چرا تخریب مهدیه مشهد امر مبارکی است؟

مُفصل ماجرا را می­توان در خبرگزاری­های مختلف پیگیری کرد. خلاصه آن اما این است که مهدیه حاجی عابدزاده با قریب ۷۰ سال قدمت که نخستین مهدیه کشور نیز هست و مکان بسیاری از فعالیت­های مذهبی و انقلابی بوده، بنا به وصیت آن مرحوم و پیگیری فرزندانش به جامعه المصطفی سپرده شده تا برای آموزش طلاب و نشر معارف دینی توسعه یابد و تجدید بنا شود. سال گذشته که تخریب بنا شروع شد با اعتراض اهالی فرهنگ و دوست­داران تاریخ و هویت شهر مشهد موضوع متوقف شد و امسال بدون مقدمه و اطلاع، تخریب کامل گشت. حالا نیز همان عده تلاش می­کنند تا کارفرما را وادار به بازسازی متناظر (یک به یک) بنای مهدیه کنند. برای تحلیل درست این تنش باید یک بار از این سو و بار دیگر از آن سو به ماجرا نگریست:

تخریب کنندگان مواضع روشنی دارند. بنا ثبت ملی نبوده و معماری آن فاقد ارزش­هایی است که ضرورت حفظ و نگهداری داشته باشد. بنا به تصمیم و وصیت خود مرحوم و خانواده­اش که آن را وقف آموزش طلاب کرده­اند و به شرط نوسازی آن را در اختیار جامعه المصطفی قرار داده­اند، باید به وصیت عمل شود و این بنا با همان نام و کاربری توسعه یابد تا فعالیت های پیشین تشدید شود.

مخالفان تخریب اما هویت و خاطره را دستمایه اعتراض قرار می­دهند. آن ها اعتقاد دارند که این بنا نشانه ای از پیشینه مذهبی و انقلابی شهر است و برای حفظ خاطره آن باید به همان صورتی که بوده حفظ شود و تخریب آن سبب آلزایمر شهری و از خود­بیگانگی می­شود. هویت شهری مشهد در گروی حفظ ابنیه و آثاری است که از گذشته باقی مانده و با تخریب آن­ها این هویت آسیب می­بیند.

برای داوری درباره این دو موضع می­توان به بانی و بنای مهدیه رجوع کرد. مرحوم عابدزاده در زمینی که در اختیار داشته نه مسجد ساخته که خاطره و هویتی ۱۴۰۰ ساله داشته و نه حسینیه که قدمت و خاطره­ای ۳۰۰ ساله. امری تازه را شروع کرده که پیش از آن به هیچ وجه مسبوق به سابقه نبوده و به وضوح هویت مذهبی و تاریخی مشهد را با تغییر مواجه کرده است. او نامی را به اشتقاق برای بنایش بر می­گزیند که روی به آینده دارد. آینده­ای که از یک هفته تا هزاران سال می­تواند نامعین باشد. از این رو بنا در ماهیت خود تماماً فتوریستی است. افراد را به خاطره­ای از گذشته ارجاع نمی­دهد بلکه ظرفی می­سازد تا آنها به آینده­ای تجربه نشده بیاندیشند. امام زمان زنده است و تنها مراسمی که می­توان برای او برگزار کرد، جشن نیمه شعبان است. جشنی که در این مهدیه بسیار با شکوه و به­آیین برگزار می­شده­ است. خصلتی که در عمده بناهای مذهبی، خاطرات مذهبی و حتی هویت مذهبی مردم مشهد به این نحو وجود نداشته است. او بنایی بی گنبد و گلدسته و بی تزئیناتِ مرسوم را پایه می­گذارد که به وضوح از بقیه ابنیه مذهبی هم عصرش متمایز است و در سلسله­ای که بعد از خود در مهدیه­ها ایجاد کرده است نیز دچار تکرار و مشابه­سازی نشده است. آنچه آن سقف را بر سه دهنه طاق مستحکم ساخته، ایده­ای است که در وصیت او هنوز دنبال می­شده است. وقف نیز نه یک ساختار حفظ ظاهر بنا، بلکه ساختاری جهت حفظ یک فعالیت و شخصیت زنده آن است. اگر مرحوم عابدزاده در دوران خود فراتر از عصر خود عمل کرده است، چگونه می­توان با سنجاق کردن میراثش به گذشته، در جستجوی همان غایت برآمد؟ خاطره­داران و هویت­مندانی که از آن بنا و فعالیت­هایش متاثر هستند، انقلابی را انجام داده­اند که بیش از ۲۵ قرن سنت اجتماعی سلطنت را کنار گذاشته است و خود رویایی بوده از انقلابی در آینده که همه تاریخ بشر را به پیش و پس از خود تبدیل می­کند. کسانی که نگران خاطرات شهری مردم مشهد هستند، از این مهدیه چه خاطره ای دارند جز نظام فعالیتی­اش؟ بنایی که بارزه شکلی روشنی ندارد، خاطره اش رویداد است. حفظ میراثی ِ مهدیه مشهد، حفظ آئین نیمه شعبان در آن مکان است و نه حفظ صوری آن. بر مصلی مشهد چه رفته است؟ صورت مانده و از معنی تهی شده است. اگر مصلی مشهد در همان مکان ایجاد می­شد، که آن هم مستلزم تخریب تصرفات هرچند تاریخی و ابنیه دوست داشتنی اطراف آن است، امروز مصلی مشهد نیز حقیقاً حفظ شده بود. اما مصلی مشهد دیگر مصلی مشهد نیست. یک ایوان آجریِ کاشی کاری شده است که خط و نقش هنرمندان را بازتاب می­دهد. هیچ خاطره­ای برای هیچ شهروندی ندارد و هیچ گونه هویت مذهبی برای هیچ قشری ایجاد نمی­کند. چون مومیایی کردن آن، آن را از زندگی شهری جدا کرده است. اگر بنا باشد، حفظ خاطرات، دقیقاً معطوف به حفظ کالبدها باشد، مدام باید خانه جدید، خیابان جدید و شهر جدید تولید کنیم و با حفظ صورت­هایی که تنها یک یا دو نسل بعد، معنایشان تبخیر می­شود، در مکان­هایی بی خاطره، اقدام به تولید خاطراتی کنیم که خود تنها یکی دو نسل دوام می­یابند.

به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر این بنا در یک بدنه شهری حائز اهمیت بود که بقیه نمای شهری آن مبتنی بر آن شکل گرفته بود، امکان داشت فرصتی برای مجادله باشد یا اگر نگینی از یک ویژگی طراحی در معماری ایرانی به شمار می­آمد. در آن حالت نیز باید به این نکته دقت می­شد که برای حفظ پیله مجبور به کشتن پروانه هستیم. آیا انتخاب درست همین است؟

درد بزرگ اینجاست که اقشار مذهبی و انقلابی نیز بی آنکه مبنایی نظری برای مطالبات خود داشته باشند، در تله ضد توسعه نگرش­هایی رمانتیک گرفتار می­شوند که فکر می­کنند حفظ یک اثر، به خودی ِ خود امری پسندیده است. بنای کعبه بارها از زمان حضرت ابراهیم(ع) و حتی از زمان حضرت رسول(ص) تجدید بنای کامل شده است. مکان هنوز همان محور دحوالارض است ولی مصالح و بنا دگرگون شده است. آیا کارکرد کعبه، خاطره سازی است؟ کارکرد حرم زیارت امام است یا خاطره بازی با زیارت­های قبلی؟ به حرم می­رویم که تاریخ مسلمانی پدرانمان را سیاحت کنیم یا امام­مان را زیارت؟ اگر بنا بود که اندازه حرم همان گنبدخانه باقی بماند، امروز چقدر در زیارت امام اختلال ایجاد می­شد؟ چقدر در مراسم حج دشواری پدید می­آمد؟ مهدیه مرحوم عابدزاده در ابتدای امر برای چند نفر جا داشته؟ امروز باید برای چند نفر جا داشته باشد؟ اگر ده گونه برنامه در آن مکان برپا می­شده با ۷۰ سال توسعه اجتماعی ِ ایده مهدویت، امروز باید چند گونه برنامه برگزار شود؟ مهدیه بنایی است که جوهره آن توسعه است. نمادی است از نوزایی سنت های شیعی که می­توانید درخشش آن را در زینبیه­ها، مواکب اربعینی، دهه­های سوگواری تازه­رایج و پیاده­روی­های آئینی در حال شکل­گیری و رشد تماشا کنیم. تمامی این جوشش نتیجه نوجویی و نوخواهی در میان اقشار مذهبی است.

هرچند بناهایی که مجزا از هویت کارکردی و  اجتماعی­شان، دارای شان و ارزش­هایی هنری هستند و در یک شاخه هنری، اوجی تاریخی محسوب می­شوند را با ارزیابی عاقلانه میان انتخاب­های نوسازی، بهسازی و یا حفظ و نگهداری، می­توان به همان صورت ابتدایی و اصیل حفاظت نمود، اما این قاعده قابل بسط به همه جا و همه وقت نیست و نباید نظام تحلیلی ترجیحی ما را فلج کند. با این حال، افراط در تخریب و نوسازی­های بی­دلیل، سبب تفریط و تمایل به حفظ و صیانت از همه چیز نیز می­شود. این وضعیت نامتعادل سبب شده است که از کارفرما خواسته شود تا نظیر بنای تخریب شده را بازسازی کند. یعنی ارزش دادن به پوسته بنایی که ارزش پوسته ای ندارد و ایجاد اختلال در نظام فعالیتی بنایی که ارزش فعالیتی دارد. اگر بازسازی کالبد مهدیه، که تکرار می کنم فاقد هر گونه ارزش نگهداری است، کوچکترین آسیبی به شکل ایده­آل فعالیت مجموعه تازه احداث در آن بنا بزند، ما با غلبه کاریکاتوری مواجه هستیم، که به سرقت چند کاشی از مسجد نصیرالملک اعتراض می­کند، اما هیچ اعتراضی به برگزار نشدن نماز جماعت در آن برای چند ماه به خاطر آسودگی توریست­ها ندارد و حتی اطلاعی هم از این موضوع ندارد و موضوع آیه یحرفون الکلم عن مواضعه شده است که بد ابتلایی است. به وسعت دادن پیاده­روی اربعین بدگمان است و آن را بدعت می­داند اما با توریست غیرمسلمانی که با کفشی که به آبریزگاه میدان نقش جهان رفته، وارد محراب شیخ لطف­الله می­شود و سلفی می­گیرد مشکلی ندارد. این مسلمانی ملخ زده هیچ نسبتی با آوانگاردهایی مثل مرحوم عابدزاده ندارد که اکنون بخواهد خود را حافظ میراث او بپندارد. حفظ یک درخت، محدود کردنش به همان نهال بودگیِ ابتدایی نیست. نمی شود با ضوابط حفظ یک مجسمه چوبی، یک درخت زنده را حفظ نمود. دست­تان را عقب بکشید. شما در اینجا نامحرم­اید.

 

مطلبی دیگر
خنجر از پشت بر گرده‌ی زمرد کویر