احساس است؟

ادامه که می‌دهم با نمونه‌های دیگری مواجهه می‌شوم. جمله‌ی یان گل را به یاد می‌آورم که می‌گوید: «سیم‌های خاردار و میله‌های آهنی از خانه‌ها محافظت می‌کنند، پاسبان‌ها در محدوده‌های مسکونی گشت می‌زنند. پلیس‌های امنیتی در مقابل مغازه‌ها و بانک‌ها می‌ایستند. همه‌ی این‌ها نمونه‌هایی از تلاش مردم برای حفاظت خود در برابر تعدی و تهاجم به اموال خصوصی هستند».

تصویر بالا دیوار قزل‌حصار نیست، خانه‌ای است معمولی در نقطه‌ای از شهر تهران. پدیده‌ای که روزبه‌روز بیشتر با آن مواجه می‌شویم. گذاشتن نرده‌های محافظ به شکل چشمگیری افزایش‌یافته، در جای‌جایِ شهر با این پدیدهروبرو هستیم. مسئله‌ای که باز بر افزایش دفاع از قلمرو تأکید دارد. می‌خواهد از خود محافظت کند، تحت هر شرایطی. چرا؟ احساس ناامنی می‌کند؟ شاید! اما این مسئله چه تأثیری بر شهر و فضای عمومی کوچه‌ها دارد. فضای مرده عنوانی است که بیدلف بر فضاهایی می‌گذارد که تحت تأثیر این دیوار و نرده‌های محافظ ‌روی آن به وجود می‌آید. او می‌گوید که در این فضاها نظارت بر خیابان‌ها از بین می‌رود و از طرفی چون فعالیت خاصی توسط ساکنین در آن انجام نمی‌پذیرد حس ضعیف‌تری از امنیت و ایمنی ایجاد و به محیط کسل‌کننده و بدون جاذبه منجر می‌شود (بیدلف، ۵۷).

 

از خانه دور شده‌ام، وارد خیابان که می‌شوم بازهم با آن روبرو می‌شوم؛ اما با لباسی نو و بر تن شخصی دیگر. به درهای محافظ مغازه‌ها دقت کنید. اینکه کرکره‌ای باشد یا آکاردئونی بسیار تفاوت دارد. فرض کنید ساعت دوازده شب است، خیابانی که به سمت خانه‌ی شما می‌رود خالی از هر آدمی است. اینجا فرق دارد که درب کرکره‌ای باشد یا آکاردئونی. جداره‌ای صلب باشد یا شفاف. ویترین مغازه‌ی اصغر آقا معلوم باشد یا خیر. آن‌ها چشمان خیابان‌اند. دستِ‌کم نگیریمشان. آن‌ها به هنگام عبور به شما آرامش می‌دهند، احساس امنیت می‌دهند، اما تعدادشان کم شده و روزبه‌روز کمتر می‌شود و جای خود را به کرکره‌های برقی می‌دهند. مغازه‌دار می‌خواهد از مغازه‌اش دفاع کند، مقصر نیست ولی ما نیز امنیت می‌خواهیم، امنیتی از جنس احساس، امنیتی از جنس آشنایی، نمی‌خواهم محله‌ام شبیه به همه‌ی محله‌ها باشد، نمی‌خواهم بقالی کوچه‌ی ما در کرکره‌ایِ برقی داشته باشد، از همانی که در فلان خیابان شهر می‌بینم، من سلیقه‌ی کج‌وکوله‌ی اصغر آقا را به ویترین لوکس اما بسته‌ی فلان جا ترجیح می‌دهم. مال من است، مال ماست!

با همین افکار دور می‌شوم به خودم که می‌آیم می‌بینم وارد محله‌ای قدیمی‌تر شده‌ام. دو خانه‌ی چسبیده به هم نظر مرا جلب می‌کنند،  بنای سمت راست احتمالاً مربوط به سال‌های دهه‌ی پنجاه و ساختمان سمت چپ مربوط به سال‌های بعد از جنگ با عراق است. با نگاه به پنجره‌ها می‌بینیم که در ساختمان قدیمی‌تر پنجره‌ها از محافظ برخوردار نیستند و محافظ‌های موجود در طبقه‌ی همکف نیز بعد‌ها به آن اضافه‌شده‌اند، اما در رابطه با بنای سمت چپ این موضوع کاملاً برعکس است و پنجره‌ها از اول محافظ داشته‌اند، چرا؟ چرا مالک سعی داشته با مشخص‌تر کردن محافظ‌ها و افزایش استحکام مرز خود از قلمرو خود دفاع کند. ده متر آن‌طرف‌تر خانه‌ای قرار دارد که تراسش را با میله‌های زندان بسته‌اند،  نه برای جلوگیری از کسی که می‌خواهد ازآنجا فرار کند، برای آنکه کسی وارد آنجا نشود. شب شده، هوا تاریک است. باید برگردم.

[divider]منابع[/divider]

  1. راپاپورت، آموس-افاضلیان، خسرو- انسان‌شناسی مسکن- کتابکده کسری-۱۳۹۵
  2. لاوسون، برایان-عینی‌فر، علی‌رضا، کریمیان، فواد-زبان فضا. انتشارات دانشگاه تهران- ۱۳۹۴
  3. فلامکی، محمدمنصور، شصتی، شیما- رابطه میان سبک زندگی و مسکن ایرانیبا تکیه با نظریه «جامعه کوتاه‌مدت» و نظریه «راهبرد سیاست سرزمینی ایران»- فصلنامه مطالعات میان‌رشته‌ای در علوم انسانی، دوره ششم، شماره ۳- تابستان ۱۳۹۳-ص ۱۱۷-۱۳۷
  4. بیدلف، مایک- محمدی، سمانه، نجوا، سارا- طراحی شهری و مسکن مقدمه‌ای بر طراحی سایت‌های مسکونی- انتشارات علم معمار-۱۳۹۳
  5. پیران، پرویز-نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ایران-فصلنامه اندیشه ایرانشهر-۱۳۸۴-شماره ۶-ص ۲۲-۳۴
  6. گل، یان-غفاری، علی غفاری، لیلا-شهرانسانی-انتشالرات علم معمار-۱۳۹۴

مطلبی دیگر
آنچه بر ما رفت