گفت‌وگو با مهدی ابراهیمیان و ویولت دهقانی درباره هتل عباسی

گفت‌وگوی با مهدی ابراهیمیان و ویولت دهقانی درباره هتل عباسی

دهۀ ۴۰ شمسی، به گفتۀ برخی صاحب‌نظران، در احیا‌ی هنرها‌ی سنتی ایران، دورها‌ی پراهمیت است. فارغ از علت‌های این امر، با مهد‌ی ابراهیمیان و ویولت دهقانی که هر یک ابتدا درراه‌هایی جداگانه و بعداً همراه باهم سهمی در این زمینه داشتند به گفت‌وگو نشستیم. مهد‌ی ابراهیمیان حدود پنجاه سال پیش برا‌ی تهیه طرح آرایش فضا‌ی داخلی مهمانسرا‌ی شاه‌عباس (هتل عباسی) و اجرا‌ی آن انتخاب شد. او هم با شیوه‌های گوناگون هنرها‌ی اصیل ایرانی آشنا بود و هم برا‌ی زنده کردن آن شور و شوق فراوان داشت. آشنایی‌اش با بسیار‌ی از هنرمندان اصفهانی که در آن زمان با فقدان زمینۀ فعالیت، کمکم گوشه می‌گرفتند نیز عامل دیگر‌ی در انتخاب او بود. به‌علاوه، طی اجرا‌ی این طرح، جوانان تازه‌کار را نیز عملاً آموزش دادند. به‌واسطۀ شهرت پروژه هتل عباسی فقط آقا‌ی ابراهیمیان را می‌شناختیم و به دیدن ایشان رفته بودیم، اما طی گفتگو متوجه شدیم خانم دهقانی، همسر ایشان، در همان سال‌ها در مرکز تازه تأسیس صنایع‌دستی وزارت اقتصاد مشغول به کار بودند و تجارب جالبی از جمع‌آوری فنون و نقوش و طرح‌ها و بازاریابی برا‌ی هنرمندان در شهرها‌ی مختلف ایران دارند. در این گفتگو مهد‌ی ابراهیمیان و ویولت دهقانی از پیشینۀ شخصی، تحصیلات و نیز سایر فعالیت‌های حرفه‌ای فرد‌ی و مشترکشان گفتند. مصاحبه را در تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۳۹۵ در منزل ایشان در حوالی روستا‌ی افجه در نزدیکی لواسان انجام دادیم.

مهرداد بهمنی، صبا مدنی

 آقای ابراهیمیان خواهش می‌کنم کمی توضیح بدهید کجا درس‌خوانده‌اید؟چه شد که به خارج از کشور رفتید؟ چه شد که برگشتید؟
ابراهیمیانمن سال ۱۳۱۷ در بیدآباد اصفهان متولدشده‌ام. فارغ‌التحصیل نقاشی [از هنرستان] هنرها‌ی زیبا [اصفهان] هستم. [تا] حدود سال ۴۰ در هنرستان اصفهان نقاشی خواندم. دوره‌اش شش سال بود. بعد جزو شاگرداول‌های هنرستان [بورسیه شدم و] مرا به پاریس فرستادند. در پاریس یک دوره چهارساله معمار‌ی داخلی خواندم و یک سال هم فرسک دیوار‌ی و نقاشی. پس از اتمام تحصیلاتم در فرانسه به ایران بازگشتم. در دانشکده هنرها‌ی تزئینی حدود یک سال تدریس کردم بعد دفتر خودم را باز کردم و مشغول به کار شدم. تا آنکه [ظاهراً] یک‌بار آقا‌ی پهلبد از آقا‌ی فرهنگ مهر درباره [شخصی مناسب برا‌ی] تکمیل تزئینات داخلی هتلی در اصفهان پرسیدند [و سراغ بنده آمدند].

 از همکارانتان در دانشکده هنرها‌ی تزئینی کسی را به خاطر دارید؟ آقایان متقی، کسرایی و جزایر‌ی را یادتان هست؟
ابراهیمیانآقا‌ی متقی به خاطرم نیست. آقا‌ی کسرایی را در پاریس به یاد دارم. او در مدرسه معمار‌ی بوزار درس می‌خواند.

از استادانتان در هنرستان چطور؟ کسی خاطرتان مانده است؟
ابراهیمیاناستاد پور صفا بود. یک آقایی هم بعدازظهرها به من درس می‌داد که نامش را به یاد نمی‌آورم.

درباره هتل عباسی بگویید.
ابراهیمیانکار هتل عباسی حدود ۱۶ ماه طول کشید. ۱۶ ماهی که ۳ شیفت حدود ۲۰۰ هنرمند شبانه‌روز کار می‌کردند. خود مهمانسرا، یک کاروانسرا بود از قرن هفدهم که مادر شاه سلطان حسین درست کرده بود، [مجموعه‌ای شامل] مدرسۀ چهارباغ و بازارچۀ هنر و کاروانسرا‌ی مادر که من در بازسازی کار طراحی داخلی و تزئیناتش را انجام دادم.

گفته‌اند آقا‌ی گبایی هم در این کار مسئولیتی داشته است؟
ابراهیمیانگبایی را هم من به دکتر فرهنگ مهر معرفی کردم. آمد محل را دید. به او گفتم از به کار بردن سنگ و سیمان و این‌ها در اصفهان [پرهیز] کنید. آجر به کار ببر. آن زمان کارخانه آجر در اصفهان خیلی زیاد بود. به یکی از آن‌ها آجر سفارش دادیم [شاید محک بود]. نما‌ی هتل را قبلاً سیمان‌سفید کارکرده بودند، از این سیمان تخته ماله‌ای‌ها. [بعدازاینکه] ما ایده آجر را [برا‌ی نما‌ی مهمانسرا] دادیم، در تمام ساختمان‌هایی که در اصفهان ساخته می‌شد، از آجر استفاده کردند.

آقا‌ی فرهنگ مهر آن موقع چه‌کاره بودند؟
ابراهیمیانآقا‌ی فرهنگ مهر مدیرعامل بیمه ایران بودند. آقا‌ی ارحامصدر هم آمدند. مرحوم آقا‌ی جلوه که رئیسش بود در اصفهان با آقا‌ی ارحامصدر در شرکت بیمه همکار بودند. آقا‌ی جلوه اولین رئیس ایرانی هتل عباسی بود. قبلاً ریاست هتل دست فرانسوی‌ها بود.

چه شده بود که به دست فرانسوی‌ها داده بودند؟
ابراهیمیانیک آقایی که در فرانسه درس‌خوانده بود این هتل را به دست خانم اوژیه داد که داخلش را درست بکنند. خانم اوژیه هم مانند هتل نگرسکو معروف که [قبلاً] در جنوب فرانسه در نیس کارکرده بود، به سبک خودش و فرانسو‌ی، سقف را سیاه کرده بود، خیلی شلوغ کارکرده بود. من وقتی آمدم همه آن‌ها را خراب کردم و به هم زدم. بچه‌ها را در اصفهان جمع کردم، حدود ۱۵۰ نفر جوان جمع شدیم [که کار را به سرانجام برسانیم]. مرحوم استاد رشتیان سرپرستشان بود. تمام طراحی‌های گل‌وبتۀ [تزئینات] هتل را آقا‌ی رشتیان درست کرد. مثلاً، برادران روحانی آینه‌کار محدب بودند. یک آقایی هم بود به نام استاد امیر شاید، الآن نامش دقیق یادم نیست که آینه تخت کار می‌کرد. ورود‌ی هتل عباسی، آن‌طرف که نزدیک سرازیر‌ی است تا قسمتی که به سمت گاراژ می‌رود و رو‌ی ستون‌ها، همه‌اش کار او است. ما برا‌ی این‌که واقعاً کاری کاملاً اورجینال باشد، یک کوره شیشه در اصفهان برپا کردیم که از این کوپها‌ی شیشه‌ای درست می‌کرد. بعد همان استاد آینه‌کار جیوه [اندودش] می‌کرد، بعد آن را می‌شکست و گچ‌برها آینه‌کاری را شروع می‌کردند. وارد هتل که می‌شوید، به‌طرف ناهارخور‌ی و سقف هتل را استادان آینه‌کاری محدب کارکردند، همان آقا کمال روحانی و آقا محمد برادر بزرگ‌ترش. یک مقرنس خیلی عظیمی رو‌ی سقف هتل درست کرده بودیم. دورتادور این مقرنس خیلی زیبا بود و بقیۀ سقف آینه‌کاری محدب. زمانی که شاه به اصفهان آمد، یکی از آجودان‌هایش مرتب در گوش شاه خواند که «این مقرنس‌ها تمام دید قسمت سلطنتی را گرفته است. دستور بدهید آن را خراب بکنند.» آن زمان قبل از دکتر فرهنگ مهر، شرف‌الدین نفیسی مدیرعامل بیمه بود. این‌ها مرا در شرکت بیمه تهران در خیابان سعد‌ی خواستند. بعد از دکتر [فرهنگ] مهر هم یک آقایی به نام کاتوزیان مدیرعامل بیمه بود. [خلاصه] من را به شرکت بیمه خواستند. آقا‌ی مهندس فروغی و یک تیمسار‌ی هم به آنجا دعوت کرده بود. به من گفت اعلیحضرت از این مقرنس‌ها خوششان نیامده، باید آن‌ها را خراب بکنید. گفتم من این کار را نمی‌کنم. این ایده خودم است فکر می‌کنم خیلی هم زیباست و اصلاً این مقرنس معرق است که کارشده است، تابه‌حال در هیچ جایی کار نشده است. کاملاً نوآور‌ی است. بعد آن آقا‌ی فریدون کسرایی که دوستش بود را خواستند و او خرابش کرد و فقط یک قسمت در وسط آن باقی‌مانده که الآن هست.

این مقرنس که می‌گویید، دقیقاً کجاست؟ 
ابراهیمیانوارد هتل عباسی که می‌شوید، بالا‌ی سنگ آب است.

چه شد که ایده فرانسوی‌ها، همان خانم اوژیه، کنار رفت و این ایده شما که آن را طرح کردید، درواقع سبک اصفهان است، کار شد؟ چه کسی قبول کرد؟ پشتیبان آنچه کسی بود؟
ابراهیمیانخوب درواقع ایده سبک خانم اوژیه، یک ایده خیلی زشتی بود. اصلاً به آن سبک ایران و آن عظمتی که هنر ایرانی در تاریخ دارد، نمی‌خورد.

یعنی می‌گویید خود آقا‌ی فرهنگ مهر این دید را داشت؟ 
ابراهیمیانفرهنگ مهر آدم وطن‌پرستی بود و یک دید هنر‌ی قشنگی داشت. [بنابراین سراغ من آمد.] من شش تا پانل بزرگ از ایده‌هایی که می‌خواستم در آینده در هتل عباسی پیاده کنم، کشیدم و بعد دکتر فرهنگ مهر گفت من باید این‌ها را به اعلیحضرت نشان بدهم. همراه باهم این پانل‌ها را به کاخ سعدآباد بردیم. شاه یک نگاه کلی کرد و گفت خوب انجام بدهید ببینیم چه می‌شود. به اصفهان برگشتم و همان بچه‌ها را که گفتم جمع کردم و شروع به کارکردیم، همان‌طور که گفتم شبانه‌روزی. خودم هرروز حدود ۲۲ ساعت کار می‌کردم. چون باید تمام این بچه‌ها را دانه به دانه نظارت می‌کردم. همه‌جا، از شیخنشینها گرفته تا سه‌طبقه ورود‌ی را بچه‌ها هم‌زمان کار می‌کردند. هتل که تمام شد، یک روز شاه با ملکه و پادشاه تایلند ـکه تازگی مرده استـ به اصفهان آمدند. شاه، پادشاه تایلند را به قسمت سلطنتی برد که بیشترش را یک نفر دانمارکی طراحی کرده بود. خودش برگشت و باهم حدود دو ساعت و نیم، دورتادور هتل شاه‌عباس را بازدید کردیم و قسمت‌هایی که تزئین شده بود را یکی‌یکی برایش توضیح دادم. خیلی خوشش آمد و وقتی به تهران رفت یک مدال همایون برا‌ی من فرستاد. همه این‌ها را دکتر فرهنگ مهر با تمام جزئیات، در کتاب خود نوشته است. این کتاب در آمریکا چاپ شد. بعدازاینکه کار هتل عباسی انجام شد به تهران آمدم و یک دفتر برا‌ی خودم در سه‌راه شاه، روبرو‌ی سینما در خیابان پهلو‌ی آن دوره باز کردم. بعدازآن «زینت سرا» را باز کردیم. زینت سرا آن زمان محلی بود که با آقا‌ی چایچی همکار‌ی می‌کردیم. آقا‌ی چایچی مبلمان می‌ساخت و می‌فرستاد و ما در زینت سرا برایش می‌فروختیم. بعد از انقلاب همان یک دفتر زینت سرا را داشتم.

شما این استادکاران، مثلاً آقا‌ی چایچی را چطور می‌شناختید؟ از قبل از اینکه به فرانسه بروید می‌شناختید؟
ابراهیمیانمن هنرستان که بودم استاد چایچی رئیس بخش نقشه فنی هنرستان صنعتی بود. وقتی هتل درست شد، مبلمانی را خانم اوژیه به سبک فرانسو‌ی ساخته بود. من از آقا‌ی چایچی خواهش کردم و ایشان آمدند. من اتود می‌کردم و استاد چایچی هم نقشه فنی‌اش را اجرا می‌کرد. چایچی یک کارخانه بزرگ مبل و یک فروشگاه مبل هم پایین خیابان سپاهان در اصفهان داشت. تمام این مبلمان را من طراحی می‌کردم و او هم در کارخانه‌اش می‌ساخت. نمونه‌اش همین مبلی است که اینجاست. این مدل را من برا‌ی کاخی در لویزان که مخصوص مهمانان خصوصی شاه بود طراحی کردم. مبلمان حسینیه ارشاد را هم درست کرد. همان‌طور هم که گفتم این‌ها را آقا‌ی چایچی در کارخانه‌اش می‌ساخت و به زینت سرا می‌فرستاد تا در آنجا بفروشیم.

قیمت هر دست مبل چقدر بود؟
ابراهیمیانفکر می‌کنم هر دست کامل ۱۵۰۰ تومان بود. چهارتا مبل دو تا میز و یک میز مستطیل.

برا‌ی حسینیه ارشاد، گردانندگان خودشان به سراغ شما آمدند و شمارا معرفی کردند؟
ابراهیمیانآن زمان حسینیه ارشاد دست دکتر شریعتی بود. عده‌ای از جبهه ملی بودند که پا‌ی سخنرانی دکتر شریعتی می‌رفتند. آقا‌ی چایچی مرا به آقا‌ی کریم‌آبادی معرفی کردند و آقا‌ی کریم‌آبادی مرا به حسینیه ارشاد معرفی کرد. من همان طرح [مبلمان] ورود‌ی کافه‌تریای هتل عباسی که طراحی کرده بودم را دادم.

شما کارها‌ی تزئینی حسینیه ارشاد را هم انجام دادید؟
ابراهیمیاننه‌فقط طرح مبلمان حسینیه ارشاد را دادم.

آن موقع هیچ به حسینیه ارشاد رفتید آنجا را ببینید؟
ابراهیمیاننه تابه‌حال نرفته‌ام.

طرح مبلمانی را که شما اتود می‌کردید و آقا‌ی چایچی فنی‌اش می‌کرد و می‌ساخت، ایده آن‌ها را از کجا داشتید؟ 
ابراهیمیاناین‌ها را از لابه‌لای مینیاتورها‌ی قدیمی ایران دانه‌دانه الهام گرفته‌ام. شما اگر مینیاتورها را با دقت نگاه کنید، میزها و تخت‌های پادشاهی در آن هست. در [نقوش] تخت جمشید هم یک صندلی هست که داریوش رویش نشسته که وقتی نوروز می‌شد بار عام می‌داد. از همان صندلی سنگی الهام گرفتم و ساختم. اصلاً کل مهمانسرا‌ی عباسی سبک هنرها‌ی تزئینی ایران قدیم است. مثلاً آرک‌هایی که بیرون می‌بینید و کار گبایی است به سبک سلجوقی است، آن‌های دیگر هم سبک‌های مختلف مثل سبک‌های هفتوپنج در اصطلاح گچ‌برهاست. در هتل عباسی وقتی وارد رستوران بزرگش می‌شوید، طبقه بالا که پله گرد دارد، سبک قاجار است. خدا رحمت کند آقا‌ی چایچی و آقا‌ی ثقفی نرده‌هایش را درست کردند. ثقفی منبت‌کار بود. بقیه طرح‌ها هم کار آقا‌ی حسین رشتیان است. واقعاً در زمان خودش از بهترین طراحان گچ‌بری و نقاشی داخل ساختمان بود.

اجرا‌ی نقاشی‌ها را چه کسی انجام می‌داد؟
ابراهیمیانهمین بچه‌هایی که خدمتتان گفتم جمع کرده بودم.

آن‌ها را چطور می‌شناختید؟
ابراهیمیانمن در اصفهان هو انداختم که آن‌هایی که کمی به این کارها، نقاشی [و غیره] وارد هستند [بیایند]…

گویا قهوه‌خانه‌ای داشتند؟
ابراهیمیانگچ‌برها نداشتند. آن زمان پدر مرحوم آقا‌ی چایچی یک قهوه‌خانه داشت به نام حاج سید ابوالقاسم. در چهارباغ درست نرسیده به سینما مایاک بود… چو انداختم و دانه‌دانه آمدند. همین استاد رشتیان به آن‌ها کار یاد می‌داد. اصولاً بچه‌های ایران خیلی بااستعدادند. بعد از یک هفته واقعاً مثل یک استادکار می‌کردند.

شما دکتر نصر را یادتان هست؟ ایشان جزو معدود کسانی هستند که در صحبت درباره کار بازساز‌ی هتل عباسی از شما یادکرده‌اند.
ابراهیمیاندکتر حسین نصر رئیس انجمن فلسفه شاهنشاهی بود. من ازآنجا می‌شناختمش. دکتر فرهنگ مهر مرا به دکتر نصر معرفی کرده بود. سالن ورود‌ی انجمن فلسفه را که بسیار زیبا هم هست، من طراحی کرده‌ام. تمام مبلمان آنجا را هم آقا‌ی چایچی کارکرده‌اند. دو یا سه سال قبل از انقلاب بود.

یعنی آشنایی‌تان مربوط به کارهایی است که برا‌ی ساختمان انجمن حکمت و فلسفه انجام دادید یا پیش از آن و در دورها‌ی که درگیر کار هتل بودید؟
ابراهیمیان: دکتر نصر موقعی که هتل عباسی را می‌ساختیم، با یک هیئت ایران‌شناس به ایران آمدند. آنجا با او آشنا شدیم. یک‌چیزی هم در کتابچۀ هتل شاه‌عباس نوشت که [یعنی] خیلی خوشش آمده بود. یک سال قبل از انقلاب هم که به امریکا رفت. فکر می‌کنم رئیس دفتر [مخصوص فرح] بود.

خودتان بعد از انقلاب چه کردید؟
ابراهیمیان: همان دفتر زینت سرا را داشتم. همان موقع بود که مهندس آذرنژاد با من همکار‌ی می‌کرد. کارها‌ی مختلف، [کار] تزئینات داخلی [انجام می‌دادم].

مهم‌ترین‌هایش را می‌توانید بگویید؟ مثلاً شنیده‌ام هتلی در کرمان کارکرده‌اید.
ابراهیمیان: هتل کرمان را در آن زمان طراحی‌اش را کردم. آقا‌ی بانک استاندار کرمان بود. ولی طرح مرا اجرا نکردند. بعداً یک گروه دیگر‌ی کارکردند و من هم هیچ‌وقت نرفتم ببینم چطور شد. [قبل از انقلاب] کاخ شیان در لویزان [هم بود] که مخصوص مهمانان خصوصی شاه بود و طراحی کردم. این مبلمان را برا‌ی آنجا طراحی کرده بودم. یکدست هم برا‌ی خودم به اینجا آوردم. آن آینه‌کاری محدب که در کاخ شیان انجام‌شده است، فوق‌العاده زیباست. دهقانی: کاخ شیان خیلی بهتر از هتل عباسی شد؛ یعنی آینه‌کاری، گچ‌بری، کار‌ی که شده، مثل یک جواهر می‌ماند. ولی بعد از انقلاب آنجا را بستند. اخیراً شنیده‌ام کسانی را می‌برند و نشانشان می‌دهند. ولی واقعاً حیف که بازنیست که مردم بتوانند بروند و ببینند. خیلی کار زیبایی شد. ابراهیمیان: یکی از کارهایی که انجام دادم، در هتل والدورف-آستوریا در نیویورک است. برایشان یک رستوران شرقی طراحی کردم. ۱۰ نفر هم از ایران بردم. مرحوم آقا‌ی چایچی هم یک سقف مقرنس فوق‌العاده زیبا از چوب ساخت. شبیه همان سقف‌هایی که در اتاق موزیک عالی‌قاپو کارشده است. شاهکار است. این تُنگبر‌یهایی که در عالی‌قاپو انجام‌شده از گچ است. ولی آقا‌ی چایچی واقعاً استاد بود. این‌ها را با چوب چنار که خم می‌کرد، عین این‌که با گچ باشد یا شاید از گچ هم بهتر، ساخت. نمونه‌های [قدیمی‌ترش] در زیرزمین هتل عباسی هست و همین‌طور در تالار آینه، ساختمانی که جنب هتل [عباسی] است. بعدازآن، من کارها‌ی نمایشگاهی سازمان نمایشگاه‌ها را انجام می‌دادم. نمایشگاه بین‌المللی سال ۱۹۶۷ مونترال کانادا داخل غرفۀ ایران که کار مؤید عهد بود را طراحی کردم. کاشی‌کاری‌هایش را از مسجد سید الهام گرفتم: گل‌های رز که دورهم می‌پیچد و بالا می‌رود. هنوز هم مثل‌اینکه آن غرفه ایران را نگه‌داشته‌اند. نمایشگاه‌های دیگر هم بود: اوزاکا‌ی ژاپن، در کویت، افغانستان. دهقانی: بعد هم دو سه تا کنسولگر‌ی بود. ابراهیمیان: بله. رزیدانس (اقامتگاه) سفیر در پاریس، رزیدانسِ [نماینده ایران] در سازمان ملل نیویورک، در بلژیک محل اقامت سفیر، در بروکسل، باغی بود که خود محل رزیدانس سفیر بود. در روسیه هم‌محل اقامت سفیر را دکور کردم. این‌ها در دورها‌ی بود که آقا‌ی نیک کار رئیس اداره ساختمان وزارت امور خارجه بود. دهقانی: مبل‌های اینجا هم همه‌اش طرح آقا‌ی چایچی است. اول مهد‌ی نمونه می‌ساخت. بعد [چایچی می‌برد کار می‌کرد و] می‌آورد مهد‌ی آن‌ها را تصحیح می‌کرد. ناراحت هم می‌شد! وقتی زینت سرا را فروختیم، این نمونه‌ها در انبار‌ی ماند. بعد انقلاب شد و [خلاصه] به دست آقا‌ی چایچی نرسید. بعداً آن‌ها را آوردیم [اینجا] و درستشان کردیم. فعلاً نمونه‌اند و ایرادهایشان به‌کلی رفع نشده است.

چه شد که زینت سرا را فروختید؟
ابراهیمیان: زینت سرا‌ی بزرگمهر از سه‌راه شاه بعداً به زینت سرایی در خیابان ثریا (سمیه) منتقل شد. کار زیاد‌ی نداشتیم و خیلی ضرر داشتیم. دهقانی: خیلی مالیات از ما می‌گرفتند و خوب خرج خیلی بالابود و خیلی عجیب‌وغریب [اداره] دارایی به ما پاپیچ شده بود!

خانم دهقانی شما خودتآن‌هم با آقا‌ی مهندس کار می‌کردید؟
دهقانی: من اصلاً رشته‌ام تزئینات داخلی است. برا‌ی خودم در تهران دفتر داشتم. وقتی از انگلیس برگشتم، خیلی سال پیش بود. همان موقع که مهد‌ی دفتر خیابان شاه را باز کرد، من در کوچۀ فیروز گر دفتر داشتم. اسم خاصی برا‌ی دفتر نگذاشته بودم. کارها‌ی معمار‌ی داخلی انجام می‌دادم. همان زمانی بود که مهد‌ی در هتل شاه‌عباس کار می‌کرد. بعداً زینت سرا را باهم باز کردیم. قبل از آن صبح‌ها در وزارت اقتصاد با دکتر عالی خانی، صنایع‌دستی را آنجا شروع کرده بودم. رئیسمآن‌هم خانم یگانگی از دوستان دکتر [فرهنگ] مهر بود که یک خانم زرتشتی بود. وقتی مرکز دولتی را باز کردیم پنج نفر بودیم. دو نفر طراح که من بودم و مرحوم محمد نراقی. دو نفر انباردار داشتیم و خانم یگانگی و آقا‌ی کریمی. مدتی آنجا کار می‌کردم. با مهد‌ی که آشنا شدیم زینت سرای سمیه را باز کردیم. ولی ما شم تجارت نداشتیم! آرتیستی کار می‌کردیم. برا‌ی صنایع‌دستی [هم] خیلی کارکردیم. ولی همه‌اش [همین‌طور دلی بود].

 کتابی از آن تجاربتان چاپ نکرده‌اید؟
دهقانی: خیر. چند نفر آمدند گفتند خاطراتت را بنویس، اما خیلی علاقه‌مند به این کار نبودم.

درواقع این تجربۀ شخصی نیست. مستندسازی یک دورها‌ی است که برا‌ی بعدی‌ها می‌ماند و مؤثر است. یک مشکل ما به‌خصوص در بخش هنر این است که تجربه‌ها مکتوب نمی‌شود و فقط شفاهی است و خود این مکتوب نشدن باعث می‌شود که مستند هم نشود و مستند نشدن باعث می‌شود در این زمینه‌ها پژوهش مشکل‌تر باشد.
دهقانی: همین‌طور است که شما میگویید. ما درواقع جزء پایه‌گذاران صنایع‌دستی بودیم. همه‌چیز از بین رفته بود. من نزدیک شش ماه در ایران می‌گشتم و نمونه‌های اصیل قدیمی را پیدا می‌کردم. نمونه‌برداری می‌کردیم. بعد برحسب آن‌ها طراحی می‌کردیم. سفر اولی که برا‌ی باتیک به اسکو رفتم یادم است، شاید شما وارد نباشید ولی چون من با عشایر قشقایی بزرگ‌شده‌ام [می‌دانستم چطور است]. این‌ها بیشتر برا‌ی زنان عشایر‌ی روسر‌ی درست می‌کردند. دفعه اول وقتی ۲۴ سالم بود، با پنج طرح به اسکو رفتم. خانم یگانگی همیشه آقا‌ی اورمزد‌ی را با من می‌فرستاد. می‌گفت تنها به آنجا برو‌ی، خطرناک است. رفتیم آنجا ولی کسی پیش ما نیامد. گفتند یک خانم جوانک پا شده آمده، می‌خواهد به ما درس بدهد. همین‌طور که با آقا‌ی اورمزد‌ی وارد کوچه می‌شدیم، شنیدیم که آن شب آنجا عروسی است. به تبریز رفتیم و دو سه تا جعبه شیرینی خریدیم و برگشتیم و ما هم به عروسی رفتیم. به آقا‌ی اورمزد‌ی گفتم فردا صبح برگردیم، شاید خود داماد بیاید. داماد هم یکی از آن‌هایی بود که کارش خوب بود در بتیک. خلاصه چندتایی‌شان آمدند. گفتم بابا، ما که از شما پول نمی‌خواهیم. ما می‌خواهیم برا‌ی شما بازاریابی کنیم، طرح بدهیم. خلاصه سه چهار نفرشان طرح‌ها را گرفتند و ساختند. بعدازآن مرتب می‌رفتم و می‌آمدم و با آن‌ها کار می‌کردم. در رنگ‌ها و طرح‌ها و … خدا آقا‌ی محمد نراقی را رحمت کند، نساجی خوانده بود. در یزد واقعاً انقلابی کرد با پارچه‌های مبلمان و پرده‌هایی که درست می‌کرد. شروع کردند به آوردن نمونۀ روسر‌ی و ما چه بازار‌ی پیدا کردیم! [مثلاً برا‌ی] روسر‌ی از فرانسه آن‌قدر سفارش داشتیم که اصلاً نمی‌توانستیم جوابش را بدهیم، یا کراوات، شال‌های مردانه، یا لباس‌هایی که می‌دوختیم. فرح دیبا هم خیلی استقبال می‌کرد. خودش هم می‌پوشید و [گاهی] از ما هم می‌گرفت. ابراهیمیان: کتابی به نام سیر‌ی در صنایع‌دستی ایران، نوشته جی کلارک هست که همه این‌ها را در آن نوشته است. دهقانی: صنایع‌دستی یواش‌یواش رونق گرفت. ما «زینت سرا» را باز کردیم و محمد نراقی «خورشید خانم» را. هر کس رفت [سراغ کار خودش]. یک روز من پیش دکتر علیخانی رفتم. یکی از آشنایان برا‌ی من وقت گرفته بود. گفتم که آقا‌ی دکتر، این عروسک باز‌ی است که ما داریم. اگر می‌خواهیم واقعاً [این کار وسعت پیدا کند] ً باید بودجه به این کار [اختصاص] بدهیم. مثلاً [فقط] به [جا‌ی کوچکی مثل] اسکو خیلی سفارش می‌دادند. ولی آن‌ها پارچه ندارند. دستور بدهید یک‌میلیون متر، دو میلیون متر پارچه سیلک وارد کنند. اینجا سیلک بافی از بین رفته است. این‌ها پارچه می‌خواهند تا کار کنند. خواهان دارد و سفارش می‌دهند. گفت: «بودجه نداریم.» محمد نراقی در یزد، پارچه‌های مبلمان و پرده‌ای عالی تولید می‌کرد. پارچه‌های مبلمان هتل عباسی را هم از همان‌ها استفاده کردند. ابراهیمیان: بله پرده‌ها را هم همین‌طور. دهقانی: ولی الآن خبر‌ی نیست. البته جوان‌ها هستند، خوب هم کار می‌کنند. ولی کار صنایع‌دستی مدرن انجام می‌دهند. [کارشان] آن ریشه اصلی صنایع‌دستی را ندارد.

بعد از کارها‌ی سفارتخانه‌ها شما به خارج از کشور رفتید؟
ابراهیمیان: بله ولی زمان زیاد‌ی آمریکا نماندم و به ایران برگشتم.

بعد از بازگشت به ایران، بازهم کارکردید؟ بعد از دوران آقا‌ی نیک کار؟
ابراهیمیان: نه کار نکردیم.
دهقانی: بیشتر نقاشی می‌کرد و مرتب نمایشگاه نقاشی داشت و با گالر‌ی لازار کار می‌کرد که خانم لازاریان [صاحبش بود]. کار چشمگیر‌ی نکرد. دو سه تا از خانه‌ها را درست کرد. مثلاً خانه آقا‌ی آدابی.

یک کتابی از هتل عباسی چاپ‌شده است، آن را دیده‌اید؟ ده یا پانزده سال پیش منتشر شد.
ابراهیمیان: آن را آقا‌ی رضا بختیار داده است.

بله همان را میگویم. شما از آن دوره خودتان عکس هم دارید؟
ابراهیمیان: نه متأسفانه. آن زمان یک عکاسی بود جلو‌ی هتل شاه‌عباس مغازه داشت. مقدار زیاد‌ی عکس گرفت ولی به خودمان عکس نداد.

برا‌ی همین میگویم کاش شما همین خاطراتتان را آرام‌آرام بنویسید. بعد می‌شود با کمک کسی تنظیمشان کرد. ولی اصل این است که مکتوب شود که بشود درباره آن دوره مطالعۀ دقیق‌تری انجام داد.
دهقانی: الآن دیگر متریالی نگه نداشته‌ایم. فقط می‌شود یک تاریخچه‌ای بنویسیم. مثلاً من اردبیل که رفتم، آن موقع خیلی ناامن بود. هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. هتل هم نبود. یک مسافرخانه رفته بودیم. آقا‌ی اورمزد‌ی هم همراه من بود. البته بودجه‌اش ــیعنی حقوقی که می‌گرفت هم آن‌طور نبود که هتل برود. آقا‌ی اورمزد‌ی خیلی نگران من بود. می‌گفت «خانم دهقانی کمد را بده پشت در!» هنوز برایشان پذیرفته نبود. مثل حالا نبود که دخترها‌ی جوان کار بکنند و مسافرت بروند. خیلی سفرهایی که رفتم به‌سختی می‌پذیرفتند که بروم تو‌ی ایلات، آن‌هم در آذربایجان. در آذربایجان خیلی سخت بود. در خود تبریز هم آدم را سخت می‌پذیرفتند. آن موقع اصفهانی‌ها از همه راحت‌تر و پذیراتر بودند. من درباره پنجاه سال پیش صحبت می‌کنم. در شیراز هم بازاری‌های شیراز خیلی روشنفکر هستند. خیلی راحت آنجا می‌نشستیم، چا‌ی می‌خوردیم، صحبت می‌کردیم و راجع به فرش صحبت می‌کردیم. «این فرش مال کیه؟ بافت کیه؟» برایت توضیح می‌دادند؛ اما اصفهانی‌ها، شاید به خاطر اینکه آنجا همیشه توریست فراوان بوده، [آن‌طور] در کتاب‌های قدیمی می‌خوانیم، مثلاً شاید برا‌ی اینکه بازاری‌ها [می‌خواستند] چیز بفروشند، یک رابطه‌ای برقرار می‌کرده‌اند. ولی تبریز اصلاً از این خبرها نبود. وقتی برا‌ی پارچه قلمکار پیش آقا‌ی چیت‌ساز می‌رفتیم، استاد بی‌نظیری بود و چه مهرهایی داشت، چون [فکر می‌کرد] ممکن است ایده جدید‌ی باشد، خیلی با آغوش باز می‌پذیرفت. خیلی پارچه سیلک به او دادیم و او مهر می‌زد. برا‌ی فرح دیبا لباس درست می‌کرد. کیوان خسروانی پارچه برایش انتخاب می‌کرد و برایش لباس می‌دوخت. [خلاصه ازاین‌جهت] اصفهانی‌ها جلوتر از شیرازی‌ها بودند. مهد‌ی خدمت خیلی بزرگی به اصفهانی‌ها کرد که هیچ‌وقت منعکس نشده است. پارسال یک گروهی از تلویزیون به اینجا آمدند که با ایشان مصاحبه کنند. روز‌ی که مهد‌ی این اساتید را استخدام کرد ــدیگر آن موقع مهد‌ی را می‌شناختم، رفت‌وآمد داشتیمــ و بچه‌هایی که استخدام کرد، آن موقع روز‌ی دو تومان حقوق می‌گرفتند. مهد‌ی حقوق این‌ها را ۵-۶ برابر کرد. ابراهیمیان: بله. [حقوق] از ساعتی ۲۵ ریال تا ساعتی ۱۰ تومان داشتند. دهقانی: یعنی واقعاً دستمزد صنایع‌دستی بالا رفت. ابراهیمیان: به‌اضافۀ اینکه شام و ناهار و صبحانه هم می‌دادیم. دهقانی: اتفاقاً این را دکتر فرهنگ مهر هم [در کتاب خاطراتش] نوشته است. ولی هیچ‌وقت منعکس نشد. پشیمان شدم که چرا پا‌ی مصاحبه‌شان ننشستم که برایشان توضیح بدهم که این آقا چه‌کارهایی کرده است.

خانم دهقانی خودتان اهل کجایید؟
دهقانی: پدرم جهرمی بودند. آنجا املاک داشتند. مادر شیراز‌ی هستند و ما در شیراز بزرگ شدیم. مادرم خیلی معتقد به تحصیلات بودند. با چه بدبختی ما را به خانه خاله‌ام در شیراز می‌فرستاد!

دانشگاه شیراز درس خواندید و بعد به انگلیس رفتید؟
دهقانی: نه. ما را خیلی جوان‌تر به خاطر شرایطی به انگلیس فرستاد. پدرم در ۲۱ سالگی فوت کردند. بعد مادرم تصمیم گرفت در همان ملک پدرم در جهرم بماند و به املاکشان رسیدگی کند. خودش ۲۲ ساله بود. چون درس می‌خواند دیر ازدواج‌کرده بود. آن موقع ۱۶ سالگی برا‌ی ازدواج خیلی دیر بود. دیگر خودش در جهرم ماند و ما را به شیراز فرستاد تا درس بخوانیم. همان‌طور که گفتم خیلی معتقد به تحصیلات بود می‌گفت ملک و املاک برا‌ی کسی نمی‌ماند شما باید درس بخوانیم و رو‌ی پا‌ی خودمان بایستیم و احتیاج به کسی نداشته باشیم. ما را به انگلیس فرستاد. من در آنجا درس خواندم. فوق‌لیسانسم را آنجا گرفتم بعد هم به پاریس رفتم. دو سالی هم در پاریس بودم. [همان] مدرسه‌ای که مهندس بود. خیلی جالب است، استادم گفت «یک پسر ایرانی است که کارش خیلی خوب است. تو را به او معرفی کنم.» گفتم: «نه.» خیلی عصبانی شد. گفت: «چرا نه؟» گفتم: «من به پاریس آمدم که فرانسه یاد بگیرم. اگر در گروه ایرانی‌ها باشم دیگر فرانسه یاد نمی‌گیرم. تمام‌روز که اینجا هستم.» نقاشی و … این‌ها کار می‌کردم. «حرف که نمی‌زنیم باید کار انجام بدهیم. شب هم که می‌روم با ایرانی‌ها حرف بزنم؟» مهندس آزمون هم آنجا بود وقتی‌که مهد‌ی آنجا بود. خیلی با ما جور نشد. آن موقع در ایران چهار نفر بودیم. مهندس کاظمی اولین نفر بود که آمده بود. مهد‌ی، مهندس آزمون و من. به ایران آمدیم و شروع به کارکردیم.

بعداً که دفتر زینت سرا را درست کردید، آنجا فقط خودتان طرح می‌دادید یا همکار هم داشتید؟
ابراهیمیان: من [طرح] می‌دادم و ویولت. از محسنات زینت سرای آن دوره این بود که همۀ کارهایش تو‌ی دفتر طراحی می‌شد و جاها‌ی مختلف ایران ساخته می‌شد. عرض کردم، یک کتابی اینجا هست، سیر‌ی در صنایع‌دستی ایران، طرح‌ها همه‌اش از من بود و ویولت و نراقی.

برا‌ی اینکه طرح‌ها را بدهید، مطالعه می‌کردید؟ منبع ایده‌هایت آنچه بود؟
ابراهیمیان: بله تا موقعی که هتل عباسی را می‌خواستم درست بکنم، شش ماه تمام ایران را می‌گشتم تا آثار‌ی از دوره سلجوقی به این‌طرف، آن‌هایی که مانده بود، کروکی می‌کردیم و بعد اجرا می‌کردیم. حاصل تمام مسافرت‌هایی که در ایران کردم، شش تا پانل درست کردم، بعد به تأیید پروفسور پوپ ـ آن زمان زنده بودـ رساندیم و بعد هم بردند پیش شاه.

هنوز آن را دارید؟
ابراهیمیان: آن زمان به هتل عباسی دادم فکر نمی‌کنم نگهش داشته باشند.

یک‌چیزهایی مثل پرده، نمونه سنتی آن‌ها را چطور پیدا می‌کردید؟
ابراهیمیان: در همین کتاب سیر‌ی در صنایع‌دستی، نمونه‌های پرده دوره صفویه هست که من این‌ها را به هنرستان [هنرها‌ی] زیبا بردم. به قسمت زری‌بافی دادم. این‌ها را بافتند، بعد در هتل به کاربردم. البته فکر نمی‌کنم که الآن دیگر باشد.

بیشتر هنرمندان و استادکاران را از همان هنرستان می‌شناختید؟
ابراهیمیان: نه یکی دو نفرشان را از دوره هنرستان می‌شناختم، ولی بقیه‌شان را همان‌طور که گفتم از مغازه‌های میناکار‌ی و … [پیدا می‌کردم] و بعد استاد رشتیان تعلیمشان می‌داد و یکی دوهفته‌ای خودشان استاد می‌شدند. دهقانی: یادم است یک‌بار که مهد‌ی در هتل عباسی کار می‌کرد و هنوز هم خیلی او را نمی‌شناختم، برا‌ی دیدن [هتل] رفتیم. آقا‌ی جلوه گفت خانم این پسر اصلاً عجیب است. دو ساعت با کت‌وشلوار کفش می‌خوابد و بعد بلند می‌شود می‌رود سر ادامۀ کار. برایش خیلی عجیب بود. می‌گفت من نمی‌دانم چطور این‌قدر انرژ‌ی دارد. فرهنگ مهر هم [در خاطراتش] نوشته که به ابراهیمیان گفتم به فکر پول نباش، در این کار پول برا‌ی تو نمی‌ماند، ولی شهرت بعد‌ی برایت می‌آورد. شاید حتی [بابتش] ضرر کردند. ابراهیمیان: آن زمان کل [کار] هتل عباسی با یک‌میلیون و ششصدهزار تومان تمام شد. دهقانی: برا‌ی گچ‌برها سکه می‌خرید و می‌داد. از این کارها خیلی کرد.

هزینۀ کل هتل یا کارهایی که شما انجام دادید؟
ابراهیمیان: کل کارهایی که من کردم. هیچ‌کس باورش نمی‌شد. دهقانی: به مدت یک سال، کمی بیشتر، تمام‌وقت فقط کار کرد.


منبع: [button color=”black” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]معمارنت[/button]

مطلبی دیگر
در ستایش غیرمادی شدن مکان‌های توزیع و مصرف – به بهانه‌ی حادثه‌ی پلاسکو